• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

Ghazal84

کاربر فعال
ارسال‌ها
21
امتیاز
109
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
گچساران
سال فارغ التحصیلی
1402
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این خانه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده

سهراب سپهری
 
ارسال‌ها
157
امتیاز
2,219
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سال فارغ التحصیلی
1401
رشته دانشگاه
علو‌م‌ تغذیه
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می بینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آنچنان نزدیک است
که چو بر می کشم از سینه نفس
نفسم را بر می گرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می ماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانیست
نفسم می گیرد
که هوا هم اینجا زندانی ست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
یاد رنگینی در خاطر من
گریه می انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید .....
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,759
امتیاز
40,674
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
ای عاشقان ای عاشقان دل را چراغانی کنید
ای می فروشان شهر را انگور مهمانی کنید
معشوق من بگشوده در روی گدای خانه اش
تا سر کشم من جرعه ای از ساغر و پیمانه اش

بزم است و رقص است و طرب مطرب نوایی ساز کن
در مقدم او بهترین تصنیف را آواز کن
مجنون بوی لیلی ام در کوی او جایم کنید
همچون غلام خانه اش زنجیر در پایم کنید


نوری به چشم دوستان خاری به چشم دشمنان
می سوزم از سودای او این شعله را افزون کنید
چندان که خون اندر سبو از روح جانم می رود
ای عاشقان از قلب من پیمانه ها پر خون کنید
ای عاشقان از قلب من پیمانه ها پر خون کنید
 

AHN

کاربر فعال
ارسال‌ها
23
امتیاز
125
نام مرکز سمپاد
فارابی
شهر
بندرلنگه
سال فارغ التحصیلی
97
دوش چه خورده ای دلا،راست بگو ،نهان مکن/چون خمشان بی گنه روی بر آسمان مکن
باده ی خاص خورده ای ،نقل خلاص خورده ای/بوی شراب میزند خربزه در دهان مکن
 

Asaliiiii

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
791
امتیاز
5,383
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه ۲
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1401
کلید را...
در جمجه‌ام ...
بچرخان و داخل شو...
به آغوش اعصابم بیا ...!
در تاریکی سرم بنشین ...
اتاق را بگرد و هرچه را که ...
سال هاست پنهان کرده ام ...
از دهانم بیرون بریز پرده ها را کنار بزن...
چشم ها را بشکن و متن را از نقطه‌ای که...
در آن اسیر شده آزاد کن ... !
 

رعـنـا

منم آن درخت پیری، که نداشت برگ و باری.
ارسال‌ها
710
امتیاز
15,538
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1400
تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن
که ندارد دل من طاقت هجران دیدن

با وجود رخ و بالای تو کوته نظریست
در گلستان شدن و سرو خرامان دیدن

آنچه از نرگس مخمور تو در چشم منست
برنخیزد به گل و لاله و ریحان دیدن

سعدیا حسرت بیهوده مخور دانی چیست
چاره کار تو جان دادن و جانان دیدن
 
ارسال‌ها
544
امتیاز
13,246
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ard
سال فارغ التحصیلی
1400
می روم خسته و افسرده و زار/ سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا می برم از شهر شما/ دل شوریده و دیوانه ی خویش
می برم تا که در آن نقطه ی دور/ شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه ی عشق/ زین همه خواهش بی جا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم/ ز تو ، ای جلوه ی امید محال
می برم زنده بگورش سازم/تا از این پس نکند یاد وصال
ناله می لرزد ، می رقصد اشک/ آه ، بگذار که بگریزم من
از تو ، ای چشمه ی جوشان گناه/ شاید آن به که بپرهیزم من
به خدا غنچه ی شادی بودم/ دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله ی آه شدم صد افسوس/ که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست/ می روم ، خنده به لب ، خونین دل
می روم از دل من دست بدار/ ای امید عبث بی حاصل

فروغ فرخزاد
 

Asaliiiii

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
791
امتیاز
5,383
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه ۲
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1401
باد آمد و بوی عنبر آورد

بادام شکوفه بر سر آورد

شاخ گل از اضطراب بلبل

با آن همه خار سر درآورد

تا پای مبارکش ببوسم

قاصد که پیام دلبر آورد

ما نامه بدو سپرده بودیم

او نافه مشک اذفر آورد

هرگز نشنیده‌ام که بادی

بوی گلی از تو خوشتر آورد

سعدی
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,759
امتیاز
40,674
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
آدمی می شناسم از دوزخ
خوف و تشویش دارد و من نه

بس که می ترسد از عذاب خدا
هول از آتیش دارد و من نه

دائما ذکر گوید و ، تسبیح
در کف خویش دارد و من نه

قلبی آکنده از خدا و سری
باطل اندیش دارد و من نه

بس عجول است در رکوع و سجود
گویی او جیش دارد و من نه

تا رسد ز آسمان به او الهام
دو سه تا دیش دارد و من نه

گوئیا با خدا بُود فامیل
او که این کیش دارد و من نه

بهر ماموریت ز بیت المال
هی سفر پیش دارد و من نه

توی هر شهر از بلاد فرنگ
قوم یا خویش دارد و من نه

برنگشته ز انگلیس هنوز
سفر کیش دارد و من نه

بهر حج تمتع و عمره
کوپن و فیش دارد و من نه

زندگی تخته نرد اگر باشد
او دو تا شیش دارد و من نه

پانزده تا مغازه ، یک پاساژ
توی تجریش دارد و من نه

در دزاشیب باغ و در قلهک
خانه از خویش دارد و من نه

یازده تا عیال ، صیغه و عقد
بی کم و بیش دارد و من نه

گر چه با گرگ ها بود دمخور
ظاهر میش دارد و من نه

دانی او این همه چرا دارد ؟
چون که او ریش دارد و من نه
 
ارسال‌ها
544
امتیاز
13,246
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ard
سال فارغ التحصیلی
1400
کوره‌ها سرد شدن
سبزه‌ها زرد شدن
خنده‌ها درد شدن

از سرِ تپه، شبا
شیهه‌ی اسبای گاری نمیاد،
از دلِ بیشه، غروب
چهچهِ سار و قناری نمیاد،

دیگه از شهرِ سرود
تک‌سواری نمیاد.

دیگه مهتاب نمیاد
کرمِ شب‌تاب نمیاد.
برکت از کومه رفت..
 

Asaliiiii

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
791
امتیاز
5,383
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه ۲
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1401
زندگى موسیقى گنجشک‌هاست

زندگى باغ تماشاى خداست

زندگى یعنى همین پرواز‌ها

صبح‌ها

لبخند‌ها

آواز‌ها

زندگی ذره‌ی کاهی‌ست

که کوهش کردیم

زندگی نام نکویی‌ست

که خوارش کردیم

زندگی نیست بجز نم نم باران بهار

زندگی نیست بجز دیدن یار

زندگی نیست بجز عشق

بجز حرف محبت به کسی

ورنه هر خار و خسی، زندگی کرده بسی

زندگی تجربه‌ تلخ فراوان دارد،

دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه‌ یک عمر بیابان دارد

ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم!؟
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,759
امتیاز
40,674
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
یَرِگه کار مُ وُ تو دِرَه بالا میگیره
ذِرَه ذِرَه دِره عشقت تو دِلُم جا میگیره

روز اول به خودُم گفتُم ایَم مثل بقی
حالا کم کم می بینُم کار دِرَه بالا میگیره

چند شبه واز مثل چل سال پیش از ای، مرغ دلُم
تو زمستون بِهَنه سبزَه و صحرا میگیره

هر کی عاشق شده پنهون مِکِنه مثل مویه
که سوار شتره و پوشتیشه دولا میگیره

پیری و معرکه گیری که مِگَن حال مویه
دِرَه کم کم ای کیتاب صیفحه ی پینجاه میگیره
 

【Epiphany】

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
217
امتیاز
7,525
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
...
سال فارغ التحصیلی
2121
دوست دارم که یک شبه
شصت سال را سپری کنم،
بعد بیایم و با عصایی در دست،
کنار خیابانی شلوغ منتظرت شوم،
تا تو بیایی،
مرا نشناسی،
ولی دستم را بگیری و
از ازدحام خیابان عبورم دهی!
حالا می روم که بخوابم!
خدا را چه دیده ای!
شاید فردا
به هیبت پیرمردی برخواستم!
تو هم از فردا،
دست تمام پیرمردان وامانده در کنار خیابان را بگیر!
دلواپس نباش!
آشنایی نخواهم داد!
قول می دهم آنقدر پیر شده باشم،
که از نگاه کردن به چشم هایم نیز،
مرا نشناسی!
شب بخیر!

یغما گلرویی
 

Asaliiiii

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
791
امتیاز
5,383
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه ۲
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1401
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را

او که هرگز نتوان یافت همانندش را

به خودت نگیر شیشه‌ پنجره

تمیزت می‌کنند

که کوه را بی‌غبار ببینند

و آسمان را بی‌لکه

به خودت نگیر شیشه

تمیزت می‌کنند که دیده نشوی!
 
ارسال‌ها
544
امتیاز
13,246
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ard
سال فارغ التحصیلی
1400
دلا یاران سه قسمند گر بدانی
زبانی اند و نانی اند و جانی
به نانی نان بده از در برانش
محبت کن به یاران زبانی
ولیکن یار جانی را نگه دار
به پایش جان بده تا میتوانی

حضرت مولانا
 

Asaliiiii

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
791
امتیاز
5,383
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه ۲
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1401
یه جایی توی دلمه که جای توئه

تبی که توی تنمه برای توئه

هنوزم من اون عاشق دیوونه ایم

که اگه اشاره کنی فدای توئه...❤️
 

Mehrasa~

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
180
امتیاز
1,933
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بابل
سال فارغ التحصیلی
1401
در خون من غرور نياكان نهفـته است
خـشم و ستـيز رستم دستان نهفـته است

در تنـگــنـاي سيـنـه ی حـسرت كـشـيده ‏ام
گـهـواره بـصـيرت مـردان نهفـته است

خـاك مـرا جـزيـره خـشكـي گـمان مـبر
درياي بي‏كـران و خروشان نهفته است

خـالي دل مـرا تـو ز تاب و تـوان مدان
شـير ژيـان مـيان نـيسـتان نهـفـته اسـت

پـنداشـتي كـه ريـشه پـيونـد من گسـست
در سينـه‏ ام هـزار خـراسان نهـفته است
 

Asaliiiii

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
791
امتیاز
5,383
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه ۲
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1401
از خواب چو برخیزم‌
اول
تو به یاد آیی...:RedHeart
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,759
امتیاز
40,674
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
ای مردم ایران همگی تند زبانید
خوش‌نطق و بیانید
هنگام سخن گفتن برنده سنانید
بگسسته عنانید
در وقت عمل کند و دگر هیچ ندانید:|
از بس که جفنگید!
از بس که جُبانید!
گفتن بلدید اماکردن نتوانید:)
هنگام سخن پادشه چین و ختایید!
ارباب عقولید!
در فلسفه اهل کره را راهنمایید!
با رد وقبولید!
هنگام فداکاری در زیر عبایید:)
از بس که فضولید!
از بس که جهولید!
از بس چو خروس سحری هرزه درایید!
گرروی زمین‌راهمگی‌آب بگیرد،
ای ملت هشیار!
دانم که شما را همگی خواب بگیرد!
ای مردم بیکار!
ور این کره رادانش و آداب بگیرد،
براین تن بیعار، هرگز نکندکار!
کی راست شود چوب اگرتاب بگیرد؟!
گر روی زمین پر ز جدل گشته به ما چه؟
ملت به شما چه‌؟!
ور موقع خذلان دُوَل گشته به ما چه؟!
دولت به شما چه‌؟!
عالم همه پر کید و دغل گشته به ما چه؟!
آقا به شما چه‌، مولا به شما چه‌؟!
ور بین دوکس رد و بدل گشته به ما چه؟!
ما عرضه نداربم کزین جنگ عمومی،
گردیم زیاده.
عز و شرف افزاید بلغاری و رومی،
ما باده و ساده!
ما را نبود صنعتی از شهری و بومی،
جز کبر و مناعت‌، جز ناز و افاده
فریاد ازین مسکنت و ذلت و شومی!
گوییم که کیخسرو ما تاخت به کلدان،
در سایهٔ خورشید
گوییم که اگزرسس ما رفت به یونان
با لشکر جاوید
گوییم که بهرام درآویخت به خاقان
آن یک چه بر این کرد، این یک چه ازآن دید
گر بس بود این فخر به ما، وای بر ایران!
گر کورش ما شاه جهان بود، به من چه؟!
جان بود به تن چه؟
گشتاسب سرپادشهان بود، به‌ من چه؟!
دندان به دهن چه؟!
ور توسن، شاپورجهان بود به من چه؟!
شاپور چنان بود،برکلب حسن چه؟!
جانا، تو چه هستی‌؟ اگر آن بود، به من چه؟!

ای وای دریغا که وطن مرد ندارد.
کم درد ندارد.
روبین‌تنی اندر خور ناورد ندارد.
همدرد ندارد.
در خاک وطن خصم‌، همآورد ندارد.
هم جمع ندارد، هم فرد ندارد.
جز دیدهٔ گریان و رخ زرد ندارد.


ای مفتخوران مفتخوری تاکی وتا چند؟!
کو حس و حمیت‌؟!
ای رنجبران دربدری تاکی و تا چند؟
بیچاره رعیت‌!!
ای هموطنان کینه وری تاکی وتا چند؟!
کوعرق‌نژادی ، کوآن‌عصبیت؟!
این مزرعه خشکید، خری تاکی وتا چند؟!

خاکم به دهن ملت ایران همه شیرند!
هنگام مکافات!
از بهر نگهداری این خاک دلیرند،
پیش صف آفات!
چون‌جان‌به‌لب‌آیدهمه‌ازجان‌شده‌سیرند!
یکباره بشویند اوراق خرافات!
اوراق بشویند و بمانند و نمیرند!
امیدکه جنبش کند این خون کیانی،
در ملت آرین!
گیرند ز سر مرد صفت تازه جوانی.
در ملک نگهداری و در ملک ستانی،
کز سطوت جمشید وز قدرت بهمن
دارند بسی بر ورق دهر نشانی


ملک الشعرا بهار
 
بالا