آرزوی دوران بچگی!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع armitaa
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

دکتر بشم :)) :)) بعد مثلا میرفتم مطب دکتر این آدمای فقیر میومدن بنده همیشه در کف بودم که خو دکتر که پولداره چرا از این بدبختا پول میگیره :-L واقعا که [-( بعد این طوری 8-^ 8-^ 8-^ : مکالمه من و منشی ام : خودت نگا کن اینا که بیچارن پول ندارن پول نگیر و اینا :) ;;) بعد اینا که پولدارن رو بیشتر بگیر (نگا من چه فداکار بودم کاملا از جیب خودم مایه میذاشتم ;D ) رابین هود بودم ;D


بعد یادمه یه بارم عاشق یه فامیلامون که فک کنم 20 سال ازم بزرگتر بود شده بود که ناکام شد :-[ :))

بعد کلا فک میکردم مهد کودک آدم حساب نمیشن میخاستم مستقیم برم دبیرستان 8-^ یه کیف قرمزم داشتم هر روز دم در خونه راهنمایی ها رو نگا میکردم 8-^
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

آرزو داشتم وقتي تو ماشين ميشينم پاهام به كف ماشين برسه و آويزون نباشه ;D

>)
;D :))
;D :)) ;D :))
:)) :)) ;D ;D :))
:)) :)) ;D ;D :)) :))
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

من بچگیام آرزو داشتم مثه تو کارتونا که عروسکاشون حرف میزنه و جون داره منم خدا برام از سقف خونمون ;Dیه دونه ازونا بندازه پایین :))
بچگیمونم شانس نداشتیم همیشه آرزوهامون غیر قابل برآورده شدن بود :(( :(( :((
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

ارزوی بچگی من این بود ك دكتر بشم
بد ي مدرسم تو كل ايران مث سمپاد بسارم
مدیر مرسم بشم
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

آرزو داشتم بزرگ شم :-< :-s
آرزو داشتم نویسنده بشم :-<
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

آرزو داشتم زودتر بزرگ بشم ... همین × B-)
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

من بچه که بودم ارزو داشتم یک دارو ساز حرفه ای بشم ولی امسال برای تعیین رشته به خاطر مامان و بابام ریاضی رو انتخاب کردم تازه بدم نشد اخه یه معلم داریم به نام اقای مقدم خیلی گل هستش اگه از اون اطلاعاتی درید به من بدید
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

آرزو که زیاد داشتم بهترین آرزوم این بود که یه اسباب بازی داشته باشم که بتونم سوارش شم و با هاش پر واز کنم ;D
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

ارزو داشتم زیاد اسباب بازی داشته باشم ;;)

× جنا : ویرایش شد . لطفن متن هاتون رو ساده تر بنویسید . ممنان ;;)
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

آرزو داشتم بزرگ بشم بتونم موقع عروسیا برم آرایشگاه موهامو مش کنم و لباس های بلند و کفش پاشنه 15 سانت بپوشم! :|(کودکی بیش نبودم خب!)
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

دوست داشتم بقال شم تا هر موقع ميخواستم پفك و چيپس و لواشك ميخوردم دوست داشتم مامانم ميشدم تا بابام هي ازم عكس ميگرفت
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

آرزو داشتم این به این دستگیره ای که باهاش آینه بغل پراید رو تنظیم می کنن دست بزنم
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

چون عاشق معلم زبانمون بودم دوس داشتم معلم زبان شم ;D
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

ارزو داشتم عین بابا علی (پیرمرد همسایه) سیبیلووو شم عیییین خودش پیچشون بدم .... :)) :)) X_X 8-^ 8-^
نشد دیگه =((
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

من ارزو داشتم تلویزیونو ی روزی بشکنم ببینم این ادما از توش بیرون میان یا نه؟ ;D

نمیذاشتن مامان بابام که نامردا
:( :(
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

دوس داشتم یه روز بذارم و برم از این شهر 8-^
برم یه جای دور 8-^ تنها 8-^
یادش بخیر :-< دنیای ساده ای بود >:D<
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

برم فضا بدون اینکه ازین لباس سفیدا بپوشم...هعععععععععععععییییییی روزگار 8-^
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

جنگ جهانی سوم بشه همه بمیرن جز منو مامان و بابام کلی هم فکر میکردم خواهرمم بمیره یا نه که اخرش به این نتیجه میرسیدم بمیره
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

از سوم دبستان که معلممون مثله الاغ کتکم زد که آخرش داشتم بی هوش می شدم.....می خواستم برم نمونه دولتی حالا که رفتیم سمپاد چه حالیه وقتی آدم به آرزوش میرسه <:-P
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

آرزو داشتم يه روز بزرگ بشم تا بسته ي شكلات و بذارم يه جاي بلند تا ذست يه بچه كوچولو مثل خودم بهش نرسه

از بس عشق شكلات بودم هميشه شكلاتارو از دستم فراري ميدادن
;D :-w
 
Back
بالا