خیال خام پلنگ من، به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را زِ بلندایش، به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من، دل مغرورم، پرید و پنجه به خالی زد
که عشق، ماه بلند من، ورای دست رسیدن بود
من و تو آن دو خطیم آری، موازیان به ناچاری
که هردو باورمان ز آغاز، به یکدیگر نرسیدن بود
گل شکفته! خداحافظ، اگرچه لحظهٔ دیدارت
شروع وسوسهای در من، به نام دیدن و چیدن بود
اگرچه هیچ گلِ مُرده، دوباره زنده نشد، امّا
بهار در گل شیپوری، مدام گرم دمیدن بود
شراب خواستم و عمرم، شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل پیشه، بهانه اش نشنیدن بود
چه سرنوشت غم انگیزی، که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت، ولی به فکر پریدن بود
غزل "خیال خام" از "حسین منزوی"
https://uupload.ir/view/img_20240328_205410_440_g9tf.mp4/
این کلیپ، خوانش همین شعر با صدای "رشید کاکاوند" تو برنامه "کتاب باز" هستش که افسانهٔ پشت این شعر رو هم توضیح میده؛ دیدنش خالی از لطف نیست ؛)