اعتراف میکنم موقعی که بچه بودم ، کارتون فوتبالیستها رو نشون میداد،منم که بدون استثنا عاشق تک تک پسرای تو کارتون بودم ، میرفتم لباسمو عوض میکردم ،یه لباس خوشگل و شیک میپوشیدم، که وقتی تو دوربین نگاه میکنن،منو ببینن عاشقم بشن!
اعتراف میکنم سر جلسه ی کنکور زبان چون زود تموم کرده بودم هی نگاه پنکه سقفی میکردم ومنتظر بودم یه صحنه ی حماسی اتفاق بیفته...
اعتراف میکنم همیشه دوست داشتم برم تویه عمارت باکلاس تو امریکا B-) بعد شب مهمونی یه ادمکش بیادهمه رو به صورت سریالی بکشه :-ssومن تنها زنده بمونم وبیام بیرون با افتخار .......................وبگم به خاطر دوستام زنده موندم
اعتراف میکنم...
بچه که بودم هر دفعه میرفتم خونه عمه ام چشمم میفتاد به عکس سیاه و سفید یه دختر بچه که دقیقا شبیه من بود،فکر میکردم که عکس منه و تعجب می کردم که من کی عکس سیاه و سفید گرفتم؟!من که عکس سیاه و سفید ندارم! هربار میرفتم خونه عمه ام با همین معضل و بحران رو برو می شدم تا این که وقتی 7 ساله شدم یه روز به عمه ام گفتم:"عمه شما عکس سیاه و سفید منو از کجا آوردید؟من یادم نمیاد که عکس سیاه و سفید گرفته باشم!" عمه ام جواب داد:"عکس تو؟؟!! اون عکس بچگی خودمه! "
... و شایان ذکره که سابقه نداشته بریم خونه اقوام سن بالا و بهم نگن که:تو چقدر شبیه عمه ات هستی!
یه بار من میخواستم سوار اتوبوس بشم . بعد از دور دیدم اتوبوس داره میره دنبالش دویدم و تو خیابون بلند داد زدم:
" هی ، کجا داری می ری ؟ "
اصلا نفهمیدم برا چی اون کارو کردم ؟؟
چجوری فکر کردم که اتوبوس صدامو میشنوه ، در حالی که خیلی دور شده بود؟؟؟؟
بنده با تمام شجاعت اعتراف می کنم وقتی که از بیرون میام تو خونه و اولین کسی هستم که از پله ها بالا میره ، تند تند تمام اتاقا و حتی حموم و دستشویی رو چک می کنم تا آقا دزده ای رو که تو خونمون کمین کرده پیدا کنم
اعتراف ميكنم ابتدايي كه بودم، وقتي ميرفتم حموم بعد آب گرم واينا، بخار كه درست ميشد، هي كارم رو بيشتر طول ميدادم كه بيشتر بخار آب درست بشه بعد وقتي كارم تموم شد زودي همه ي درو باز ميكردم به خيال خودم بخار آب ها برن بالا توي آسمون و بعد بخورن به همديگه و ابر بشن و بارون بياد و خوزستان از خشكسالي دربياد
پارسال که میرفتیم کلاس زبان و ساعت نداشتم سر کلاس از یکی ساعتو میپرسیدم با ماژیک وایت برد مینوشتم رو دسته صندلی بعد تا 60میشمردم بعد دقیقه اشو پاک میکردم بعد یکی میبردم بالا تا اینکه دیگه تعطیل میشدیم...
من نمیفهمم.مگه واسه ماشینم اسم میذارن؟ماشین ماشینه دیگه.به فکر منه بدبختم نیستن که باید اینارو حفظ کنم.واسه همین هیچ وقت اسم فامیلی اسم ماشینارو نمیتونم بنویسم.در حالت عادی نمیتونم بفهمم ماشینا اسمشون چیه.هول که میشم اسم ماشینا هم یادم میره.
من آدم باهوشیم البته از خود تعریف کردن نباشه.ولی تو اسم ماشین.....نمیشه.