نویسنده: سعيده

انتخاب رشته دانشگاهی

چند روز پیش داشتم با دو نفر از اقوام سر یک سری مسائل صحبت میکردم؛یکیشون کارشناس ارشد ادبیات فارسی بود و دیگری کارشناس ارشد ادیان.

تا جایی که بحث رسید به انتخاب رشته دانشگاهی من!و من هم گفتم که ،من پارسال رتبه 394 کنکور زبان شدم و برای خالی نبودن عریضه چند تا انتخاب آخرم رو زبان خارجی زدم!ولی خب من به درد این جور رشته ها نمیخوردم،نرفتم.

دوستمون که ادیان خونده بود،میگفت:”زبان خارجی راه ورود به علوم انسانیه”.برام گفت که یکی از دوستاش ،با کارشناسی زبان آلمانی و ارشد ادیان ؛حالا تو کار ترجمه متون دینی به زبان آلمانیه.و برام از حوزه های پژوهشی و ترکیبی رشته های علوم انسانی میگفت.

من برای اولین بار بود که این حرف ها رو میشنیدم.و برام خیلی جالب بود.

حالا دارم به این فکر میکنم که چقدر یه دانش آموز توی دوره های تحصیلی ش ،نسبت به آینده علمی دید داره؟!

این راهی که توی آموزش ما پیش گرفته شده،ما رو به کجا میبره؟!

چرا کوچکترین تلاشی برای تبیین رشته های دانشگاهی و حوزه های پژوهشی برای دانش آموزان نمیشه؟!

یادمه ،دبیرستان ما که خیلی ادعای تلاش برای ساختن آینده ی بچه ها رو داشت،بچه ها رو زیاد به بازدید از دانشگاه ها میبرد.یادمه یه روز  بچه ها رفته بودن علوم پزشکی شهید بهشتی.وقتی برگشتن برای ما از همه چیز گفتن،از سلف اونجا تا ساختمون کلاساش و تیپ دانشجو هاش.ولی هیچی از رشته هاش نگفتن!!!

بچه ها وقتی بازدید میرن ،بیشتر به جای یاد گرفتن راجع به رشته ها،دانشجو میبینن!!این رو به استقرای تمام بازدید های مدرسمون میگم!حتی،وقتی فارغ التحصیل های مدرسه ما برمیگشتن تا برای ما از رشته های تحصیلی شون بگن،از همه چیز میگفتن الا اصل رشته شون!!

حالا اگه بری یه دانش آموز قوی اول دبیرستان رو ببینی و ازش بپرسی که آیا رشته علوم انسانی رو انتخاب میکنه؟!خیلی جدی میگه :انسانی جای تنبل هاست!

و اگه از یه نفر که کنکور ریاضی داده بپرسی که آیا مدیریت و یا علوم پایه رو انتخاب میکنی؟!خیلی جدی بهت میگه که :اینا جای رتبه های بد کنکوره!من باید مهندسی بخونم!!!

دم انتخاب رشته امسال،با یکی از بچه ها که قصد داشت با 1900 منطقه دو،پشت کنکور بمونه خیلی حرف زدم!عشق مهندسی برق بود و حتی نمیدونست سرفصل های تدریسی این رشته چیه!جوابش هم برای موندن پشت کنکور این بود که من عاشق اینم که بهم بگن خانوم مهندس!و البته از ایران رفتن انقدر برام مهمه که یک سال دیگه درس میخونم تا برق شریف قبول بشم.و در نهایت وقتی سعی کردم براش توضیح بدم که برای از ایران رفتن فقط به مهر مدرکت نگاه نمیکنن،با خنده گفت :تو چه میفهمی از پذیرش گرفتن،باید برق بخونی تا بری!!! و دیگه ادامه ندادیم بحثو!

واقعا چی میشه اگه به جای اینکه هزار تا موسسه کنکور و کتاب تست و… تحویل جامعه بدن؛یه سری موسسه به وجود بیاد،برای اینکه به دانش آموزان دید بدن راجع به رشته های مختلف توی دانشگاه!

ما عده ای از فارغ التحصیلان سمپاد،تنها کاری که از دستمون بر میومد این بود که توی انجمن سمپادیا با 11000 تا کاربر ،به معرفی رشته هامون پرداختیم.اونم قطعا دست و پاشکسته بود.از یه دانشجوی سال اولی دانشگاه چی بیشتر از این بر میاد؟!

ابر و باران

این روزها که می گذرد…
این روزها صدای پای ابرها را میتوان شنید.صدایشان مانند صدای پای آدمی است که می دود؛می دود تا باری را که روی دوشش نهاده اند به صاحبانش پس بدهد.
و بار ابر باران است.
ابرهای آسمان گاه تند و گاه آرام به سوی هم می آیند.از خورشید اجازه می گیرند و در مقابلش می گریند.ابرها امانت زمین نشینان را پس می دهند.
به حق که ابرها امانت داران خوبی هستند.
کاش می شد بعد از هر بارش باران به ابرها خسته نباشید بگوییم.
دلم می خواست می توانستم برای ابرها هدیه بگیرم و به خاطر باران از آنها تشکر کنم.
ای کاش می توانستم برای تشکر از ابرها،امانت داران آسمان،تا آسمان سفر کنم.
کاش… .

پ.ن:دلم برای سمپادیای سابق تنگ شده.چقدر اینجا سوت و کور شده!

درد و دل یک کنکوری با… .

این روز‌ها نه نا‌امیدم و نه دلسرد. بلکه از همه روز‌ها نیز شاداب ترم ولی خسته شدم.
گیج شدم اصلا. هر روز از روزهای دیگر بیشتر گیج می‌شوم. تشخیص دادن فرق بین پل عابر و پل روگذر هم سخت شده!!!
ذهنم شلوغ شده؛ صداهای ذهنم آزاردهنده شده‌اند. هر روز و هرشب صدا‌ها بیشتر و تکراری‌تر می‌شوند.
صدای همه‌ی معلم‌ها گوشم را پر کرده‌اند:
– کان+فعل مضارع می‌ده ماضی استمراری، دختر خوب واسه ترجمه خیلی مهمه‌ها. هر یه تست درست می‌شه ۴۰۰ تا تراز.
– معلم زبان که تکرار می‌کند: a number of اسم جمع، فعل جمع. بعد عید که خواستی کلوز بزنی یاد من بیفتا!
– صدای معلم شیمی تمام گوش و ذهنم را پر کرده است که: الان من زنگ….
– و صداهای دیگر….
این روز‌ها دیگر با رسم الخط فارسی هم دچار مشکل شدم. انگار که فقط املای واژه‌های مهم کنکوری را بلدم.
اینقدر گوش‌هایم پر شده که دیگر گوش‌هایم نمی‌توانند به صدای قلبم گوش بدهند.
دیگر قلبی باقی نمانده که صدایی بدهد.
دلم تنگ روز‌های گذشته است.‌‌ همان روزهایی که به خاطر صدای قلبم کتاب خدا را باز می‌کردم و می‌خواندم: فان مع العسر یسرا.
و حالا هم قرآن را می‌خوانم، ولی نه در قرآن. فقط آیه‌های مکتوب کتب دین و زندگی؛ آن هم نه به خاطر قلبم و نه به خاطر…. فقط به خاطر دین و زندگی (!) ضریب ۳. چه مکافاتی دارد خواندن کلام خدا به قصد کنکور. چه مکافاتی دارد حفظ کردن تک تک آیه‌ها، فقط به قصد دانستن اینکه انتهای کدام آیه نوشته: «لقوم یعلمون».
چه مکافاتی دارد خواندن قرآن فقط برای از دست ندادن تست کنکور.
این چه دردی است که آدم را مبتلا می‌کند؟!
چقدر داشتن ذهن مشغول به دنیا سخت است!
انگار که باید به لیست فعالیت‌های بعد از کنکورم خلوت با خودم را نیز اضافه کنم.

راه هایی برای رسیدن به آرامش!

سلام.
فکر میکنم همه ما با اضطراب مواجه هستیم.عده ای کمتر و عده ای بیشتر.میخواهم کمی از تجربیاتم در بدست آوردن آرامش بگویم؛شاید به درد شما هم بخورد.
1. لطفا نفس عمیق بکشید و به هیچ چیز فکر نکنید: برای چند دقیقه خود را خلاص کنید. سعی کنید روحتان را از بدنتان جدا کنید و چند نفس عمیق بکشید (این کار سر جلسه امتحان خیلی خوب است) .
2. گریه کنید: توانایی گریه کردن را در خود افزایش دهید، حتی بی دلیل گریه کنید. البته توجه کنید که در یک جمع این کار را انجام ندهید؛ دیگران حاضر به دیدن اشک های شما نیستند. ولی بدانید که گریه بیش از اندازه باعث میشود پای چشم هایتان گود برود و از قیافه بیفتید!!
3. بخندید: با دیگران با هم بخندید، نه به هم. شده به ترک دیوار هم بخندید این کار را انجام دهید.

این سه مورد موقوف المعانی اند!!
4. نمازتان را اول وقت بخوانید: جواب می دهد،امتحان کنید. چند دقیقه قبل از اذان وضو بگیرید و به نوای قرآن و اذان گوش سپارید. خود را از تعلقات آزاد کنید. سبک میشوید.
5. دعا کنید: دعا همان راز و نیاز کردن با خداست. با خدا مناجات کنید تا ببینید چگونه در زندگیتان ظاهر میشود.
6. قرآن بخوانید: روزی چند آیه از کتاب خدا را بخوانید و در آیه هایش تفکر کنید. به شما آرامشی وصف ناشدنی می دهد.

7. زندگیتان را تصور کنید:  کمی در رویا هایتان غرق شوید و آینده تان را تصور کنی. بعد کمی آنها را تغییر دهید؛ حتی به نحوی که باب میلتان نباشد چه میشود؟! نابود میشوید؟
8. از شکست خوردن نهراسید: باور کنید ترس از شکست از خود شکست بدتر است. هرگز فکر نکنید که با شکست خوردن نابود میشوید. فراموش نکنید که همیشه اتفاقات باب میل شما نیست.
این را از زبان خودم میگویم، که در زندگی خود شکستی [از نظر خودم] سنگین را تجربه کرده ام. اگر سعی کنید در لحظه شکست به همه چیز آرام و منطقی نگاه کنید، خواهید دید که واقعا یک شکست، هرقدر هم بزرگ، باعث نابودی فرد نمیشود. انسان ها برای بزرگ شدن،  ثبت شدن و ماندگارشدن “باید” شکست بخورند.
به قول پوریای ولی: « در یک مسابقه همه پیروز نمیشوند،اصل ناامید نشدن و حضور در مبارزه مجدد برای پیروزی است »
9. به شکست های خود، به چشم تجربه نگاه کنید: مطمئن باشید که هر شکست پلی است برای پیروزی. پس اگر زیاد شکست خوردید، بدانید که پل پیروزی شما محکم تر از بقیه است؛ به شرطی که از شکست های خود درس بگیرید.
به هر ماجرای زندگی خود از تمام جوانب نگاه کنید. مطمئن باشید که در هر ماجرای زندگی درسی نهفته است. به دنبال درس های زندگیتان باشید.
10. تعاریف موفقیت و شکست را عوض کنید: تعاریف قدیمی را دور بریزید. بهتر است با تعاریف خودتان زندگی کنید. تعاریف دیگران بعضی اوقات آزار دهنده هستند.
11. خودتان باشید: وقتی خودتان باشید، از خودتان به اندازه خودتان انتظار خواهید داشت. شما با دیگران فرق دارید. دو نفر نمیتوانند مثل هم باشند.
12. به دیگران روحیه بدهید: وقتی به دیگران روحیه میدهید، انگار به خودتان روحیه داده اید. به بمب روحیه و انرژی مثبت تبدیل شوید.
13. اجازه دهید دیگران با شما درد و دل کنند: وقتی دیگران با شما درد و دل میکنند، شمابا افکار و مشکلات بیشتری آشنا میشوید. این به شما کمک میکند با دید بازتری به سراغ مشکلات بروید و از آنها نهراسید.
14. بنویسید: دفتری برای خودتان داشته باشید. زندگیتان را به یک رمان تبدیل کنید که خودتان قهرمان آن هستید. طوری بنویسید که هر بار خواندن آن، حتی بدترین اتفاقاتش هم، نه تنها آزارتان ندهد؛ بلکه برایتان هیجان انگیز هم باشد.
15. تنها باشید: تنهایی به اندازه اش خوب است. باعث میشود یاد بگیرید چگونه خودتان، خودتان را آرام کنید.
16. به خودتان اعتماد کنید: هرگز خودتان را دست کم نگیرید. به توانایی های خودتان ایمان بیاورید. ولی به اطرافتان اطمینان قطعی نداشته باشید. اتفاقاتی می افتد که دست شما نیست. کاری نکنید که اعتمادتان به “اعتماد کاذب”تبدیل شود.
17. تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش: توکل را هرگز فراموش نکنید. وظایفتان را به درستی انجام دهید که بعد ها اسباب ناراحتی خود را فراهم نکنید. نتیجه را به دستان خالق توانا بسپارید، شک نکنید که بهترین را رقم میزند.
«خداوند بهترین های خود را به کسانی میبخشد که حق انتخاب خود را به او واگذار کنند»
18. ورزش کنید: کار بسیار خوبی است. ورزش مورد علاقه خود را انتخاب کنید. هفته ای 4-5 ساعت ورزش در یک باشگاه، وقت زیادی از شما نمیگیرد. با گروه ورزش کردن باعث میشود چند ساعتی از افکار پریشان به دور باشید و روحیه شما را بهبود میبخشد.
19. به رفتار و سخنان بد دیگران اهمیت ندهید. در این مورد ضرب المثل معروفی داریم!
20. به اتفاقات ناگهانی زندگی لبخند بزنید: هر قدر هم روی حساب و کتاب زندگی کنید، باز هم زندگی برایتان شگفتی های بسیاری به همراه دارد.

موفق باشید.

زندگی

دو نامه!

اول:براي معلم!

تو مرا بنده خودت ساخته اي،چرا که به من کلمه اي که نه،ميدانم به من حتي زندگي آموختي.و اين رسم بندگي را هم از بزرگ معلم خويش ،علي(ع)،آموختم که مي فرمايد:«کسي که به من کلمه اي بياموزد،مرا بنده خويش ساخته است».وتو به من بيشتر از کلمه اي آموختي.
چگونه ميتوانم زحماتت را جبران کنم؟نه درس خواندن من جبران آنست و نه حتي هديه.که هديه هم در برابر زحمات تو بي ارزش است.
ميدانم که براي هيچ کدامتان شاگرد خوبي نبودم.نه براي تو که به من الفباي خواندن و نوشتن آموختي،ونه براي تو که به من الفباي عشق آموختي.که اگر من شاگرد خوبي بودم،حداقل همان موقع به حرفهايتان گوش ميدادم؛و امروز پشيمانم از اين که روزگاري حرفهايتان را بي اهميت شمردم.
من حتي براي تو هم شاگرد خوبي نبودم،به من الفباي حساب آموختي من به هواي آنکه خود سالهاست حساب بلدم،سر کلاسهايت حاضر نشدم.
و ببخش مرا،که ميخواستي به من زبان مادري ام را خوب بياموزي ومن به خاطر هدفم،هدفت را ناديده گرفتم.امروز فهميدم که افتخار شاگردي ات از من گرفته شده.چه دير فهميدم،ديگر کلاسي نمانده که از تو حتي کلمه اي بياموزم.
مرا عفو کن!که درس صبر را دير آموختم،حال آنکه تو ميخواستي من زودتر بياموزم.واين ايراد من بود.
لطفا شما هم مرا عفو کنيد،که حتي سه بار هم سرکلاسهايتان حضور نداشتم.

از اينکه به خاطر هدفم،هدفتان را ناديده گرفتم پشيمانم؛پشيمانم که روزگاري حرمت شاگردي و معلمي را فراموش کردم.اکنون غصه اين را نميخورم که از درس هايم جامانده ام.
تمام حسرت من اينست که نتوانستم از وجودتان چيزي بياموزم.
اميدوارم مرا عفو کنيد.

دوم:براي دوست سمپادي!
روز سمپاد پيشاپيش مبارک!
بازهم روزگار 14 ارديبهشت را تکرار کرد،تا دوباره روز سمپاد فرا رسد؛و بهانه اي شود که بار ديگر در کنار هم جمع شويم،وجشني برپا کنيم.
بازهم 14 ارديبهشت فرارسيد،تا اهدافمان را به ياد آوريم.و اين روز آمد تا رسالتمان را به ما متذکر شود.آمد تا به يادمان بياورد که فقط به فکر سمپاد نباشيم!
کاري کنيم تا کشور عزيزمان را سربلند کنيم؛و آينده کشورمان را خوب بسازيم.

دعا

1.
ادعونی استجب لکم.
«بخوانید مرا تا اجابت کنم،شما را. «قرآن مجید
2.
من به هیچ وجه خدا را لمس نکردم.خدایی که لمس کردنی باشد که دیگر خدا نیست.اگر هر دعایی را هم اجابت کند،همین طور!همان جا بود که برای نخستین بار حدس زدم که عظمت دعا بیش از هر چیز در این امر نهفته است که به آن پاسخی داده نمیشود و زشتی سوداگری را به این مبادله راهی نیست.این را هم دریافتم که آموختن دعا،آموختن سکوت است؛و عشق فقط از جایی شروع میشود که دیگر هیچ انتظاری برای گرفتن هیچ چیز وجود نداشته باشد.
عشق تمرین نیایش است و نیایش تمرین سکوت.
«برگرفته از کتاب دژ،نوشته آنتوان دوسنت اگزوپری»
3.
تا حالا شده چند سال متوالی از خدا یه چیزی بخواین،بعد بهتون نده؟! چه حسی پیدا میکنید؟
شنیدید میگن روز قیامت یه عده از آدم ها میگن ای کاش هیچ وقت دعاهامون تو دنیا اجابت نمیشد؟!
آخه اون روز میبینن افرادی که دعاهاشون در دنیا مستجاب نشده اون موقع دارن ده برابرش رو میگیرن و دعاهاشون به عنوان عمل صالح ذخیره شده؛و نتیجه ش رو میبینن.
احتمالا واسه همینه که خدا وند در سوره شرح،آیه های آخرش گفته:«پس چون از نماز و طاعت پرداختی برای دعا همت مصروف دار،وبه سوی پروردگار خود همیشه متوجه و مشتاق باش.»
پس اگر یک زمانی دعاهاتون مستجاب نشد،تلاشتون نتیجه ای رو که میخواستید نداد،به خدا اعتماد کنید.شاید خدا میخواد ایمان و توجهتون بهش بیش تر بشه و احتمالا میخواد بیشتر از چیزی که خواستید بهتون بده.

پ.ن:حالا شاید ده برابرشو نداد،شاید بیشتر داد،شاید کمتر.