مشاعره

[shgh.tv]

وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی

هوشنگ ابتهاج

یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید

مولانا

 

[سوکی]

دست گفتا نکنم کار دگر
بر ندارم از زمین بار دگر

 

[shgh.tv]

راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد

 

[سوکی]

درد دندان دارم و دردم نمی داند کسی
داور دادار داند درد دندان مرا

 

[shgh.tv]

از آن لب کز در صدآفرین است
نصیب بیدلان دشنام کردند

عراقی

 

[سوکی]

دلا دوشم دلا دوشم دلادوش
به حق گنبد سبز سیه پوش

 

[shgh.tv]

دلا دوشم دلا دوشم دلادوش
به حق گنبد سبز سیه پوش

شب تا سحر می‌نغنوم واندرز کس می‌نشنوم
وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود

سعدی

 

[سوکی]

دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود

حافظ

 

[Shkf.tv]

دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود

حافظ

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست

 

[سوکی]

تا توانی می گریز از یار بد
یار بد بدتر بود از مار بد

 

[shgh.tv]

تا توانی می گریز از یار بد
یار بد بدتر بود از مار بد

ده روز مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

حافظ

 

[سوکی]

آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند

 

[نیلاااا]

در دفتر طبیبِ خرد باب عشق نیست
ای دل،به درد خو کُن و نام دوا مپرس .

 

[سوکی]

سر آن ندارد امشب که براید آفتابی
چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی

 

[ای فر]

یار دارد سر صید دل حافظ یاران
شاهبازی به شکار مگسی می اید ...

 

[برفــــ]

دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوس
گفت که این سیاه کج گوش به من نمیکند

یار دارد سر صید دل حافظ یاران
شاهبازی به شکار مگسی می اید ...

دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوس
گفت که این سیاه کج گوش به من نمیکند
حافظ

 

[Shkf.tv]

دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوس
گفت که این سیاه کج گوش به من نمیکند
دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوس
گفت که این سیاه کج گوش به من نمیکند
حافظ

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

 

[ای فر]

امشب منم مهمان تو دست من دامان تو
یا قفل در وا میکنی یا تا سحر دف میزنم

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

 

[Mr.s5]

تا نگريد طفلک حلوا فروش
ديگ بخشايش كجا آيد به جوش
مولانا

شب فراق نداند که تا سحر چند است
مگر کسي که به زندان عشق در بند است
سعدي

 

[froq]

تا کی ای دلبــر
دلِ من بـار تنهایی کشد؟
ترسم از تنهایی،
احوالم به رسوایی کشد!
"سعدی"