قتل

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع amirali
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : قتل

آدم که زیاد کشتم ولی تعداد معدودی حیوان نیز کشتم !
در کودکی هر وقت جوجه میخردیم از احساسات زیاد میگرفتم فشارش میدادم خیلی فشارش میدادم بازم فشارش میدادم...بعد میدیدم قیافش یه جوری شده هی انگار میخواد بالا بیاره ;))
بعدش میمرد...
یه بارم یه اردک داشتم یه سال ازش نگه داری کردم بعد با خودم فک کردم چی میشه اگه پاهاشو 180 درجه باز کنم ....باز کردم بعدش دیدم دیگه پاهاش بسته نمیشه :-s
یه خرگوش داشتم بهش سبزی نشسته داادم نمیدونم چرا مرد :((
رفت بودیم شمال ... جلو خونه هاش جو آب داشت توش پر قورباغه بود ...میرفتیم قورباغه برمیداشتیم تشریح میکردیم...یه بارم یه قورباغه رو محکم پرت کردم به طرف سطل آشغال خورد به دیواره ی سطل آشغال سر خورد اومد پایین (یاد تام و جری افتادم)!
یه بار بچه بودیم با دختر داییم جوجه زنده به گور کردیم! :-??(هیچوقت این جنایتمو یادنم نمیره یاد دختران عرب افتادم) ;D
یه بار داداشم یه جغد واسم خرید ...یه روز تو خونمون بود مامانم بدش میومد هی میگفت اگه دوسش داری برو بهش غذا بده منم نرفتم بعد دو روز مرد!
دوتا بچه گربه یه روزه پیدا کردم هر چی سعی کردم بهشون غذا بدم نمیخوردن خودمو کشتم بازم نخوردن...نخوردن و مردن ! =((
 
پاسخ : قتل

به نقل از Dr.Stansfield :
آدم که زیاد کشتم ولی تعداد معدودی حیوان نیز کشتم !
در کودکی هر وقت جوجه میخردیم از احساسات زیاد میگرفتم فشارش میدادم خیلی فشارش میدادم بازم فشارش میدادم...بعد میدیدم قیافش یه جوری شده هی انگار میخواد بالا بیاره ;))
بعدش میمرد...
یه بارم یه اردک داشتم یه سال ازش نگه داری کردم بعد با خودم فک کردم چی میشه اگه پاهاشو 180 درجه باز کنم ....باز کردم بعدش دیدم دیگه پاهاش بسته نمیشه :-s
یه خرگوش داشتم بهش سبزی نشسته داادم نمیدونم چرا مرد :((
رفت بودیم شمال ... جلو خونه هاش جو آب داشت توش پر قورباغه بود ...میرفتیم قورباغه برمیداشتیم تشریح میکردیم...یه بارم یه قورباغه رو محکم پرت کردم به طرف سطل آشغال خورد به دیواره ی سطل آشغال سر خورد اومد پایین (یاد تام و جری افتادم)!
یه بار بچه بودیم با دختر داییم جوجه زنده به گور کردیم! :-??(هیچوقت این جنایتمو یادنم نمیره یاد دختران عرب افتادم) ;D
یه بار داداشم یه جغد واسم خرید ...یه روز تو خونمون بود مامانم بدش میومد هی میگفت اگه دوسش داری برو بهش غذا بده منم نرفتم بعد دو روز مرد!
دوتا بچه گربه یه روزه پیدا کردم هر چی سعی کردم بهشون غذا بدم نمیخوردن خودمو کشتم بازم نخوردن...نخوردن و مردن ! =((
بدبخت اون اردک بیچاره مگه ژیمناستیک بود که توقع داشتی 180 درجه بزنه؟؟
 
پاسخ : قتل

خب ایـنجانب و دوسـت ِ عزیزمون سـال اول ِ راهنمایی کلاس دامپــزشـکی می رفـتیم ! برای نمایشگـاه ِ افتاب تصمیم بر زیبا شـدن خرگوش ها گـرفـتیم !! لذا در غروب ِ ســـرد ِ اردیبهـشت خرگوش را زیر آب ِ شـــیر نگـه داشـتیم تا تمیـــز شــود B-)
فرداش سینه پـهلو کــرد مـُرد ... :|
 
پاسخ : قتل

به نقل از angelina :
بدبخت اون اردک بیچاره مگه ژیمناستیک بود که توقع داشتی 180 درجه بزنه؟؟
آخه خودم اون زمونا ژیمناست بودم فک میکردم باید اردکمم ژیمناست بار بیارم ;D
 
پاسخ : قتل

راستش من متهم به قتل یک خرگوش سفید تپلم چون رو حیاط ولش کردم و گربه بردش :( :(
 
پاسخ : قتل

آخه عزیزم قتل عرضه میخواد
...
یه روز یه سبد را وارونه گذاشتم ... یه چوب گذاشتم زیر لبه سبد و یه طناب بستم به چوب و رفتم پشت درخت ...
زیر سبد هم آب و دونه گذاشتم تا یه پرنده بیاد ... بگیرم و ...
هر چی نشستم هیچ پرنده ای نیومد ...
بعد یه ساعت یه گنجشک اومد ... بهم نگاه کرد گفت خودتی 8-} 8-} 8-}
...
از اون روز به بعد به بی عرضگی خودم پی بردم

ولی مورچه کشتم به صورت دسته جمعی ... O0 O0 O0
 
پاسخ : قتل

این مورد مربوط به دوستمه یه گنجشک کوچلو گرفته بود بعد برده بود خونه جایی پیدا نکرده بود براش گذاشتش توی فریزر ;D ;D ;D بعدشم که ....
 
پاسخ : قتل

این مورد قتل شبه عمده ... من نبودما ... اینو دوستم انجام داده!

جوجه رو برده بود حموم

بعد میخواست خشکش کنه گذاشتش رو بخاری ... دوروبرشم بست که فرار نکنه!

جوجه بدبخت دوان دوان از این ور دوید به اون ور اخرشم وقتی دوستم برگشت دید سوخته! :((
 
پاسخ : قتل

بجه بودم جوجه داشتم شستمش مرد :(
یکی دیگه هم داشتم حواسم نبود لای در مون له شد مرد :(
 
پاسخ : قتل

منم یه بار دوتا جوجه رنگی داشتم نشستم رو یکیشون له شد به مامانم گفتم جوجم مرد گف چیکارش کردی مرد اون یکیرم اوردم نشستم روش گفتم اینطوری کردم
 
پاسخ : قتل

من بچه بودم دو تا جوجه رنگی داشتم یه بار واسه اینکه از تو جعبه موندن خسته نشن ولشون کردم تو آشپزخونه واسه خودشون بگردن مامانمم حواسش به جوجه ها نبوده در یخچال رو باز میکنه جوجه های بدبختم که نزدیکه یخچال بودن سرما میخورن همون شب میمیرن :(
 
پاسخ : قتل

سوسک و مورچه که تا دلت بخواد کشتم ولی از همه با حال تر این بود که یکی دو تا زنبور گرفتم بالاشونو کندم بعد با سرنگ آب تزریق کردم تو شکمشون ;Dبقیشو دیگه خودتون حدس بزنین چی میشد یکی دو بارم جوجه رنگی کشتم
یه کشتار دیگه هم بود که توسط برادر 4 سالم صورت گرفت(عین مجریه اخبار حرف زدم :>):یه بار یه ماهی از تو تنگش پرید بیرون افتاد رو زمین برادرمم یه قاشق دستش بود :-ssبا قاشق چنان زد تو سر ماهیه که مخش پاشید بیرون :o
 
پاسخ : قتل

اوا انسان که نه! ;))
ولی 1000 بار مورچه کشتم
عنکبوت
سوسک ریز ;D
یک بار سابقه ی زنبور کشی
کرم خاکی
هزارپا هم کشتم
سر جوجه هم درحال بریدن دیدم :((
 
  • لایک
امتیازات: L.E
پاسخ : قتل

منم یه بار تو 4 سالگی جوجه رنگیمو شستم همونجا زیر شیر مرد! :(
مامان بابام دعوام کردن دیگه این کارو نکردم(اینم از تاثیرات دعوای پدر مادر ;D)
 
پاسخ : قتل

من بچه که بودم ینی هنوز زبون باز نکرده بودم یه روز مامانم وقتی میرسه میبینه یه چیزی تو دهنم داره بال بال میزه باکلی جیغ بابام میرسه میبینه من نصف پروانه رو خوردم نصفش بیرونه =))
قاتل ظرف های مامان بزرگم هم بودم یه بار همه ظرف هاشو شکوندم علاقه ی زیادی هم به کشتن مورچه ها داشتم ;D ;D
داداشم یه بار کلی مورچه وسوسک جمع کرد بعدهمه رو ریخت تو یه قابلمه گذاشت یه پارچم آب ریخت همشونو آبز کرد =)) =)) =))
ولی باور کنین الان اونقد بچه ی خوبی شدم فقط و فقط یه موجود زنده رو اذیت میکنم >) >)
 
پاسخ : قتل

ماهی مو تو تنگ اینقدر عاشقانه با دست بغل کردم که بعدش که ولش کردم اومد رو آب ..... :-[
 
پاسخ : قتل

زیاد می کشتم ولی الان یه سالی هست مسالمت آمیز برخورد می کنم تا بتونم سعی می کنم نکشم فقط اگه مزاحم شدن دورشون کنم

یکی از خاطره انگیزاش ، سرخ کردن یه ملخ با سیخ بود ، اول فقط زیرش کبریت گرفتم ، بعد منقل آتیش شد یهو (توسط داداش گرام) ، مام جوگیر ! گذاشتیم بدبختو رو منقل کنار غذاها ... :-" عالمی بود برا خودش :دی
 
پاسخ : قتل

من تا دلتون بخاد قتل داشتم
!
از سوسک گرفته تا اردک
!
اردک رو بردم حموم بعد سشوار گرفتم که خشک بشه ولی ۳ روز بعدش مرد

سوسک هم خیلی زیاده !
 
  • لایک
امتیازات: L.E
پاسخ : قتل

زیادن سوسک و مورچه هایی که قیامت جلومو بگیرن...(آقا من از سوسک می ترسم!حتی تو قیامتش! X_X :-ss)
ولی برای مقیاس بزرگتر زیادی سوسول بودم.یادمه قبلا که عاشورا، دسته میومد تو کوچه مون ملت با نوحه گریه می کردن،من هاااااای هااااااای واسه گوسفند قربونیه که پشت وانت بود و کله اش آویزون بود... :(( :(( :((
 
پاسخ : قتل

یه بنده خدایی روز اول عید میخواسته سبزی پلو با ماهی درست کنه....
دخترش میگه مامان من ماهیا رو سرخ میکنم..مامانه میره بیرون میاد میبینه دختره ماهی قرمزای تنگو سرخ کرده :-w
 
Back
بالا