جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
‏ﭼﻬﺎﺭﮔﻮﺷﻪ‌ﻯ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ
ﺯﻧﻰ ﻣﭽﺎﻟﻪ ﻛﺮﺩ
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ
ﺩﻭﺭ ﺍﻧﺪﺍخت...
 
چون یاد ز یار دلکشم می آید
سوزی به دل پرآتشم می آید

می خندم و خنده ام نمی آید خوش
می گریم و از گریه خوشم می آید
 
سر من درد که نه میلِ شکستن دارد؛
تا که بیرون بکشم از وسطش فکر تو را...
 
تو می‌دانی از مرگ نمی‌ترسم؛ فقط حیف است هزار سال بخوابم و خواب تو را نبینم.
- عباس معروفی
 
گفت زخمی شده‌ام بال مرا بشکستند
بال او گشت دلم بار دگر پر بزند
رفت اما سر این زخم هنوزم باز است
همچو زخمی که برادر به برادر بزند
 
به جز او، دلم نه کسی را می‌خواست
و نه کسی را می‌دید...
می‌توانی بفهمی چقدر غریب بودم در این جهان؟
 
یک روزی باران میبارد
آرام آرام میشورد غم هارا
ساحل میگیرد رنگ دریارا
این نیز بگذرد
دیدی بهار ما زمستان شد دیدی
چگونه خانه سردو ویران شد دیدی
از کوه صبر ما چه مانده
از آن همه رویا چه مانده
یک روزی باران میبارد
آرام آرام میشورد غم هارا
ساحل میگیرد رنگ دریارا
این نیز بگذرد
 
هر روز که میگذرد بیشتر معتقد میشوم که
آدم ها شخصیت ناپایداری دارند.
نمیشود روی ظاهر، لیاقت یا فهم و شعورشان حساب باز کرد!
 
تا به حال یه زنو بوسیدی؟
_معلومه که بوسیدم
چه حسی داشت؟
_مثل بودن تو یه رویا :)

long day's journey into night
 
برای کندن گل سرخ اره آورده ايد؟!
چرا اره؟
به گل سرخ بگوييد: تو، هي تو!
خودش مي افتد و ميميرد.

-بیژن نجدی-
 
هیچ حرفی زن ، دیگه نمیخوام دروغ بشنوم
میدونی چرا؟
چونکه باورم میشه
بعد از همه این اتفاقات کافیه یه جمله بهم بگی:
تو چشام زل بزنی بگی دوست دارم
با اینکه مثل روز برام روشنه دروغه ولی بازم حرفتو باور میکنم
 
Back
بالا