جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

[Sara.kh]

اینجا صبحی‌ست که نمی‌آید

 

[Karin]

ديدي يه رابطه رو تموم ميكني، بعد از چند وقت زنگ ميزنه، بعد جواب ميدي بعد كلي ميگي ميخندي .... ؟؟
اون لحظه دقيقا مثل لغزش يه معتاد تازه ترك كرده ميمونه.

 

[dahr1]

اینجا صبحی‌ست که نمی‌آید

و زمان! شب هایی که تمام شدنی نیست ...

 

[dahr1]

من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد قفسم برده به جايي و دلم شاد كنيد..

یه نفر میگفت: من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید، مرغ عشقی در کنار من انداخته و من را شاد کنید

 

[dahr1]

کوپر : تو یه دانشمندی، برند.
برند : پس به حرفم گوش کن. وقتی بهت میگم عشق چیزی نیست که ما اختراع کرده باشیم -عشق مشهوده و قدرتمنده، حتما یه معنایی داره.
کوپر : بله عشق معنا داره. فواید اجتماعی، پیوند اجتماعی، تربیت فرزند…
برند : ما مرده‌هامون رو دوست داریم. فایده اجتماعی اون چیه؟
کوپر : هیچی
برند : شاید معنای بیشتری داشته باشه. چیزی که ما هنوز نمی‌تونیم درکش کنیم. شاید یه جور دلیل باشه، یه جور محصول از ابعاد بالاتر که ما نمی‌تونیم بطور محسوس درکش کنیم.
من در طول کهکشان شیفته‌ ی کسی هستم که ده ساله ندیدمش و میدونم که احتمالا مرده. عشق تنها چیزیه که فراتر از ابعاد فضا و زمان می‌تونیم حسش کنیم. شاید باید بهش اعتماد کنیم، حتی اگه هنوز اون رو درک نمی کنیم.

 

[Ali.D7]

مرا به روز قیامت غمی که هست این‌است
که روی مردم عالم دوباره باید دید

 

[ftme481]

در این دنیای دیوانه هر که را بینی غمی دارد. . .
دل دیوانه شد اما . . . دیوانگی هم عالمی دارد

 

[Dominant]

مثل خنثى گر بمبى که دو سیمش سرخ است
مانده ام قید لبت را بزنم یا دل را…!

 

[shnava]

تنه دشمن، طعنه دوست
جاخالی میدم من همه ی روز
این ماجرا ادامه داره
تا زمانی که بشی آفتاب لبه بوم...

 

[moonelin]

من هرگز نتوانستم تحمل کنم که کسی از تو انتقاد کند. که کسی در مورد تو کلامی اهانت‌آمیز به زبان آورد، کوچک‌ترین طعنه‌ای را که می‌بینم، فراموش نمی‌کنم، حفظ می‌کنم. از آن استفاده نمی‌کنم ولی آنجاست - مثل یک پرتگاه بین من و آنانی که روزی حتی یک بار نسبت به تو تردیدی روا داشته‌اند. این طریق دوست داشتن من است.

 

[Karin]

اتفاقی دیدنت را می خواهم!
از آن اتفاقی هایی که تا ابد ماندنی میشود...!
در کدام خیابان قدم بگذارم تا اتفاقی دیده شوی در مسیرم ؟!
کاش دلت هوای دلم را کند و امشب از این خیابان گذر کنی!
افسوس که حتی اتفاقی هم از خیالت گذر نمیکنم...!
#آیدا_بیات

 

[moonelin]

تو و زهد و پارسایی ، من و عاشقی و مستی ...

 

[Amin rouhi]

... دلِ من گرفته زین جا ، هوس سفر نداری ؟
همه آرزویم اما ، چه کنم که بسته پایم ...
م. سرشک ( شفیعی کدکنی )

آه ، باران !
ای امیدِ جانِ بیداران !
بر پلیدی ها
که ما عمری ست ، در گرداب آن غرقیم
آیا چیره خواهی شد ؟
آه باران ... !
فریدون مشیری

بس که شستیم ، به خونابِ جگر جامه ی جان
نه ازو تار به جا ماند و نه پود ، ای ساقی

اوست نشسته در نظر ، من به کجا نظر کنم ؟
اوست گرفته شهر دل ، من به کجا سفر برم ؟

جان و دل از عاشقان می خواستند ؟
جان و دل را می سپارم روز و شب ...

اینها رو واقعا دوست داشتم :) .
______________________________
گفتی : به روزگاری ، مهری نشسته ، گفتم :
بیرون نمی توان کرد ، حتی به روزگاران ...

 

[a.khakpour77]

شاید یک روزی...
شاید هیچ‌وقت...

 

[moonelin]

جانشین تو در این سینه خداوند نشد!

 

[Karenn]

شده تا نيمه ي شب در بزنی، وا نکنند؟
يا دري را شده با سر بزنی، وا نکنند؟!
پشت در، بيد بلرزی و به جايی برسی
که تهِ فاجعه پرپر بزنی، وا نکنند؟!

روي يک پله، درِ خانه‌ي بي‌فرجامي
بتپي، قلب کبوتر بزني، وا نکنند؟!

تو بداني که يکي هست که بي‌طاقت توست
باز تا طاقت آخر بزني، وا نکنند؟!

خنده‌اي کردم و گفتم: دل من! گريه نکن
تو اگر صد شب ديگر بزني، وا نکنند!

اين در بسته، عزيز دل من! بسته به توست
شده باور کني و در بزني، وا نکنند؟!

شعر از: حسن دلبری

 

[mahta.e]

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نياز نيم شبي دفع صد بلا بکند

 

[mahta.e]

گفتی : به روزگاری ، مهری نشسته ، گفتم :
بیرون نمی توان کرد ، حتی به روزگاران ...

فک کنم اسپمه ولی شجریان از این شعر تصنیف داره

 

[Sahell]

اﺯ ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﭼﺮﺍ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻣﺘﻌﺼﺐ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺗﺶ ﺷﮏ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﺪ ..؟

ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ : ﭼﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ؛ ﭼﻪ گونه ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺗﺎﻭﻟﻬﺎﯼ ﮐﻒ ﭘﺎﯾﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

ﺍﯾﻦ ﯾه ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺑﺰﺭگه ﮐﻪ ﺍﮐﺜﺮ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﺵ میشیم : ترس از تغییر ...!

 

[Acwmw:']

در غربت مرگ بیم تنهایی نیست
یاران عزیز آن طرف بیشترند

مسیح کاشانی