مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دگر آن که دارد ز یزدان سپاس
بود دانشی مرد نیکی شناس

فردوسی
 
تا جرعه ای از جام الستت ندهند
آگاهی از این بلند و پستت ندهند
 
دست بگشاد و کنارانش گرفت
همچون عشق اندر دل و جانش گرفت
 
تا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق
نیم رسواعاشق اندر فن خود استاد نیست

میرزاده عشقی
 
در کوی نیک‌نامی مارا گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

حافظ
 
درونها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت نشینی

حافظ
 
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
 
آنهمه شوکت و ناموس شهان آخر کار
چند سطریست که برصفحه دفتر گذرد
 
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی را که او گل های تر دارد
 
دل اگر خدا شناسي، همه در رخ علي بين
به علي شناختم من، به خدا قسم خدا را

شهریار
 
  • لایک
امتیازات: san
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خاریت شکرت ز منقار
 
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را

حافظ
 
  • لایک
امتیازات: san

آن‌کس است اهل بشارت ک اشارت داند
نکته‌ها هست ولی محرم اسرار کجاست
 
تا قیامت سخن اندر کرم و رحمت اوست
همه گویند و یکی گفته نیاید ز هزار
 
روز و شب خوابم نمی آید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع

حافظ
 
Back
بالا