مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینم دیدار آشنا را
حافظ
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود
 
شب تا ابد شب بودم و ماهی نخواهد داشت
بن بستم و به هیچ جا راهی نخواهد داشت
نوشابه ی مشکی به خون قرمزم می گفت:
این داستان، پایان دلخواهی نخواهد داشت
 
شب تا ابد شب بودم و ماهی نخواهد داشت
بن بستم و به هیچ جا راهی نخواهد داشت
نوشابه ی مشکی به خون قرمزم می گفت:
این داستان، پایان دلخواهی نخواهد داشت
تمام شب آنجا
میان سینه من
کسی ز نومیدی
نفس نفس میزد
کسی به پا می‌ خاست
کسی ترا می‌ خواست
 
تمام شب آنجا
میان سینه من
کسی ز نومیدی
نفس نفس میزد
کسی به پا می‌ خاست
کسی ترا می‌ خواست
تو دور می شوی من، وعده به وعده نزدیک
منزل به منزل اما دیدار پشت دیوار...
 
درد دل را مجو دوا ز طبیب
به نگردد مگر به بوی حبیب
 
دردی است درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد ، غریب نیست :(
 
دردی است درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد ، غریب نیست :(

ترنج غبغب آن یوسف عزیز چو دیدم
چنان شدم که به جای ترنج، دست بریدم

شاطرعباس صبوحی
 
آمدی قصه ببافی که موجه بروی
در نزن رفته ام از خویش، کسی منزل نیست
 
تنم را فرش کردم تا بتازد
دلم را نذر کردم تا بیاید
 
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن بر آید
 
Back
بالا