جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
بس دعاها کان زیانست و هلاک
وز کرم می‌نشنود یزدان پاک
شکر حق را کان دعا مردود شد
من زیان پنداشتم آن سود شد
 
ای گل، تو ز جمعیت گلزار چه دیدی؟
جز سرزنش و بدسری خار، چه دیدی؟

ای لعل دل افروز، تو با این همه پرتو
جز مشتری سفله به بازار چه دیدی؟

رفتی به چمن، لیک قفس گشت نصیبت
غیر از قفس ای مرغ گرفتار، چه دیدی؟

ای شمع، دل افروز تو با این همه اشک
جز داغ جگرسوز به شب زار چه دیدی؟

پروین اعتصامی.
 
از خدا کِردُم طلب میشُم بزایه
برشو نذری کُنُم یارُم بیایه

(ازین نظر که مستقیم از همون اول از خدا اومدن یارو نخواسته عین کارای منه.)
 
گاهی با خود می اندیشم...
درختی که تنها بالای کوه زندگی می کند
چرا از جنگل فرار کرده ...؟!!
 
و شاید گناه ما این بود که اصالت داشتیم. احترام سرمان میشد و حد نگه می داشتیم، وفاداری را خوب آموخته بودیم و محبت از نگاه مان چکه می کرد؛ وقار در رفتار ما و درستی در کردار ما مشهود بود. و شاید؛ گناه ما این بود نه زرق داشتیم نه برق. نه رنگ داشتیم نه لعاب. نه با دست پس می‌زدیم و نه با پا پیش می کشدیم، و شاید؛ گناه ما این بود که زلال بودیم و آن طرف دل‌مان معلوم...
 
غریبم؛
در این شهر،
نه زیبایی است که تسلایم دهد
نه چهره ای آشنا
در انتظار شنیدن صدای یک قطارم
دو چشمم
دو چشمه
 
مغزم،مغزم‌دردمی‌کندازحرف‌زدن.
چقدر‌حرف‌زده‌ام،چقدردرذهنم‌حرف‌زده‌ام.
 
شد، شد، نشد، نشد، ولش کن 🕺🕊️
 
مارا بجز خیالش فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی زین خوبتر نباشد
 
‏آزرده دل از کوی تو رفتیم
و نگفتی
کی بود؟
کجا رفت؟
چرا بود و چرا نیست.
-شهریار.
 
رفته رو مخم زندگی
دیگه خودم واسه خودم زنده نیست
تنها توو لحظات پُر از تشنگی
خودم شدم واسه خودم جبرئیل
نمیشنوم باید بلند بهم بگی
که اگه گُل داری از هلند بهم بدی
...
تا ابد الله ارباب منه
با اینکه جسمم از راه به دره
اگه بخواد میرن زخمام یه شبه
نمیزاره توو جهنم را بدنت

-آهنگ "واقعی" از پیشرو و هیروسینا
 
کاش دلتنگی نیز نام کوچکی میداشت تا به جانش میخواندی
 
من هروقت می‌باختم تو رو نگاه می‌کردم. حالا که تو رو باختم به کی‌ نگاه کنم؟
 
همره موج می شوم راهی اوج می شوم
فوج به فوج می شوم باز مقابلم تویی
سایه ماه می شوم در ته چاه می شوم
راهی راه میشوم باز مقابلم تویی
توی رواق می شوم کنج اتاق می شوم
بسته به طاق می شوم باز مقابلم تویی
این همه مرد می شوم مخزن درد می شوم
ساکت و سرد می شوم باز مقابلم تویی
از همه دور می شوم نقطه کور می شوم
زنده به گور می شوم باز مقابلم تویی
همدم خوار می شوم بی کس و یار می شوم
بر سر دار می شوم باز مقابلم تویی
-مولانا.
 
Back
بالا