دسته: جامعه

ما و امام حسین(ع)

بهتره که از اصل مطلب شروع کنم. فکر ميکنم همه ما خيلي خوب ميدونيم که،امام حسين(ع)هدفش از قيام کردن چي بود وبراي چي حاضر شد بهترين و عزيزترين ياران و خانوادش رو از دست بده. هممون خوب ميدونيم که او يکي از اهدافش ،زنده نگه داشتن اسلام و حفظ ارزش هاي اون بوده؛وخيلي بهتر ميدونيم که الان و در جامعه ي امروز همه ي اون ارزش ها دارن رنگ ميبازن و دارن فراموش ميشن.

عاشورا و اتفاقاتش همه و همه براي ما و براي زندگي حال و آيندمون پيام هاي زيادي داره. در جامعه ي امروز هرکسي که اين مطلب رو ميدونه موظف به انجام کارهاي زيادي هست.از جمله اينکه پيام هاي عاشورا و امام حسين(ع)رو بشناسه و به ديگران هم انتقال بده؛و اجازه نده که اين سنت هاوارزش ها فراموش بشن. اگه کتاب ما و اقبال دکتر علي شريعتي رو خونده باشيد،يه جايي از کتاب به اين جملات بر ميخوريد. «اگر فردي بتواند خود را از سيل برهاند و از سقوط دسته جمعي در ببرد،ولو هم موفق ميشود و واقعا هم خود را در برده باشد و نه دامن تر کرده باشد و نه لغزيده شده باشد،باز بزرگترين خيانت را مرتکب شده است.براي اينکه بزرگترين رسالت او پرداختن به اصلاح ديگران و جامعه اش بوده است و نکرده است.به قيمت خيانت به ديگران نميتوان به خود خدمت کرد.»

فکر ميکنم شناختن اتفاقات و اصل عاشورا وظيفه ي اول ما،و وظيفه ي بعدي ما هم اينه که تلاش کنيم تا اجازه ندهيم مجالس ايام محرم اينطور که امروز برگزار ميشه،برگزار بشه.در واقع بهتره تلاش و حرکتي انجام بديم؛وکاري کنيم که مردم و خودمون اصل عاشورا رو بشناسيم.هميشه يه سوال ته ذهن من بوده و اون اين بوده که همه چيز رو داريم از اصل فراموش ميکنيم؟به قول يکي از معلم هامون اگه روز عاشورا از يکي بپرسي امام حسين کي بود و براي چي قيام کرد؟ميگه:ولش کن،قيمه ميدن. آخر همه ي اين حرفها ميگم: امام حسين(ع) و يارانش به خاطر دفاع از اسلام و ارزش هاي اون قيام کردن. “امروز نوبت قيام ماست.”

ما آخرین دوره ی سمپادی الاصل بودیم …!

پلو خورشت یا روزه ؟

چند روز پیش تو تاکسی یکی از معلمای علوم اجتماعی علامه حلی 2 که با ما دوره 14 ای ها کما بیش کلاس داشته و با هم آشنایی داریمو دیدم . الآن مشاور اول راهنمایی های ورودی امساله .

بیچاره دل پری از ورودی های امسال داشت به طوری که حدود نیم ساعت داشت تو تاکسی ازشون گله می کرد .

می گفت امسال تعداد ورودیا بیشتر از دو برابر شده . یادمه تعداد ورودیای دوره ی ما یعنی دوره ی چهارده 200 نفر پسر و 200 نفر دختر بود ولی اون می گفت امسال با تاسیس علامه حلی 4 و 5 سازمان فقط بالای 500 نفر ورودی پسر گرفته .

می گفت امسال اولین سالی بوده که بعد از یه ماه اول سال ، معلما اومدن و به مشاورا گله کردن که بچه ها نمی فهمن! راستش برای منم خیلی خوشایند نبود ولی از طرف معلما از واژه ی “خنگ” استفاده کرد .

موضوع پست بر میگرده به داستانی که همین آقای مشاور از اولین جلسه ی کلاسی که با ورودی های مذوکر داشته برام تعریف کرد :

پایه ی اول راهنمایی علامه حلی 2 شامل 4 تا کلاس 25 نفره هست .

می گفت جلسه ی اول به همراه کمک مشاور پایه رفته بود سر کلاس اولا .

بعد از آشنایی اولیه و پرسیدن اسم بچه ها و معرفی خودش ، از بچه ها یه سوال پرسیده بود :

گفته بود خبر دادن که سال بعد 10 روز آخر رمضان مصادف میشه با 10 روز اول محرم . یه عده نذر دارن و می خوان شب عاشورا  پلو خورشت بدن ؛ از طرفی مردمم روزه اند . مردم باید چیکار کنن ؟

————————————

نکته ی قابل توجه این بود که عین 4 کلاس 25 نفره ، 4 تا یک ساعت تو سر و کله هم زدن و یکی می گفت باید روی غذاها فویل آلومینیوم بکشن که بوش بلند نشه ، مردم بعد از افطار بخورن ؛

یکی می گفت باید پلو خورشت نمادین بذارن که نه روزه دارا روزشونو بشکنن  و  نه اونایی که نذر دارن نذرشونو ادا نشده بذارن ؛

و خلاصه در یک بازه ی زمانی 4 ساعته یک نفر پیدا نشد که بگه هیچ وقت دو تا ماه قمری روی هم نمی افتن !

حالا قضاوتو می ذارم به عهده ی خودتون که بگید آیا با این وضعیت باقی موندن سمپاد به صلاح هست یا نه که بیشتر از این خودشو با خروجی های آینده خراب نکنه …

یا حداقل اینکه فعلا تحت عنوان سمپاد کنار بکشه که دست کم اسمش خراب نشه که اگه یه روز دوباره تونست اوج بگیره مردم نسبت بهش یه طرز فکر منفی نداشته باشن .



فضای باز سیاسی،توسعه علمی-سیاسی-اقتصادی

بسمه تعالی

اگر شما فردی منتقد و با منطقی درست باشید و بهترین نقدها را انجام دهید تا زمانی که فضای باز سیاسی وجود نداشته باشد شما هیچ گونه کاری نمی توان انجام دهید/.

فضای باز سیاسی اینگونه تعریف میشود:

– ایجاد جو انتقاد سالم

– سعه صدر منطقی از طرف دولت

– محیط سالم گسترش تفکر سالم

– نگاه با دید باز به مسائل

— ایجاد انتقاد سالم :

متاستفانه این جو در کشور ما به کلی از بین رفته است/.

و اگر کسی بخواهد انتقاد بجایی انجام دهد دیگران او را نهی می کنند و میگوینند نکنی این کا رو این قدر بهت تهمت ضد انقلاب ،اغتشاشگر ضد امنیت ملی ، منافق میزنن  که دیگه اصلا حال انتقاد نمیمونه واسش/.

جو الان کشور ما بیمار است و این بیماری ترس از انتقاد است /.

–سعه صدر از طرف دولت :

ابتدا لازم به ذکر است منظور من از دولت افرادی است که در یک بازه زمانی سیاست های کلی رو تعیین می کنند/.

در هر انتقاد دو اصل وجود دارد : 1- منطق و ادبیات منتقد  2-سعه صدر و ادبیات انتقاد شونده /.

اگر هر دو این عوامل باشد انتقادی سالم معنا پیدا میکند ولی اگر یکی از دو عامل نباشد به هیچ عنوان انتقادی سالم نخواهد بود و به تدریج جامعه به سمت دیکتاتوری حرکت میکند/.

— محیط سالم گسترش افکار سالم :

هرکس می تواند هر عقیده ای داشته باشد و با ازادی کامل عقیده خود را حفظ کند(انا هدیناه سبیل اما شاکرا و اما کفورا)/.

اما همانطور که از تیتر موضوع معلوم است دو عامل داریم : محیط سالم – افکار سالم /.

در زمانی این امر تحقق پیدا میکند که افکار سالم باشد /.

به طور مثال : نمی شود افکار شیطان پرستی و یا خشونت را ترویج داد پس افکار نیز تعریف و حدودی دارد که در پست بعدی با نام حدود ازادی کامل بررسی خواهیم کرد /.

اما متاستفانه ما بطور کامل این حرف را قبول نداریم : یه سزی ادم طرفدار فلان کاندید نشستن تا طرفدار یه کاندید دیگه میاد مگن عجبا باز طرفدار … اومد و در مقابل او واکنش میدهند /.

چرا نباید به این جمع بندی برسیم که بنشینیم و هم دیگه رو به این اعتقاد برسونیم که این اقا بدرد این پست نمی خوره به جای واکنش های پوچ ؟؟؟ /.

شهید بهشتی زمانی که احزاب با طرز تفکر های غلط مثل حزب توده دور گرفته بودند شروع به دست مباحثه های منطقی  زیادی میزد و خیلی ها به این حرکت اعتراض کردند و در جواب ایشان فرمود : (( یا عقیده من درست است یا عقیده انها میشینیم بحث میکنیم  اگه حرف من حقه اونها متقاعد میشن اگه نه من متقاعد میشم ))  -تفکر حال میکنی-

–نگاه به مسائل با دید باز :

هر کلمه رو میشه دو جور خواند و یا هر اتفاقی رو میشه چندین برداشت ازش کرد/.

یک نفر میاد میگه چرا مسلمانان باید به یک طرف نماز بخونن خدا که همه جا هست ؟ ولی یکی میاد میگه همه ما میدونیم خدا همه جا هست اما برای حفظ وحدت واتحاد در عین تفاوت در اعتقادات هر فرقه به یک سمت عبادت میکنیم/.

یا در همین اتفاقات اخیر افراد گفتن اقا توی انتخابات  تقلب شده قبل از اینکه به طور کامل برایش اثبات کنیم که شده یا نشده گرفتن و بردن بعدشم گفتن این افراد منافقن و می خواستن انقلاب مخملی کنن !!!چرا نیومدیم بگیم که چون این افراد درگاهی برای اعتراض نداشتن به خیابان امدند و یا هزاران دیدگاه دیگر و هنوز هم به جمع بندی واضحی نرسیدیم/.

[چشم ها را باید شست/جور دیگر باید دید]

>>>>>امروز فضای سیاسی در کشور ما …؟؟؟!!

اختلاف از طبقه هم گذشت

می خواهم از فقر و اختلاف طبقاتی در جامعه برایتان بنویسم .
چرا ننویسم ؟ وقتی می بینم در و دیوار شهر از شعارهای زیبا ولی توخالی پر است ولی وضع فقرا روز به روز بدتر می شود و همه ی بادها به نفع ثروتمندان می وزد؛ دنیا روی پول می چرخد.
چرا ننویسم ؟ وقتی می بینم پسرکی برای فروختن فال و آدامس به جوانی نشسته در آخرین مدل BMW التماس می کند ولی او نمی شنود زیرا هم صدای ضبط ماشینش گوش فلک را کر کرده و هم تمامی حواسش جمع این است که آقای x یا خانم y محل پارتی آنچنانیشان را در قالب SMS برایش بفرستد .
چرا ننویسم ؟ وقتی می بینم دختر بچه ایی که حتی راه مدرسه را بلد نیست کیف مدرسه ایی به دوش انداخته تا ترحم خانمی که لباس هایش مطابق آخرین مد روز فرانسه است را به خود جلب کند و نوع جدید گدایی را سامان بخشد.
می نویسم چون می بینم :
در یک روز سرد زمستانی وقتی در یکی از چهار راههای شهرمان چند کودک هم سن و سال خودم شاید هم کوچکتر را دیدم که بعد از التماس به ماشین جلویی به طرف ماشین ما دویدند و التماس و خواهش کردند تا از آنها آدامس و فال بخریم نگاهم به لباس این بچه ها افتاد تمیز نبود هم بهداشت دست و صورتشان بد بود من از دیدن وضع این بچه ها خیلی ناراحت شدم چرا که آنها هم باید مثل من در مدرسه درس می خواندند و یا الان باید در اتومبیلی کنار پدر و مادرشان در حال گردش بودند و یا درخانه فیلم و کارتون تماشا می کردند این مسئله مرا خیلی غمگین کرد و پس از اندکی تامل فهمیدم پشت این ساختمانهای زیبا و اتومبیلهای شیک و گران قیمت که پشت چراغ قرمزها می ایستند مردم دیگری نیز هستند که ایرانی هستند و از نظر ما غایب هستند. آن لحظه یاد مقاله‌ای افتادم که در آن اعلامیه جهانی حقوق کودک را خوانده بودم:
– جامعه و مقامات دولتی موظفند که در مورد اطفال بدون خانواده و فقیر مراقبت و توجه خاصی داشته باشند- اصل 6.
– کودک حق دارد از تعلیم و تربیت بهره مند گردد- اصل7.
– کودک باید در مقابل هرگونه بهره کشی و آزار حمایت شود- اصل 8 .
– کودک نباید قبل از رسیدن به حداقل سن کار استخدام شود- اصل9.
در این فکر ها بودم که ناگهان صدای ویژ ماشینی که از کنارمان رد شد رشته افکارم را پاره کرد. به دلیل سرعت سرسام آور آن اتومبیل تنها چند ثانیه فرصت داشتم سرنشینانش را ببینم: چند دختر و پسر جوان سوار بر یک ماشین گران که صدای موزیکش باعث می شد وضع نامتعادل افراد بیشتر نمایان شود.
چند کودک ژنده پوش در سرمای زمستان و زیر برف در حال کار یا بهتر بگویم گدایی، در کنار ساختمانی مجهز که متری چندین میلیون تومان داد و ستد می شود و در پارکینگش چندین ماشین 300 -200 میلیون تومانی است. خودتان قضاوت کنید!!!

این مطلب یه زمانی مشق مطالعات اجتماعی من بود که تحویل دادم و نمره کامل تمرین رو هم گرفتم!
این سیستم ” چرا ننویسم؟ ” رو هم توی مقدمه سردبیر یه مجله ای، سال ها پیش، خوندم و یاد گرفتم. خیلی تو نوشتن کاربردیه. به خاطر بسپاریدش!!!

دخترک و پیرمرد

فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود.

روی نیمکتی چوبی,روبروی یک ابنمای سنگی.
پیرمرد از دختر پرسید:
غمگینی؟
– نه
– مطمئنی؟
– نه
– چرا گریه می کنی؟
– دوستام منو دوست ندارن
– چرا؟
– چون قشنگ نیستم
– قبلا اینو به تو گفتن؟
– نه
– ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدیم
– راست می گی؟
– از ته قلبم اره
دخترک بلند شد و به طرف دوستانش دوید,شاد شاد
چند دقیقه بعد پیرمرد اشکهاشو  پاک کرد,کیفش رو باز کرد,عصای سفیدش رو بیرون اورد و رفت.

این متن خداییش خودم تایپ کردم از توی مجله ی مو فقیت دی ماه  87

اگه می خواید میتونم عکس داستان تو مجله رو براتون بذارم.

عدم انتقاد پذیری

بسمه تعالی

چرا اکثر مردم انتقاد پذیر نیستند؟ چرا درصد زیادی از آن ها توصیه های و نکوهش ها را که نام انتقاد بر آن گذارده شده است را به منزله ی توهین و تحقیر قلمداد می کنند؟
شاید علتش این باشد که افراد در زندگی خود کمتر نقد می شوند و در نتیجه هنگامی که توصیه ای به آن ها می شود به نوعی دچار شک شده و این فکر در سر آنان می افتد که یعنی من کارم را درست انجام نمی دهم؟ و یا وقتی با مانعی بر سر راه خود روبه رو می شوند سریعا عکس العمل نشان می دهند. مثال بارزش این است که مثلا خانواده یک می خواهند به دیدار خانواده دو بروند ولی وقتی به درب منزل خانواده دو می رسند و زنگ می زنند آقای خانواده دو از پشت گوشی می گوید که اگر امکان دارد وقتی دیگر بیایید و یا اصلا پشت تلفن و قبل از این که بروند برای این که ببینند خانواده دو درمنزل هستند یا با آن ها تماس می گیرند ولی با پیام “لطفا بعدا بیایید” و یا از این دست حرف ها رو به رو می شوند که در اکثر موارد به کدورت می انجامد.
یا مثلا همین رابطه مزخرف رودروایسی که مشکل ساز ترین موضوع در ایجاد تیرگی و کدورت بین انسان هاست افراد را وادار می کند که کاری را که مایل نیستند انجام دهند را انجام دهند.
ولی به طور کل علت تمام این موارد غرور بی جای انسان و خودبینی است. یعنی فرد احساس می کند با شنیدن پاسخ نه از وی کسر شان خواهد شد. یعنی فرد خود را بالاتر از فرد مقابل می بیند. ولی اگر عکس قضیه را در نظر بگیریم این چنین نیست یعنی مطمئنا اگر من خودم را کمتر از فرد مقابل بدانم با شنیدن پاسخ خیر از سوی وی ناراحتی کمتر و زودگذری خواهم داشت.
در واقع مرز میان این دو در تواضع و غرور بیجا نمایان می شود. اگر فرد متواضعی را در نظر بگیریم وقتی از کسی که از وی از هر نظری (یعنی از هر دیدگاهی مثل علم , ثروت و …) در سطح پایین تری قرارد دارد درخواستی می کند و پاسخ “نه” می شود شاید ناراحت شود ولی تواضع می کند و سعی می کند خود را کنترل کند.
به همین دلیل است که بزرگان دین ما را به تواضع دعوت می کنند و خداوند نیز از بنده ای که تکبر بیجا می ورزد خشمگین خواهد بود و از وی بیزاری می جوید.
ولی وقتی کسی در مقابل ما تکبر می کند ما نیزباید در برابر وی تکبر کنیم که در چنین مواردی خداوند ما را به تکبر کردن در برابر کسی که در برابر بندگان خدا تکبر می کند سفارش می کند. این هم یک نکته اخلاقی و اجتماعی بود که امروز برای شما آماده کردم.

موفق باشید.