مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یا بزن سیلی به رویم یا نوازش کن سرم
در دو حالت چون رسم بردست تو می بوسمش
 
زکوی میکده دوشش به دوش می بردند
امام شهر که سجاده می کشید به دوش

حافظ
 
شبی در محفلی با آه و سوزی
شنیدستم که مرد پاره دوزی
چنین میگفت با پیز عجوزی
گلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم

ملک الشعرای بهار
 
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آنگه گدا معتبر شود

حافظ
 
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا ک راز پنهان خواهد شد آشکارا

حافظ
 
از خدا جوییم، توفیق ادب
بی ادب محروم شد از لطف ادب

مولوی
 
  • بادل خونین لب خندان بیاور همچو جام
  • نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
 
شیراز معدن لب لعل است و کان حسن
من جوهری مفلسم ایرا مشوشم

حافظ
 
مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
سعدی
 
دلارام نهان گشته ز غوغا
همه رفتند و خلوت شد برون آ

مولوی
 
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده صید و صیاد رفته باشد
حزین لاهیجی
 
در خواب دوش دیدم آن سرو راستین را
بر رخ حجاب‌کرده از شوخی آستین را
حیران صفت ستاده سر پرخمار باده
برگرد مه نهاده یک طبله مشک چین را

قاآنی
 
آواز تیشه امشب از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد
حزین لاهیجی
 
در دولت تو باید من بنده راکه هرشب
از می نشاط بخشم این خاطر حزین را
گه‌گویمی به مطرب بنواز ارغنون را
گه‌گویمی به ساقی پر ساز ساتکین را

قاآنی
 
ای مهر تو در دل ها وی مهر تو بر لب ها

وی شور تو در سر ها وی سرّ تو در جان ها

سعدی
 
ایتالی ناکس را ثروت به خطر انداخت
این جثه به زیر قرض تا خرخره بایستی
دیروز امیرالبحر می گفت به چنبرلن
از بهر دفاع ملک مالی سره بایستی
این نیروی دریایی کافی نبود ما را
در قبضهٔ ما از مانش تا مرمره بایستی

ملک الشعرای بهار
 
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
در میان لاله و گل آشیانی داشتیم
رهی معیری
 
Back
بالا