- ارسالها
- 294
- امتیاز
- 15,393
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان1
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1403
- رشته دانشگاه
- بیوتکنولوژی
در من انگار کسی در پی انکار من استشکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
در من انگار کسی در پی انکار من استشکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفسدر من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
آنکه را خیمه به صحرای قناعت زده استتا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان راآنکه را خیمه به صحرای قناعت زده است
گر جهان زلزله خیزد غم ویرانی نیست
این ترانه بوی نان نمیدهد بوی حرف دیگران نمیدهدتو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
در این سرای بی کسی، کسی به در نمیزنداین ترانه بوی نان نمیدهد بوی حرف دیگران نمیدهد
سفره ی دلم دوبار باز شد سفره ای که بوی نان نمیدهد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدنددر این سرای بی کسی، کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما، پرنده سر نمیزند
در سرم بود که دوری کنم از آتش عشقدوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
من همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمیدر سرم بود که دوری کنم از آتش عشق
چه کنم ؟ شیوه پرهیز نمیدانستم
توبه کردم که دگر عاشق چشمی نشوممن همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمی
از دم مهد تا لحد، در اشتباه کردن است
شرح اين آتش جانسوز نگفتن تا کی؟!توبه کردم که دگر عاشق چشمی نشوم
لذت توبه به این است که هی بشکنی اش
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مراشرح اين آتش جانسوز نگفتن تا کی؟! سوختم ، سوختم اين راز نهفتن تا کی؟!
وحشي بافقی
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخییار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
الا یا ایهاالساقی ادرکاسا و ناولهاای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
ان قدر محزونم که هرکسی که می گیرمالا یا ایهاالساقی ادرکاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستمان قدر محزونم که هرکسی که می گیرم
می خندم اما چهره ام خندان نمی افتد
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردیدلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم
کنون عزم لقا دارم من اینک رخت بر بستم
نیست در عالم ز هجران تلخ ترما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران ! وای به حال دگران(:
استاد شهریار
نای نمانده در تنم ! نرو ، نجنگنیست در عالم ز هجران تلخ تر
هرچه خواهی کن و لیک آن نکن
دانی که چرا سر نهان با تو نگویم؟نای نمانده در تنم ! نرو ، نجنگ
بخند به زخم روزگار ، نرو ، بخند(: