نویسنده: سعيده

نيمكتم خداحافظ!

نيمكتم!سلام.
راستش دلم برات خيلي تنگ شده،براي تو،كلاس،بچه هاش و شيطنتاش.
يادم به وقتايي افتاده بود كه وقتي روي تو بودم،سه چهار باري با لگد كوبيدم توي لوله شوفاژ و بقيه قصه رو تو بهتر ميدوني.
نيمكتم!منو ببخش.خيلي وقتا آزارت دادم.با غلط گير اونقدر تمام آرزوهامو روت نوشتم ،كه اگه جيغ ميزدي حق داشتي.البته خب صفورا هم شريك جرم بود.
تو برام يه دوست خوب بودي.زنگاي ادبيات نميذاشتي كسي بفهمه كه دارم شجريان گوش ميدم.تو تمام اشكاي منو رو خودت نگه داشتي و شاهد تك تك كارهاي خوب و بد من بودي ولي دم نزدي.
نيمكتم به خاطر تمام كوتاهي هايي كه در حقت كردم، ازت عذر ميخوام.
نيمكتم!من با تو و تمام خاطرات 2/1 خداحافظي كردم.اميدوارم شخصي كه سال ديگه قراره مهمونت باشه مثل من آزارت نده.
نيمكتم مثل هميشه مهربون بمون.من و دوستام ميريم 3/1 تا مهمون يقيه دوستات باشيم.
پ.ن:نيمكت ها اعضايي از كلاس هستند،كه از همه چيز باخبرند.ولي اونقدر بزرگوارند كه هيچ وقت حرف نميزنن.

سفر ايستگاه

قطار ميرود

 تو ميروي

تمام ايستگاه ميرود

 و من چقدر ساده ام

كه سال هاي سال

در انتظار تو

كنار اين قطار رفته ايستاده ام

و همچنان

 به نرده هاي ايستگاه رفته

 تكيه داده ام!

 قيصر امين پور

 پ.ن:چند وقته كه از اين سادگي بيرون اومدم.

سال نو مبارك… .

سال و فال و حال و مال و اصل و نسل و تخت و بخت
بادت اندر شهرياري برقرار و پر دوام
سال خرم،فال نيكو، مال وافر، حال خوش
اصل ثابت ،نسل باقي،تخت عالي،بخت رام

پ.ن:1.از همه ي اونايي كه تو خونه تكوني دلشون مارو دور ننداختن،صميمانه سپاسگزاريم.
2.سالي پر از موفقيت و سربلندي براي همتون آرزومنديم.
3..يه آرزوي ويژه  موفقيت هم براي كنكوريهاوالمپياديهاي گل سمپادي داريم
4.هركي رفت پابوس امام رضا(ع) ،ما رو هم دعا كنه.

اين عشق الهي است… .

هديه روز تولدم ،پدر،عشق و پسر ‍،قصه كربلا و عاشورا هر آنچه ميان اين پدر و پسر گذشت بود.
«عجيب بود رابطه ميان اين پدر و پسر.من گمان نميكنم در تمام عالم ميان يك پدر و پسر ،اين همه تعلق،اين همه عشق،اين همه انس و اين همه ارادت حاكم باشد.»
خدايا!امام حسين به كجا رسيده بود؟
در تاريخ اولين كسي كه حاضر به قرباني كردن پسرش شد،ابراهيم بود ولي تو نخواستي كه او پسرش را قرباني كند.تو پسر حسين(ع) را ميخواستي… .
و همه از همان روز اول به من گفتند كه او در پي دين رفت و او و يارانش تشنه آب بودند.ولي اكنون هر چه ندانم لااقل اين يكي را ميدانم!او در پي تو بود و خوب به تو رسيد.
او تشنه آب نبود،تشنه ي وصال تو بود. و او رفت تا دين را به خاطر تو زنده نگاه دارد.حسين هر چه داشت در راه تو داد.او فرزندش،عزيزترينش،علي اكبر را در راه توداد.
«حسين در مرگ پيامبر شايد از همه بي تاب تر بود.او اگرچه آن زمان كودك بود اما اين جراحت قلبش تا بزرگي التيام نيافت.آن قدر بغض كرد ،آن قدر گريه كرد كه آتش به جان فرشتگان آسمان زد.و اگر كفر نبود ميگفتم خدا هم بيتاب شد از اين همه بي تابي.آن قدر كه محمدي كهتر،پيامبري ديگر،شبيهي از پيامبر را بعد ها  در دامان حسين گذاشت تا جگر سوخته اش بدان التيام يابد.»
و خدايا تو علي اكبر را به او دادي و او را دوباره باز گرفتي؟حسين از امتحانش سربلند بيرون آمد.
حسين حق بندگي،بندگي نه،حق عاشقي را خوب ادا كرد.
خدايا!اين عشق تو چيست؟اين عشق چيست كه هركه آن را يافت به آرامشي ابدي نائل شد؟
خدايا!من هم اين عشق را ميخواهم،ياري ام كن تا بدان رسم.نيك ميدانم اين عشق الهي است… .
پ.ن:

1-اين رو واسه اربعين ننوشتم،چون همين الان يادم اومد 2شنبه اربعينه.

2-ببخشيد انشام بده،بعضي از قسمتهاي اين متن از همون كتاب اول نوشته است.

اين جا 1/2 رياضي است.

طبقه دوم فرزانگان كرج،كنار دفتر مشاوره پاتوق ما 1/2 رياضيه.خدا خيلي مهربونه كه ما رو اونجا جمع كرده،9نفريم يعني 30 نفريم در اصل جاي خالي 12 نفرمون حس ميشه(:دي).از 4 تا كلاس دور هم جمع شديم ولي چگالي 2/1 اي ها از همه بيشتره و از همه كمتر من كه از 4/1 هستم.

شر و شلوغ در عين حال درس خون و مهربون با آرزوهاي بزرگ،اميدهاي مطمئن و همتي استوار.بهترين معدل اين جمع 12 نفره 41/19 و بعدش هم 05/19 بود.ميخوايم با چشم اندازي سبز در سرزمين نور و شكوفه از نو بيافرينيم،از نو خلق كنيم و در اوج بينديشيم.سال نوآوري و شكوفايي مبارك(:دي).

اين جمع 12 نفره سردسته شلوغاي مدرسس.مثلا توي هفته بسيج 12 نفري تو مدرسه رژه ميرفتيم و خدا قوت هميشه بسيج خسته نميشه سر ميداديم.هممون به جز دو نفرمون واسه المپياد درس ميخونن.6تا رياضي،3تا فيزيك،يك نجوم!

ورزشكار و بااراده 5تا بسكتباليست داريم يه تكواندو كار.

بي انضباطيم هيچ وقت تكليفامونو نمينويسيم.طوري رفتار ميكنيم كه هر معلم يا ناظم جديدي كه وارد اين مركز ميشه اول ما رو ميشناسه!!!

هر روز يه نفر يه قابلمه نهار مياره واسه 11 نفر ديگه.

زيادي ميخنديم به طور متوسط روزي 10 ساعت.7 ساعت تو مدرسه،3 ساعت توي خونه و به ياد كارايي كه تو مدرسه انجام داديم.عاشق سوتي گرفتنيم جاش باشه بعدا ميگم چيان ولي خب كم هم سوتي نميديم.

سر همه كلاسا مخاطب معلم يكي از ماهاييم.شلوغ بيخودي نيستيم كه به درس گوش نديم در واقع اگه يه روز ماها نباشيم كلاس خيلي بيروحه و معلما از دست سوالاي بچه ها ديوونه ميشن.

تا الان حدود nبار ساعت بزرگه وسط راهروي طبقه دوم رو دزديديم هيچ كس نفهميد.

عاشق پيچوندنيم امروز هم پيچونديم.خيلي با مراميم،بدون هم نميپيچونيم .اولين باري كه 12 نفري از كلاس زديم بيرون قيافه معلم كامپيوترمون ديدني بود كه دنبال ناظم ميدويد و ميگفت يه رديف كلاس من خاليه!!!!

زنگ هندسه هم با همكاري معلممون پيچونديم ولي به صفورا پيامك زديم كه رديف رو پر كنه كه وقتي اجلالي اومد نفهمه يك سوم كلاس نيستند.وقتي ميپيچونيم به بچه ها ميگيم كه پراكنده شن تا كلاس خالي به نظر نرسه(:دي)

يه بار وقتي ميخواستيم زنگ ديني بپيچونيم معلم گفت بايد واسم تحقيق بيارين فرداش شادي يه تحقيق آورد 40 صفحه با 10 تا موضوع اسم ده نفرمون هم صفحه اولش بود.

با اين كه خيلي بيخياليم از ته دل دلمون واسه سمپاد و مدرسه و بچه ها ميتپه.بيشتر كاراي علمي و فرهنگي مدرسه رو ما راه اندازي كرديم(قراره به من سال ديگه رو ما دست بگيريم:O)

وقتايي كه من و سارا و ساينا پشت هم ميشينيم اوضاع كلاس خيلي خيت ميشه چون شلوغي به اوج خودش ميرسه.پس واسه همين سارا جلو ميشينه.

تا جايي كه بتونيم كيو كيو (QQ)ميكنيم.عاشق ديوونه بازي و كاراي خطرناك و عكس گرفتن.

اصلا آدم هاي مغرور و خودشيريني نيستيم، طبق اظهار معلما، ولي خب عده اي از كلاس از ما متنفرند نميدونيم چرا؟

جاي تعجب داره كه بگم نمره انضباط هممون 20 شد ولي واقعاَ اين اتفاق افتاد و هممون20 شديم!!!

راستي نگفتم ما كي هستيم.زهرا حاتمي (فردا خجسته سالروز ولادتشه)،مهديس حسيني،لاله صمدفام،ساينا غفراني،صفورا بابانژاد،سعيده زارع(:دي)،سارا اعلمي،شادي شمس الهي،پرنيان منشي،پريسا سياه سنگي،ياسمين رحيمي و فائزه ساعي دهقان.

خدا همه مارو به راه راست هدايت كنه،اگه نشد راه راست رو كج كنه ما بيفتيم توش.و هممونو تو بهشت با هم محشور كنه.(:دي 2بار).

                                                                                                 ( سعيدهft.ساينا)