اختلاف از طبقه هم گذشت

می خواهم از فقر و اختلاف طبقاتی در جامعه برایتان بنویسم .
چرا ننویسم ؟ وقتی می بینم در و دیوار شهر از شعارهای زیبا ولی توخالی پر است ولی وضع فقرا روز به روز بدتر می شود و همه ی بادها به نفع ثروتمندان می وزد؛ دنیا روی پول می چرخد.
چرا ننویسم ؟ وقتی می بینم پسرکی برای فروختن فال و آدامس به جوانی نشسته در آخرین مدل BMW التماس می کند ولی او نمی شنود زیرا هم صدای ضبط ماشینش گوش فلک را کر کرده و هم تمامی حواسش جمع این است که آقای x یا خانم y محل پارتی آنچنانیشان را در قالب SMS برایش بفرستد .
چرا ننویسم ؟ وقتی می بینم دختر بچه ایی که حتی راه مدرسه را بلد نیست کیف مدرسه ایی به دوش انداخته تا ترحم خانمی که لباس هایش مطابق آخرین مد روز فرانسه است را به خود جلب کند و نوع جدید گدایی را سامان بخشد.
می نویسم چون می بینم :
در یک روز سرد زمستانی وقتی در یکی از چهار راههای شهرمان چند کودک هم سن و سال خودم شاید هم کوچکتر را دیدم که بعد از التماس به ماشین جلویی به طرف ماشین ما دویدند و التماس و خواهش کردند تا از آنها آدامس و فال بخریم نگاهم به لباس این بچه ها افتاد تمیز نبود هم بهداشت دست و صورتشان بد بود من از دیدن وضع این بچه ها خیلی ناراحت شدم چرا که آنها هم باید مثل من در مدرسه درس می خواندند و یا الان باید در اتومبیلی کنار پدر و مادرشان در حال گردش بودند و یا درخانه فیلم و کارتون تماشا می کردند این مسئله مرا خیلی غمگین کرد و پس از اندکی تامل فهمیدم پشت این ساختمانهای زیبا و اتومبیلهای شیک و گران قیمت که پشت چراغ قرمزها می ایستند مردم دیگری نیز هستند که ایرانی هستند و از نظر ما غایب هستند. آن لحظه یاد مقاله‌ای افتادم که در آن اعلامیه جهانی حقوق کودک را خوانده بودم:
– جامعه و مقامات دولتی موظفند که در مورد اطفال بدون خانواده و فقیر مراقبت و توجه خاصی داشته باشند- اصل 6.
– کودک حق دارد از تعلیم و تربیت بهره مند گردد- اصل7.
– کودک باید در مقابل هرگونه بهره کشی و آزار حمایت شود- اصل 8 .
– کودک نباید قبل از رسیدن به حداقل سن کار استخدام شود- اصل9.
در این فکر ها بودم که ناگهان صدای ویژ ماشینی که از کنارمان رد شد رشته افکارم را پاره کرد. به دلیل سرعت سرسام آور آن اتومبیل تنها چند ثانیه فرصت داشتم سرنشینانش را ببینم: چند دختر و پسر جوان سوار بر یک ماشین گران که صدای موزیکش باعث می شد وضع نامتعادل افراد بیشتر نمایان شود.
چند کودک ژنده پوش در سرمای زمستان و زیر برف در حال کار یا بهتر بگویم گدایی، در کنار ساختمانی مجهز که متری چندین میلیون تومان داد و ستد می شود و در پارکینگش چندین ماشین 300 -200 میلیون تومانی است. خودتان قضاوت کنید!!!

این مطلب یه زمانی مشق مطالعات اجتماعی من بود که تحویل دادم و نمره کامل تمرین رو هم گرفتم!
این سیستم ” چرا ننویسم؟ ” رو هم توی مقدمه سردبیر یه مجله ای، سال ها پیش، خوندم و یاد گرفتم. خیلی تو نوشتن کاربردیه. به خاطر بسپاریدش!!!

6 نظر

اضافه کردن نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *