- ارسالها
- 947
- امتیاز
- 20,727
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان ١
- شهر
- اهواز
- سال فارغ التحصیلی
- 1400
- دانشگاه
- شهید بهشتی
- رشته دانشگاه
- داروسازی
یک نظر مستانه کردی عاقبت
عقل را دیوانه کردی عاقبت
عقل را دیوانه کردی عاقبت
تو را از آتش دوزخ چه باک استیک نظر مستانه کردی عاقبت
عقل را دیوانه کردی عاقبت
تا یار مرا ربوده از هستی خویشتا علی گفتم زبان آتش گرفت
پیش چشمم آسمان آتش گرفت
دیشب که دلم ز تاب هجران میسوختشمع خندید و به هر بزم از آن معنی سوخت
خنده بیچاره ندانست که جایی دارد
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو / تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده امدیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت
اشکم همه در دیده گریان میسوخت
میسوختم آنچنان که غیر از دل تو
بر من دل کافر و مسلمان میسوخت
همی با عقل در چون و چرائیناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه؟
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟
(حافظ)
هر سحری چو ابر دی بارم اشک بر درتناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه؟
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟
(حافظ)
وفا نکردی و کردم خطا ندیدی و دیدمهر سحری چو ابر دی بارم اشک بر درت
پاک کنم به آستین اشک ز آستان تو
مولانا
ما باده عزت و جلالت نوشیموفا نکردی و کردم خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم بریدی و نبریدم
مراد دل از تماشای باغ عالم چیستما باده عزت و جلالت نوشیم
در راه شرف از دل و از جان کوشیم
گر در صف رزم جامه از خون پوشیم
آزادی را به بندگی نفروشیم
مراد دل از تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگزناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
دل چو از پیر خرد نقل معانی میکرددر دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
حافظ
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانمدل چو از پیر خرد نقل معانی میکرد
عشق میگفت به شرح آنچه بر او مشکل بود
مکن عمر ضایع به افسوس و حیفدارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم
فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادممکن عمر ضایع به افسوس و حیف
که فرصت عزیزست و الوقت سیف