مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
کسی نماند که بر درد من نبخشاید
کسی نگفت که بیرون از این دوایی هست

سعدی
 
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم این درد را دوا کن
 
نیمه‌ ای گفتیم و باقی نیم کاران بو برند
یا برای روز پنهان نیمه را پنهان کنیم

مولانا
 
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن

حافظ
 
نور چشمم اوست من بی نور چشم
روی با دیوار نتوانم نشست
آخ آخ آخ
به به
مولانا
 
تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار
تاج کاووس ربود و کمر کیخسرو
 
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی
 
یا رب اندر کنف سایه آن سرو بلند
گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود
 
دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد
رخ فرسوده زردم،غم صفرای تو دارد
 
دلفریبان نباتی همه زیور بستند
دلبرماست که باحسن خداداد آمد
 
در نماز و در رکوع و در سجود
سر بجنبد دل نجنبد این چه سود

مولانا
 
در هوایت بی قرارم روز و شب
سر ز پایت بر ندارم روز و شب
 
بردرگه دوست هرکه صادق برود
تا حشر زخاطرش علایق برود


صد ساله نماز عابد صومعه دار
قربان سرنیاز عاشق برود
 
درس ادیب اگر بود زمزمه ی محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را

نظیری نیشابوری
 
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است و داو اول برنقد جان توان زد
 
دفتر صـــوفی سواد حرف نیســــت
دل اســـپید همچون برف نیســــت

مولانا
 
تواضع زگردان فرازان نکوست
گدا گرتواضع کن خوی اوست
 
تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
 
دانی که چرا سر نهان با تو نگویم؟!
طوطی صفتی،طاقت اسرار نداری!
 
Back
بالا