مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
چون تو در کس ننگری
کس با تو همدم کی شود
 
دلا دایم گدای کوی او باش
به حکم آن که دولت جاودان به
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

*مدیر نوشت*
با «د» باید مینوشتی گلم...
به ه ختم شده مدیر گرامی
 
آخرین ویرایش:
چون ترتیب ی کم ب هم خورده و حرفا تکراری شده،
شعر بعدی رو با «ح» شروع کنید...

و لطفاً اسپم ندید...
فقط پستو گزارش کنید ک رسیدگی بشه
مرسی.
 
حال من خوب است حال روزگارم خوب نیست
حال خوبم را خودم باور ندارم خوب نیست
 
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده‌ام
ما را که غم هجرت آن یار برانداخت
خط و خش آن زلف سیه فام برانداخت
 
در چمن چون غنچه تا کی می توان دلتنگ زیست؟

خویش را چون لاله بر دامان صحرا می کشم
 
روز جزا گر دهند اجر شب هجر را
روضهٔ رضوان همین جای من و جای اوست
بسطامی
 
روز جزا گر دهند اجر شب هجر را
روضهٔ رضوان همین جای من و جای اوست
بسطامی
تو مَه سِپهر امامتی، تو گُلِ ریاض کرامتی
تو دُرِ بحار شهامتی، سر و جان فدای تو یا علی
 
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا زجانان یا زجان باید که دل برداشتن
 
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا زجانان یا زجان باید که دل برداشتن
نه همین بود ز تو یا صفا، چمن و شریعت مصطفی
که صفای باطن اصفیا، بود از صفای تو یا علی
 
یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
کز هر زبان که می شنوم نامکرر است
 
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
 
رفتم به سوی مصر و خریدم شکری را
خود فاش بگو یوسف زرین کمری را
مولوی
 
الا یا ایها الساقی ادر کأساً و ناولها
ک عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

حافظ
 
Back
بالا