پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...
همیشه فک میکنیم کلی وقت هست واسه دیدن دوستامون!کلی روز پیش رومونه و میتونیم یه عالمه وقت با آدمایی که دوسشون داریم باشیم!واسه همین همیشه میگیم "بعدا :)"!
خیلی کوچیک بودم !مراسم ختم یکی از آشناها داشتیم با بچه ها بازی میکردیم !دویدم اومدم سمت مامانم و گفتم:مامان یه دوست پیدا کردم اسمش شیرینیه

!مامانمُ بردم که دوستمُ نشونش بدم یهو

شد!مامان شیرین دوست دبیرستان مامان من بود

!
از اون روز رفت و آمد خانوادگیمون شروع شد!
پارک پردیسان و زل زدن به بادبادکاش..
دربند و چیدن تمشکای وحشی ..
آبعلی و برف بازی با ذوق و شوق بچگی و یه شیرکاکائوی داغ..
پارک ارم و جیغ ردن از ته دل!
سرزمین عجایب و اون بالش بزرگ قلبی ـه که بردیم..
سرخه حصار و دوچرخه ی دونفره..
سیزده بدر و چادر زدن تو حیاط

..
کاخ سعد آباد و عکسای بامزه مون..
شبای محرم و جک گفتن و یواش خندیدنمون

لباس خریدنای شبیه هم..
دعواهای 2دقیقه ای!
آهنگ خوندنا و جیغ جیغامون تو ماشین تا کرج!
چشماش که همیشه میخندید!همیشه...
...
بزرگ تر که شدیم دور شدیم از هم!با دوستای جدیدم خوش بودم و یادم رفته بود ممکنه یه شب گوشی بابام زنگ بخوره و رنگش بپره و بگه:شیرین رفت!
...
هنوزم نمیفهمم اینکه "دیگه هیچ وقت نیست" ینی چی؟
دلم براش تنگ میشه زیـــــاد!الان یک سال و نیمه که رفته..نیستــــ

یه تیکه ی بزرگ از قلبم زخم شده!و خیلی وقتا میسوزه جای این زخم..
از اون روز قول دادم با همه ی دوستام شاد باشم ..وقت غم کنارشون باشم..

...
امیدوارم روحتم مثه صورت همیشه خندونت الان خوب و شاد باشه

...