اولین آشپزی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع nasrin.z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اولین آشپزی

اولین بار تمام تلاشمو کردم روی ماکارونی !!!
وااااای
کل ماکارونی ها بهم چسبیده بود !!!
نرم هم شده بودن 1!!
سویا هم که توی آب خیس نخورده بودن ... عین سنگ بودن !!!
فقط یه کیلو رب گوجه کردم توش !!!
مامانم هم گفت کل قابلمو رو خودت میخوری !!! :( :(
 
پاسخ : اولین آشپزی

یه سال پیش مامانو بابام رفته بودن یه شهر دیگه مهمونی شب دیر قرار بود بیان منم خونه تنها بودم داداشامم بیرون بودن هرکاری دلم خاس کردم ولی بازم حوصله ام سر رفته بود خالم زنگ زد گف پاشو اشپزی کن شام درس کن حوصله ات سرنره یادم بگیر طرز تهیه برنجو گف بهم دیگه خورشتم گفتم شرمنده خالی بخورن من چیکار کنم دیگه!!! :>!!مامانم اونقد تشویقم کرد!!! ;D اخه خوب شده بود!! ;D
 
پاسخ : اولین آشپزی

آقا ما دفعه اول. شامي پختيم برادرم اومد گفت چرا اين ماهيا اينقد بدمزه شدن؟؟؟؟؟؟؟مام روحيه مونو از دست داديم آشپزي رو گذاشتيم. كنار 8-^
 
پاسخ : اولین آشپزی

من كلا از همون روز اول با تخم مرغ رابطه ي بسيار بسيار خوبي داشتم! 8-^
يه نيمرو هايي درس ميكنم لنگه نداره! ;;)
فقط يادمه بار اول اول تخم مرغه نصفش ريخت بيرون ظرف! ;D و فكر ميكنم نصف شيشه روغن رو هم واسه يه تخم مرغ خالي كرده بودم! ;D
ولي بعد از اون ديگه در زمينه انواع تخم مرغ حرفه اي شدم! :>

يه بارم خواستم املت درست درست كنم، بيشتر شبيه يه مدل سوپ قرمز رنگ شده بود تا املت! :-"
بعد از اون ديگه كلا تصميم گرفتم املت درست نكنم! ;D الانم به جاي املت گوجه هارو حلقه حلقه ميكنم ميذارم يكم بپزه بعدش با تكيه بر مهارت عاليم در نيمروز درست كردن يه تخم مرغ ميشكنم وسط گوجه ها! :-" خيليم خوش مزه ميشه! :P
 
پاسخ : اولین آشپزی

اولين غذای من ماكاروني بود ,مامان بابام يه كاري براشون پيش اومده بود مجبور بودن برن يه شهر ديگه خلاصه اونروز قرار بود برگردن منم تصميم گرفتم مث يه بچه خوب غذا درست كنم از نظر خودم كه عالي شده بود مخصوصا اين كه بش پنير اضافه كرده بودم فقط نمیدونم چرا وقتي برگشتن با اين كه گشنشون بود يه قاشق بيش تر نخوردن!:-D
 
پاسخ : اولین آشپزی

من آشپزي نکردم... گند کاري کردم B-)
سفيده ي تخم مرغ رو با شکر و مخلوط کردم و بهش شکلات اضافه کردم يه کوچولوشو خوردم تا شب.... :-[
اما يه بار خونه ي مادربزرگم پاستا درست کردم خيلي خوب شده بود و هيچ کس باورش نمي شد من که دست به سياه و سفيد نمي زدم بتونم پاستا درست کنم :-/ ;;)
 
پاسخ : اولین آشپزی

اعتراف میکنم :
اولین باری که آشپزی کردم آبگوشت پختم .خودشم تو باغ رو اجاق پیک نیک.
در قابلمه رو باز گذاشته بودم وآبگوشت پر مورچه وحشره شده بود -&:-&..از اونجایی که نمیخواستم جلو فامیل آبروم بره مورچه هاشو جداکردم وآبگوشتو دادم بخورن.(یه پیاله ای میشدن حشره ها)
همه از آشپزیم تعریف کردن ویه عالمه آبگوشت خوردن -&:-&.همه ازم دستور پختشو میخواستن.خودم خیلی دلم میخواست آبگوشتو بچشم ببینم چطوریه ولی چندشم اومد.
+++++++++++++++++

اولین باری که میخواستم پیتزا درست کنم واسه داییم بود.
دنبال خمیر پیتزا وپنیر پیتزا گشتم تو فریزر هر دو تموم شده بودن:با اعتماد به نفس کامل پنیر معمولی رو رنده کردم وریختم رو پیتزا. ;D
واسه خمیرشم به آرد تخم مرغ زدم وشیر.
دنبال سوسیس گشتم اونم نبود به جاش گوشت چرخ کرده وپودر فلفل قرمز استفاده کردم.
بعد همه ی اینارو با هم مخلوط کردم وریختم هالوژن.
داییم بعد از دیدن پیتزا :مگه نگفتی پیتزا درست میکنی چرا کوکو درست کردی؟؟
من:یه نوع جدید پیتزا هس اسمش پیتزا کوکوه .یه غذای چینیه :-" :-" :-" :-"
داییم بعد از خوردن: :-& :-& :-L
من: :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[
 
پاسخ : اولین آشپزی

اولین بار من برنج گذاشته بودم...خداییش خیلیم خوب شد...چربم بود...فقط زرد شده بود...بعد از رفتن دنبال علت فهمیدم جای نمک جوش شیرین ریخته بودم...ولی قابل خوردن بود...با2تا پیمونه 2وعده خوردیم(جوش شیرین باعث پف کردن میشه)تقصیر منم نبود ظرف نمکوجوش شیرین مثه هم بودن(ولی در جاهای مختلف)
.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
اینم واسه دختر داییم که یه خورده بخندیم...
این کوکو سبزی درست کرده بود...بعدا بدون اینکه یادش باشه با خواهرش رفتن بیرون دور زدنو خرید کردن...بعد2ساعت اومدن رفتن خونه همسایه پایینیشون...حرف زدن باهم دیگه
دختر داییم:اَه...چقدر زن بی مسئولیتیه...بدبخت شوهرش...نیگا کن توروخدا معلوم نیس کودوم گوریه...بوی غذاش ساختمونو برداشته...
همسایه:آره والا...آخه یکی نیس بگه توکه غذا درست کردن بلد نیستی پس چرا غذا درست میکنی...
وبعد از کلی غیبت برگشتن خونشون...بعد از باز کردن در خانه...
دختر داییم به خواهرش:برو پنجره هارو باز کن...مامان بیاد میکشتمون...چه دودیه... :o 8-| :-s
.
حالا مامانشون که فهمید هیچ بعد چن روز رفتن دوباره خونه این همسایه هه دارن پشت سر طرف باز غیبت میکنن(واسه رد گم کنی...)
 
پاسخ : اولین آشپزی

تخم مرغ داشتم میپختم
بلد نبودم بشکونم
بعد انقد طول کشید که روغن سوخت
اومدم برش دارم دستمال سوخت
همشو انداختم سطل آشغال

دیگه ام آشپزی نکردم
 
پاسخ : اولین آشپزی

اولین بار وقتی بود که پای مامانم سوخت( :() من شدم برای یه هفته خانوم خونه ;D ;D ;D
غذا درست میکردم بعدش مینشستم گریه میکردم! :(( ;D
جالبه خیلی هم خوب در میومد! :-[
فکر کنم کار کارِ همون گریه ها بود! ;D
 
پاسخ : اولین آشپزی

اوليش لابد نيمرو بود ديگه
من انواع غذا ها رو بلدم نيمرو يه رو دو رو سه رو....

اما من هروقت آشپزي کنم خودم شبيه اديسون ميشم و دود کل خونه رو برميداره تا جايي که چشم نميبينه :-L
و اين اتفاق وقتي ميفته که خونه تنها باشممم! 8-|
اصولا من خيلي خلاقيت به خرج ميدم و غذا اختراع ميکنم!
و خودم تا اخر اخر ميخورم حتي اگه کسي نياد کمکم :-"
اما ديگه کيک درست نميکنم...چون بخاطر کيکي که مثل کاغذ شده بود شدم سوژه :-L
........
پسرخاله ام: اومده نيمرو درست کنه يادش رفته روغن بريزه ;;)
 
پاسخ : اولین آشپزی

بچه ها این مال داییمه:
دایی ما اولین روزی که تو خوابگاه میمونه زنگ میزنه به مامان بزرگم وطرز پخت کوکو سیب زمینی رو ازش میپرسه.بعد از پخت
دوباره زنگ میزنه به مامان بزرگم ومیگه که چند لیوان آب باید به کوکو میزده ؟؟؟ ;D ;Dچون یه لیوان زده بود بعد غذاهه شبیه آش شده بو.د تا کوکو :-& :-& :-& :-& :-& :-& :-&
 
پاسخ : اولین آشپزی

اولین اشپزیم توی9 سالگیم بود
اولین چیزی که درست کردم کتلت بود
بابام هم خیلی ازم تعریف کرد تا دو روز کدبانو ی خونه بودم
خلاصه خیلی خوشمزه شده بود :)
 
پاسخ : اولین آشپزی

میخواستم خورشت به الو درست کنم و این اولین خورشت من بود .گوشت ها نپخته بود زیاد هم بود پراب بود و درکل سطل اشغالمون نوش جانش کرد ;D ;D ;D ;D ;D
 
پاسخ : اولین آشپزی

فکر کنمتا حالا هرچی می خواستم بپزم جزغاله شده
اولین آشپزیمم که نگو مامانم تا یه هفته نمی ذاشت
پامو تو آشپزخونه بذارم :-[
 
پاسخ : اولین آشپزی

اولين اشپزيم خورش گوشت و گوجه بود
برنجش كته شد بد جور
گوشتشم سفت بود يكم
تنهاي تنها بودم تو خونه هااااااااااااااا
ولي مامان بابام خيلي دوس داشتنش خوشمزه شده بود
 
پاسخ : اولین آشپزی

در اولین اشپزیم قرار بود گوشت چرخ کرده رو سرخ کنم با سیب زمینی جاتون خالی مامانم نبود منم کوچیک بودم بجای گوشت چرخ کرده گوشت خورشتی برداشتم!!!اون وقت مامانم از پشت تلفن میگفت گوشت خودش از هم جدا میشه !منم که هی میگفتم نه مامان جدا نمیشه(خب گوشت خورشتی بود دیگه)به هر حال مواد دیگه ی مورد نیاز رو بهش زدم و رفتم سراغ سیب زمینی ها اون ها رو هم گذاشتم سرخ بشه !!
بعد دیگه داداشم اومد و من تازه فهمیدم گوشت رو اشتباه ریختم همه ی اون ها رو ریختیم در سطل اشغال و یکی دیگه درست کردیم که داداشم گفت کم است و گفت که توش تخم مرغ بریزیم دوستان جاتون خالی تخم مرغ ریختیم شد شکل کار های بد بد پرنده ها !!خب ما هم حالمون بد شد بهش لب هم نزدیم بعد شروع کردیم به خنده از دست گند کاریامون که بوی سوختن اومد ههههههه سیب زمینی ها هم سوخت !!!کلا بی غذا موندیم!!!خخخخخ
 
پاسخ : اولین آشپزی

یه روز بعدازظهر بود و من تو خونه تنها تشریف داشتم و شدیدا احساس گرسنگی میکردم ;)
8 سالمم بود تقریبا 8-^
رفتم تو آشپزخونه اول خیار رنده کردم بعد هویج رنده کردم ریختم روش و گذاشتمش روی گازو تفت دادمش :-"
بعد شکرو نمکو فلفلو زردچوبه و یه سری ادویه الکیم قاطیش کردم بعد دیدم اصلا قابل خوردن نیست خیار سرخ شده :-&
خلاقیت ب خرج دادم برنجو شستم و ریختم روش :-" بعد یه عالمه آب ریختمو در تابه رو گذاشتم تا بپزه :-"
بعد 1 ساعت اومدم سراغش دیدم به به چقد هنر ب خرج دادم :-"
قاشق اولو خوردم :-& دیدم اصن نمیشه قورتش داد رفتم ماست آوردم ریختم روش و ب زور قاشق دومو خوردم 8-}
ولی مامانم رسید خونه گفت خیلی خوشمزس :o تا آخرش خوردش ;D
 
Back
بالا