پاسخ : سوتیها
زنگ جغرافي بود ؛؛) بحث سر اين بود كه چه مباحثي رو تو امتحان بيارن يا نيارن و اينا. امتحان ترم اولمون بيشتر در مورد مسائل طبيعي و اينا بود و كلن تحليلي بود و يكي از دوستان ميخواس بگه كه اين دفه مثه دفه قبل نباشه و خيلي شيك برگشت گف : خانوووووم! دفه پيش طبيعي امتاحان داديم؛ اين دفه...
پاسخ : سوتیها
روز اول عيد بود و همگي خونه ي مامان بزرگم بوديم. يه چيزي شد كه دخدر عمه م گف يه دونه عمه ي من از همه ي عمه هاي تو بهتره 8-^
منم گفتم بر منكرش لعنت ;;) :-"
بعداز يه كمي تجزيه تحليل به اين نتيجه رسيد كه مامان و خاله هاش، عمه هاي منن :))
خودش ^#^ :((
مامانش :|
پاسخ : سوتیها
معلم عربیمون به مدت 7 روز رفته بود کربلا. وقتی برگشت، هیچ کس انتظارشو نداشت.
بعد اومده بود سر کلاس و داشت دعوامون میکرد که چرا تکلیفامونو انجام ندادیم و اصن کتاب نیاوردیم {همچین بچههایی هسیم ;;) } و خیلی مثلن عصبانی بود.
بعد منم برگشتم گفتم "آخه ما رو 10 روزه حساب کرده بودیم...
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم که تا چن وخ پیش هر جا که تو فیس یا اینستا نوشته بود "پیج" ، من "پیچ" میخوندم و همیشه برام سوال بود که اینجا "پیچ" چه معنیای میده آخه :-? و چون فک میکردم چیز بدیهی هستش، روم نمیشد از کسی معنیش رو بپرسم :-" :))
پاسخ : سوتیها
داشتم راه میرفتم یهو پسرعمه م واسم زیرپایی گرفت. بهش گفتم "خیلی گاوی >:p " اونم سریع برگشت بهم گف " عمه ته :> " منم خیلی شیک و بدون اینکه توجه کنم عمه م اونجا نشسته، گفتم " ینی مامان تو؟! ;;) " وقتی پسرعمه م زد زیر خنده تازه فهمیدم به چه نکته ی ظریفی اشاره کردم :-"
مامان من : X_X...
پاسخ : سوتیها
امروز با عمهماینا رفته بودیم بیرون بعد پسرعمهی 20 سالهم برگشته با افتخار تمام برامون تعریف میکنه که یه روز رفته بوده تو یه کتابفروشی واسه خریدن چن تا کتاب ؛ بعد به فروشنده اسم چن تاشونو میگه و فروشنده میگه نداریم و اونقدر اسم کتاب میگه تا فروشنده به این وضعیت =)) درمیاد ...
پاسخ : سوتیها
یکی از دوستام میخواست بره کانادا . من و دوستام که مدرسه بودیم ، تصمیم گرفتیم حالا که همه هستیم بهش زنگ بزنیم ;;)
مریم شماره خونشون رو گرفت و مامان دوستم برداشت ؛ صداشو خیلی ملوس :-" کرد و با مامان اونی که میخواست بره ، حرف زد و اینا . بعد من بهش گفتم چرا انقد خودتو لوس و حال به...
پاسخ : سوتیها
امروز داشتیم با دوستان با اتوبوس {هوای پاکتر و این حرفا :-"} میومدیم خونه . تو راه یه مغازه دیدم که رو تابلوش نوشته بود :کیف و کفش دیور" منم خیلی شیک به دوستام گفتم : یادش به خیر ... ماعم تو ابتدایی یه مستخدم داشتیم که اسمش خانوم دیوَر بود 8-^ اینجا نوشته "کیف و کفش دیوَر" ;;)...
پاسخ : سوتیها
امروز معلممون داشت احتمال و از اینجور چیزا درس میداد . برای توضیح مسئلههای تاس ، گف که همیشه دو تا تاس رو با دو رنگ مختلف در نظر بگیرید که قاطی نکنید . بعد سوال داد که احتمال ظاهر شدن 4 در پرتاب دو تاس؟! {نخندید بهمونـا ؛ مثلن داریم از حد مبتدی شروع میکنیم خو ;;) )
معلمه گف...
پاسخ : سوتیها
مراسم ولیمه حج مامان و بابام بود . منم جلوی ورودی خانومـا وایستاده بودم و خوشآمد و اینا میگفتم به مهمونا ;;)
بعد دو تا خانوم اومدن که اصن نمیشناختمشون و فک کردم ممکنه از همکارا یا دوستای مامان بابام باشن . خیلی شیک رفتم باهاشون دست دادم و روبوسی کردم و خوشآمد گفتم و اینا ;;)...
پاسخ : تسلیت...مرگ یکی از دانش آموزان علامه حلی 4....
چقدر خاطرش واسه خدا عزیز بوده که تو ماه رمضون رفته . میگن هرکی تو این ماه از دنیا بره ، تمام گناهاش آمرزیده میشه هرچند که مطمئنم گناهی رو شونههاش سنگینی نمیکرده . به هرحال الان مطمئنا جاش تو بهشت ، خوبه خوبه ... : )