• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

افخم نیا

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
252
امتیاز
704
نام مرکز سمپاد
تیزهوشان شهید سلطانی 3 (1 سابق)
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
دندانپزشکی

دل به سودای تو بستیم، خدا می‌داند
وز مه و مهر گسستیم، خدا می‌داند

ستم عشق تو هر چند کشیدیم به جان
ز آرزویت ننشستیم، خدا می‌داند

با غم عشق تو عهدی که ببستیم نخست
بر همانیم که بستیم، خدا می‌داند

به امیدی که گشاید ز وصال تو دری
درِ دل بر همه بستیم، خدا می‌داند

خاستیم از سرِ شادی و غمِ هر دو جهان
با غمت خوش بنشستیم خدا می‌داند

دیده پر خون و دل آتشکده و جان بر کف
روز و شب جز تو نجستیم خدا می‌داند

دوش با "شمس" خیال تو به دلجویی گفت
آرزومندِ تو هستیم خدا می‌داند

*شمس مغربی*
 

arman aria

Arman Aria
ارسال‌ها
1,042
امتیاز
1,396
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
Mshhd
سال فارغ التحصیلی
1390
مدال المپیاد
المپیاد کامپیوتر
دانشگاه
OLC
رشته دانشگاه
Architecture
تلگرام
اینستاگرام
گفت با زنجیر، در زندان شبی دیوانه‌ای عاقلان پیداست، کز دیوانگان ترسیده‌اند
من بدین زنجیر ارزیدم که بستندم بپای کاش میپرسید کس، کایشان بچند ارزیده‌اند
دوش سنگی چند پنهان کردم اندر آستین ای عجب! آن سنگها را هم ز من دزدیده‌اند
سنگ میدزدند از دیوانه با این عقل و رای مبحث فهمیدنیها را چنین فهمیده‌اند
عاقلان با این کیاست، عقل دوراندیش را در ترازوی چو من دیوانه‌ای سنجیده‌اند
از برای دیدن من، بارها گشتند جمع عاقلند آری، چو من دیوانه کمتر دیده‌اند
جمله را دیوانه نامیدم، چو بگشودند در گر بدست، ایشان بدین نامم چرا نامیده‌اند
کرده‌اند از بیهشی بر خواندن من خنده‌ها خویشتن در هر مکان و هر گذر رقصیده‌اند
من یکی آئینه‌ام کاندر من این دیوانگان خویشتن را دیده و بر خویشتن خندیده‌اند
آب صاف از جوی نوشیدم، مرا خواندند پست گر چه خود، خون یتیم و پیرزن نوشیده‌اند
خالی از عقلند، سرهائی که سنگ ما شکست این گناه از سنگ بود، از من چرا رنجیده‌اند
به که از من باز بستانند و زحمت کم کنند غیر ازین زنجیر، گر چیزی بمن بخشیده‌اند
سنگ در دامن نهندم تا در اندازم بخلق ریسمان خویش را با دست من تابیده‌اند
هیچ پرسش را نخواهم گفت زینساعت جواب زانکه از من خیره و بیهوده، بس پرسیده‌اند
چوب دستی را نهفتم دوش زیر بوریا از سحر تا شامگاهان، از پیش گردیده‌اند
ما نمیپوشیم عیب خویش، اما دیگران عیبها دارند و از ما جمله را پوشیده‌اند
ننگها دیدیم اندر دفتر و طومارشان دفتر و طومار ما را، زان سبب پیچیده‌اند
ما سبکساریم، از لغزیدن ما چاره نیست عاقلان با این گرانسنگی، چرا لغزیده‌اند
دبوانه و زنجیر از پروین

زخم هایی را که از زنجیر بر تن مانده است
چون نشان افتخار هرروز سیقل میزنم
...
آرمان آریا - داشت باز
شهریور شوم 92


@anahita232
آفرین دختر
 

افخم نیا

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
252
امتیاز
704
نام مرکز سمپاد
تیزهوشان شهید سلطانی 3 (1 سابق)
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پیمانه الستم پیموده شور مستی
من پیر می پرستم پیمان من الستی


نبض جهنده ای با روح بهیمه پیوند
نفس زکیه ای هست پیوند جام هستی


با زمره لطایف سر بر بلندی آور
دانی که هر بلندی سر مینهد به پستی


از پای سالکی کو بگذشتی از حجابات
بند زمان گشودی قید مکان گسستی


کرسی نشین عزت بر عرش کبریایی
با دلشکستگان هم بر بوریا نشستی


ای دردم از تو درمان چون شد به عشق بازان
نازی نمی فروشی دردی نمی فرستی


هر یک به زخمه خود چاه تو می نوازد
بلبل به نغمه خوانی مطرب به چیره دستی


نعمت تمام کردی اما به عاشقان بس
یک نیمه امن خاطر یک نیمه تندرستی


داغ دلی که خواهی جنت کند چراغان
چون لاله خود چه کردی گر رخ به خون نشستی


مست از خودی تهی شو تا از خدا شوی پر
وان خودپرستی آید عین خدا پرستی


گر کسوت علایق کندی و بستی اهرام
لبیک کعبه گفتی بتهای خود شکستی


کین ریشه کن کن از خود تا گل دمد ز خارت
ور خود ز بار خاطر خارت نرست رستی

*استاد شهریار*
 
ارسال‌ها
3,326
امتیاز
64,618
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
روان شناسی
اتّفاق است این که با یک شعر ،آن که با یک نگاه می افتد
می زند زل به "چشم"غمگینی ، و به روز "سیاه" می افتد
سال ها حوضِ بی سر و پایی فکر های بدون شرحی داشت !
حال، روی جنازه ی سنگیش روزها عکس ماه می افتد
هوس و عشق از ازل با هم دشمنان همیشگی بودند
بعد، تو آمدی و دنیا دید عشق هم به گناه می افتد
خواستم انتهای غم باشی ، شعر خواندم که عاشقم باشی
گفته بودند و باز یادم رفت ، چاه کن توی چاه می افتد
عشق مثل دونده ای گیج است ، گاه در داه مانده می بازد
گاه هم پشت خط پایانی توی یک پرتگاه گی افتد
دست می لرزد از...نمیدانم ! عقل شک می کند به بودن خویش
من منم !تو تویی! تو .. من..من.. تو..؟ بعد به اشتباه می افتد
مثل کابوس دردناکی که شخصیت های واقعی دارد
می رود سمتِ... دوور می گردد ، می دود سویِ...آه می افتد
زندگی ایستگاه غمگینی ست اول جاده های خیس جهان
چمدانی که منتظر مانده ، اتوبوسی که راه نی افتد

سید مهدی موسوی
 
آخرین ویرایش:

افخم نیا

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
252
امتیاز
704
نام مرکز سمپاد
تیزهوشان شهید سلطانی 3 (1 سابق)
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما از این جناب کجا

مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا

بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
 
آخرین ویرایش:

arman aria

Arman Aria
ارسال‌ها
1,042
امتیاز
1,396
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
Mshhd
سال فارغ التحصیلی
1390
مدال المپیاد
المپیاد کامپیوتر
دانشگاه
OLC
رشته دانشگاه
Architecture
تلگرام
اینستاگرام
شراب تتتلللللللخخخخ میخواهم که مرد افکن بود صورش
که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
 

افخم نیا

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
252
امتیاز
704
نام مرکز سمپاد
تیزهوشان شهید سلطانی 3 (1 سابق)
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار

دراز است دست فلک بر بدی
همه نیکویی کن اگر بخردی

چو نیکی کنی، نیکی آید برت
بدی را بدی باشد اندرخورت

چو نیکی نمایدت کیهان‌ خدای
تو با هر کسی نیز، نیکی نمای

مکن بد، که بینی به فرجام بد
ز بد گردد اندر جهان، نام بد

به نیکی بباید تن آراستن
که نیکی نشاید ز کس خواستن

وگر بد کنی، جز بدی ندروی
شبی در جهان شادمان نغنوی

**فردوسی
 
ارسال‌ها
3,326
امتیاز
64,618
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
روان شناسی
صدای خنده ی یک خانمِ جوان شده بودی
مرا صدا کردی...باز مهربان شده بودی

مرا صدا کردی ...
روی خاک سرد نشستم.
سپس درآمدی از گورِ خود ، جوان شده بودی

مرا گرفتی و در چشم هات باد می آمد
شبیه بارش یک برفِ ناگهان شده بودی

شبیه خم شدن شانه های لاغر یک کاج
پس از تحمل یک برفِ بی امان شده بودم

شبیه لرزشِ یک برکه از خیال زمستان
شبیه وحشت یک شاخه در خزان شده بودم

شبیه پرت شدن از در ورودی کافه
پس از شکستن یک مشت استکان شده بودم

دلیل کف زدنِ چند تا مخاطبِ راضی
برای نردنِ یک ضد قهرمان شده بودم

شبیه لرزش دستانِ بی تحمل راوی
پس از نوشتن پایان داستان شده بودم...

صدای آمدنِ روزهای آخر دنیا
صدای قاصدی از آخر جهان شده بودی

مرا گرفتی و می خواستی که شعر بخوانی
صدای خواندن یک قوی نیمه جان شده بودی

شبیه مردن گلبرگ های یک گل مریم
شبیه مردن یک بوسه در دهان شده بودی

مرا رها کردی...روبروی ابر نشستی
شروعِ ریختنِ سقف آسمان شده بودی

شروعِ وا شدنِ صبحگاهیِ گل سرخِ
مسافری از آن سوی کهکشان شده بودی

به سویت آمدم...
از پشت ابر ، روز در آمد
میان دستم یک مشت استخوان شده بودی

حامد ابراهیم پور
 
ارسال‌ها
179
امتیاز
883
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
0000
رقص ایرانی از سیاوش کسرایی
چو گلهای سپید صبحگاهی
در آغوش سیاهی
شکوفا شو

بیا برخیز و پیراهن رها کن
گره از گیسوان خفته وا کن
فریبا شو
گریزا شو
چو عطر نغمه کز چنگم تراود
بتاب آرام و در ابر هوا شو

به انگشتان سر گیسو نگهدار
نگه در چشم من بگذار و بردار
فروکش کن
نیایش کن
بلور بازوان بربند و واکن
دو پا برهم بزن پایی رها کن

بپر پرواز کن دیوانگی کن
زجمع آشنا بیگانگی کن
چو دود شمع شب از شعله برخیز
گریز گیسوان بر بادها ریز
بپرداز بپرهیز
چو رقص سایه‌ها در روشنی شو
چو پای روشنی در سایه‌ها رو
گهی زنگی بر انگشتی بیاویز
نوا و نغمه‌ای با هم بیامیز
دلارام
میارام
گهی بردار چنگی
به هر دروازه رو کن
سر هر رهگذاری جستجو کن
به هر راهی نگاهی
به هر سنگی درنگی
برقص و شهر را پر های و هو کن

به بر دامن بگیر و یک سبد کن
ستاره دانه‌چین کن نیک و بد کن
نظر بر آسمان سوی خدا کن
دعا کن
ندیدی گر خدا را
بیا آهنگ ما کن
منت می پویم از پای اوفتاده
منت می پایم اندر جام باده
تو برخیز
تو بگریز
برقص آشفته بر سیم ربابم
شدی چون مست و بی تاب
چو گلهایی که می لغزند بر آب
پریشان شو بر امواج شرابم
 

*Reihan*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
578
امتیاز
7,415
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خوی
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
گر نیمه شبی مست در آغوش من افتـد
چندان به لبش بوسه زنم کز سخن افتـد

صــــد بار به پیش قدمش جان بسپارم
یک بار مگر گوشه ی چشمش به من افتد

ای بر سر ســـودایِ تو سرها شده بر باد،
دور از تو چنانم که ســـری بی بدن افتد

آوازه ی کوچـک دهنت، وردِ زبان هاست
پیــدا شود آن راز که در هر دهن افتـــد

شیرین نفتد هر که زند تیشه که این رمز،
شـوری است که تنها به سرِ کوهکن افتد

#ملک الشعراء بهار
 

Flying_girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
764
امتیاز
4,483
نام مرکز سمپاد
فرزانگان7
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
مدال المپیاد
هیچ
دانشگاه
تربیت مدرس
رشته دانشگاه
پیشرانش
ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه

زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساخته‌ای یعنی چه

شاه خوبانی و منظور گدایان شده‌ای
قدر این مرتبه نشناخته‌ای یعنی چه

نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای درانداخته‌ای یعنی چه

سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان
و از میان تیغ به ما آخته‌ای یعنی چه

هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باخته‌ای یعنی چه

حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
خانه از غیر نپرداخته‌ای یعنی چه
 
ارسال‌ها
1,058
امتیاز
18,822
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهربابک
سال فارغ التحصیلی
1398
رشته دانشگاه
مهندسی بهداشت حرفه‌ای
دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست
آنجا که دل باید به دریا زد همین جاستx:
 

*Reihan*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
578
امتیاز
7,415
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خوی
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
یا که خاکی به سرِ آینه‌ی بکر کنید
یا از اینجا به غبارِ سخنم فکر کنید

شانه بر شانه‌ی هم پشت به هم ساییدند
خرده شن‌ها صف و صف پشت هم انبوه شدند

مثل واگیرترین حادثه دورم کردند
قطعه‌های بدنم بافتی از کوه شدند

قد کشیدم سرِ دوشم به لبِ ابر رسید
سر برآوردم و دیدم که چقدر الوندم

عهد کردم که اگر پای کسی فتحم کرد
قامتش را سرِ سبابه‌ی خود می‌بندم

عهد کردم که اگر دست کسی لمسم کرد
کولیِ دشت شوم معرکه آغاز کنم

در دلم آهنِ تَف‌دیده‌ی بسیاری هست
وای ازآن دَم که بخواهم دهنی باز کنم


#علیرضا آذر
 

افخم نیا

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
252
امتیاز
704
نام مرکز سمپاد
تیزهوشان شهید سلطانی 3 (1 سابق)
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
تو را عمر نکو باید که از پروانه آموزی
زمانی شاد می زی به فریاد دل افروزی

رقیبان را براندازی به ایمان و به جهد و جد
به چندی زندگی قانع نباشی همچو دریوزی

گدایی برسرای او چو مرغ در قفس باشد
که می خواند ترانه از دل پر تاب و پر سوزی

نمی گویم به یاد او جگرسوزی بکن پیشه
ولی گویم به عشق او گذر ایام بهروزی

دراین دوران پرغوغا که هفتاد است عمر ما
بدان قدر رفيقان را که عمرت بگذرد روزی

به پندی زندگی زیبا شنو این پند روح افزا
تو را عمر نکو باید که از پروانه آموزی

* مریم بخاریساز *
 
ارسال‌ها
179
امتیاز
883
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
0000
صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را

سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد

چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

چو کحل بینش ما خاک آستان شماست

کجا رویم بفرما از این جناب کجا

مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است

کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا

بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال

خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست

قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
 

افخم نیا

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
252
امتیاز
704
نام مرکز سمپاد
تیزهوشان شهید سلطانی 3 (1 سابق)
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
یار غارت گشــــته ام،آیا تو هم؟
بیقــــرارت گشته ام ،آیا تو هم ؟

هر شب از شوق وصالت،ماه من
بر مـــدارت گشته ام،آیا تو هم ؟

احسان حق شناس
 

parastar

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
507
امتیاز
3,240
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
96
مدال المپیاد
شیمی
دانشگاه
علوم زرشکی کرمانشاه
رشته دانشگاه
پزشکی
من یار مهربانم دانا و خوش بیانم
گویم سخن فراوان با آنکه بی زبانم
 

...ELINOR...

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
649
امتیاز
7,503
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
آزاد مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
...
پس از این بیت من و آینه در یک قابیم
او همه ریزترین زیر و بَمَم را بلد است
آینه حرف بزن حرف بزن برزخیم
من ندانسته بَدَم آینه دانسته بَد است

ای دهان درهء بی حالِ کسالت آور
بعدِ ظهرِ سگی و لحظه بی حوصلگی
خشم بی خود به خود و خودخوری و زخم و خراش
جمله های مرض آلود و سراسر گلگی
...

علی آذر
 

...ELINOR...

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
649
امتیاز
7,503
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
آزاد مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
..
ای همسفر در فرط خاموشی
ای آشنایِ سردِ کز کرده
ای گمشده در وادی شب ها
ای خواب سنگین از پسِ نرده

باید به پایان میرسید آن شب
کز رفتنت مشکی به تن پوشید
روزی به پایان میرسد آن روز
از اینکه تب کرد و غمت را دید

من هم به تو بخشیدم آن هارا
تا زندگی من را زِ من دزدید
تا رد شدم از جای پاهایت
هرکودکی بر حال من خندید

باید که یک روزی تمامم را
بردارم و از صحنه از گم شم
شاید در این منظومه ی تاریک
ته مانده ای از جنس مردم شم

"باید کمی بد را بلد باشم"
اینجا کسی من را نمیفهمد
شاید که مردِ خوبِ این قصه
روزی بخواهد از تو برگردد

خودم
 
آخرین ویرایش:
بالا