آمد نوبهار از دلکش
آمد نو بهار طی شد هجر یار
مطرب نی بزن، ساقی می بیار
باز آ ای رمیده بخت من بوسه ای ده دل مرا مشکن
تا از آن لبان مِی گونت مِی نوشم به جای خون خوردن
آمد نوبهار طی شد هجر یار
مطرب نی بزن، ساقی می بیار
خوش بود در پای لاله پرکنی هر دم پیاله ناله تا به کی
خندان لب شو همچون جام می
چون بهار عشرت و طرب باشدش خزانِ غم به پی
بر سر چمن بزن قدم مِی بزن به بانگ چنگ و نی
آمد نوبهار طی شد هجر یار
مطرب نی بزن، ساقی می بیار