مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دل در میان دوست به مویی خیال بست
باریک نکته‌ایست که دل در میان نهاد

ابن‌حسام خوسفی
دین و دل بردند که قصد جان کنند الغیاث از جور خوبان الغیاث (حافظ)
 
یاد باد آن شب بارانی، که تو در خانه‌ی ما بودی
شبم از روی تو روشن بود، که تو یک سینه صفا بودی
مشیری
 
یادم نمی کنی و ز یادم نمی روی
یادت بخیر یار فراموشکار من
 
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
 
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه"

"پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه"
"خیام نیشابوری"
 
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه"

"پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه"
"خیام نیشابوری"
هوای کوی تو از سر نمی‌رود آری
غریب را دل سرگشته با وطن باشد
حافظ
 
در خون و رگ من هست عشقت
بی‌ عشق تو هیچ خون و رگ نیست!
ابن حسام خوسفی
تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا
تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر از این دریا
 
تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا
تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر از این دریا
اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار
طالع بی شفقت بین که درین کار چه کرد
* حافظ
 
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
 
Back
بالا