جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,787
امتیاز
41,004
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
آن کس که نداند، و نداند که نداند،

در جهلِ مرکب ابدالدهر بماند!
 

مجهولツ

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
506
امتیاز
4,852
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
یه جای دور ...!
سال فارغ التحصیلی
1401
تو کتاب سمفونی مردگان نوشته:«آدم وقتی یکیو دوست داره، بیشتر تنهاست؛ چون نمیتونه به هیچکس جز اون آدم بگه چه احساسی داره»
به نظرم این واقعی ترین چیزیه که نمیتونیم هیچوقت انکارش کنیم:)
 

Artin...

کاربر فوق‌حرفه‌ای
کنکوری 1403
ارسال‌ها
610
امتیاز
9,779
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ای 1
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1403
من تو را مشغول می کردم دلا یاد آن افسانه کردی عاقبت
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,768
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
حالمان بد نیست غم کم می‌خوریم

کم که نه هرروز کم کم می‌خوریم

آب می‌خواهم سرابم می‌دهند

عشق می‌ورزم عذابم می‌دهند

خود نمی‌دانم کجا رفتم به خواب

از چه بیدارم نکردی آفتاب؟

خنجری بر قلب بیمارم زدند

بیگناهی بودم و دارم زدند

سنگ را بستند و سگ آزاد شد

یکشبه بی داد آمد داد شد

عشق آخر تیشه زد بر ریشه‌ام

تیشه زد بر ریشه اندیشه‌ام

عشق اگر این است مرتد می شوم

خوب اگر این است من بد می شوم

بس کن ای دل نابسامانی بس است

کافرم دیگر مسلمانی بس است

در میان خلق سردر گم شدم

عاقبت آلوده مردم شدم

بعد از این با بی کسی خو می‌کنم

هر چه در دل داشتم رو می‌کنم

من نمی‌گویم دگر گفتن بس است

گفتن اما هیچ نشنفتن بس است

روزگارت باد شیرین شاد باش

دست کم یک شب تو هم فرهاد باش

نیستم از مردم خنجر به دست

بت برستم بت برستم بت برست

بت برستم بت برستی کار ماست

چشم مستی تحفه بازار ماست

درد می‌بارد چون لب تر می‌کنم

طالعم شوم است باور می‌کنم

من که با دریا تلاطم کرده‌ام

راه دریا را چرا گم کرده‌ام

قفل غم بر درب سلولم مزن

من خودم خوش باورم گولم مزن

من نمی‌گویم که خاموشم مکن

من نمی‌گویم فراموشم مکن

من نمی‌گویم که با من یار باش

من نمی‌گویم مرا غمخوار باش

آه ! در شهر شما یاری نبود

قصه هایم را خریداری نبود

راه رسم شهرتان بیداد بود

شهرتان از خون ما آ باد بود

از در و دیوارتان خون می‌چکد

خون صد فرهاد مجنون می‌چکد

خسته‌ام از قصه های شومتان

خسته از همدردی مسمومتان

این همه خنجر دل کس خون نشد

این همه لیلی کسی مجنون نشد

آسمان خالی شد از فریادتان

بیستون در حسرت فرهادتان

کوه کندن گر نباشد پیشه ام

گویی از فرهاد دارد ریشه ام

عشق از من دور و پایم لنگ بود

قیمتش بسیار و دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود

تیشه گر افتاد دستم بسته بود

هیچ کس ایا فکرما را کرد؟ نه

فکر دست تنگ ما را کرد؟ نه

هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه

هیچ کس اندوه ما را دید؟ نه

هیچ کس اشکی برای ما نریخت

هر که با ما بود ازما می‌گریخت

چند روزی است که حالم دیدنی است

حال من از این و آن پرسیدنی است

گاه بر روی زمین زل می‌زنم

گاه بر حافظ تفأل می‌زنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت

یک غزل آمد که حالم را گرفت

« ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم»
 

f.hn

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
193
امتیاز
4,260
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بیرجند
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
زمین شناسی
بحثی را که نه خود قانع میشوی و نه می‌توانی
شخص مقابل را قانع کنی با یک لبخند تمام کن!

" برتراند راسل"
 

Sunshineツ

bright
کنکوری 1403
ارسال‌ها
237
امتیاز
8,142
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1403
فکر میکنم که گل ها را تو به دنیا آورده ای ...
نگاه کن
زیبایی شان به تو رفته ، تنهایی شان به من !
حمید جدیدی
-------
زندگی تمامش خطای دید است
من تو را می بینم تو مرا نمی بینی
تو مرا می بینی من تو را نمی بینم
یک خطای ساده ی بی انتها ...
فاز عشقی بر نداشتم فقط از اونجایی که خیلی قشنگ بودن چند ماه پیش توی دفترم یادداشت کرده بودم و امشب دیدمشون 8->
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,768
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
در خیالات خودم ، در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه ،از خیابانی که نیست

می نشینی روبرویم، خستگی در می کنی
چای میریزم برایت، توی فنجانی که نیست

باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است
باز میخندم که خیلی، گرچه میدانی که نیست

شعر میخوانم برایت واژه ها گل میکنند
یاس و مریم میگذارم ، توی گلدانی که نیست

چشم میدوزم به چشمت می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری، بین دستانی که نیست

وقت رفتن می شود با بغض میگویم نرو
پشت پایت اشک میریزم ،در ایوانی که نیست

می روی و خانه لبریز از نبودت میشود
باز تنها میشوم ، با یاد مهمانی که نیست
 

Mahdi_rs

وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ
ارسال‌ها
129
امتیاز
2,367
نام مرکز سمپاد
علامه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
مرکز....
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
برخی از افراد دیواری روبرویشان می‌بینند و تصور می‌کنند این نقطه پایان برای آن‌هاست. برخی دیگر از افراد دیوار را می‌بینند و تصمیم می‌گیرند این نقطه آغاز برایشان باشد.


خواستم بگم نگران هیچی نباش
همه چی درست میشه
بهت قول میدم .....
 

Zeynab_716

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
11
امتیاز
305
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1400
بس دعا ها که خلاف است و هلاک
از کرم می نشنود یزدان پاک
شکر ایزد کن دعا مردود شد
ما زیان پنداشتیم آن سود شد
مصلح است و مصلحت را داند او
آن دعا را باز می‌گرداند او
 

شیـوا

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
358
امتیاز
14,183
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
یه سری خاطرات سبز شیمیایی
دانشگاه
همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
بهم گفت:
از دوباره شروع کردن نترس، این بار از صفر شروع نمیکنی؛ از تجربه‌ هات شروع میکنی.
 

Artin...

کاربر فوق‌حرفه‌ای
کنکوری 1403
ارسال‌ها
610
امتیاز
9,779
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ای 1
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1403
مهتری گر به کام شیر در است/ شو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه/ یا چو مردانت مرگ رویاروی
 

Mahdi_rs

وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ
ارسال‌ها
129
امتیاز
2,367
نام مرکز سمپاد
علامه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
مرکز....
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
يك عشق عروج است و رسيدن به كمال
يك عشق غوغاي درون است و تمناي وصال
يك عشق سكوت است و سخن گفتن چشم
يك عشق خيال است و....خيال است و....خيال
 

...Maryam...

مرمرائیسم:)
ارسال‌ها
130
امتیاز
2,767
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهر لبخند:)
سال فارغ التحصیلی
1400
زندگی مانند بازی شطرنج است :
ما نقشه ای می‌ریزیم اما اجرای آن مشروط به حرکت هایی است که رقیب به دلخواه می‌کند. این رقیب در زندگی، سرنوشت است!

در باب حکمت زندگی
#آرتور_شوپنهاور
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,768
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
یـــــــک روز...

دختـــــری خواهــــم داشـــــت

شبیــــــه خــــودم..

با چشمـــــهایی کــــه همـــــه ی دنیـــا را زیبــــا میبینــــــــد...

عاشقانــــــه زنــــدگی میکنــــد...

تنفــــر برایـــــش بی معناســـــت...

مهــــــربانی را یادشـــــــ میدهـــــم...

اعتمــــاد را هــــــم...

یادشـــــ میدهـــــم همـــــه ی دنیایـــــش را با مـــــــادرش قسمــــت کــــــند... حــــتی خطاهایـــــــش را...

آن وقـــــت هــــــیچ وقــــــت تنـــــــها نمی مانـــد...

نمی گویـــــــم دختــــــرم بتــــــرس از مردهــــا

می گویــــــم بتـــــرس از گــــــرگها

مــــــردها که گــــــرگ نیستنـــــــد...

پدرت مردیست که روزی روح تنها و لطیف مرا در دستان پر مهر خود گرفت
روزی دختری خواهـــــــــم داشــــت

شبیـــــــه خـــــودم...

اما؛


بســـــیار قـــــوی تـــر
بســـــیار بخشـــــنده تــــر...
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,768
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
آدم خسته هیچ نمیخواهد
فقط دلش می خواهد
دست خودش را بگیرد
فقط برود ...
جایی که قرار نیست
هیچ وقت ، هیچ کس ، هیچ کجا
پیدایش کند ...
 
بالا