قتل

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع amirali
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : قتل

خو مورچه که زیاد می کشتم.
بچه که بودم ، برا جوجه هام ، زنبور و مکس می کشتم و می دادم بخورن جون بگیرن ;D
یه روز جوجم می خواست از خونه فرار کنه ;D سری دوییدم و درو بستم که نره ، بد دیدم سرش لای در گیر کرده :-"
سوسک هم زیاد کشتم.
از این شاپرک کوچولو ها هم که می دیدم ، می رفتم بگیرمشون ، دستمو که باز می کردن می دیدم له شده ;D
یه چن تا قتل عام شیمیایی هم داشتم ، با حشره کش....
دیگه یادم نمیاد ;D
 
پاسخ : قتل

هفته پيش رفته بوديم باغ! كلا از در و ديوارش مارمولك ميريخت!
اول دم مارمولكرو كندم تا ببينم واقعا دمش تا چند ثانيه تكون ميخوره يانه! ;D
بعدشم با خاك انداز محكم زدم تو سرش! جنازش+دمشو پرت كردم تو استخر! ;D ;D ;D
 
پاسخ : قتل

اون موقع ها که بچه بودیم با پسرخاله ام دنبال مورچه و مگس میکردیم و بهشون میکردیم!
سوسک هم که مشامش عادیه!
پارسال هم من و دوستم یه طرح داشتیم درباره کرم خاکی ,که بالای صد تا کرم خاکی رو داغون و تیکه پاره کردیم!
دیگه در اینده هم خدا میدونه!
 
پاسخ : قتل

منم عاشق قتل مورچه ها بودم.
توی 5 سالگی یه سریال نشون میداد اسمش یادم نمیاد. یه آقاهه خود کشی کرد منم رفتم حموم و میخواستم با تیغ ریش زن بابام خودکشی کنم ! دیدم نمیگیره یه دونه از اون تیغ قدیمی ها بود که تیغ اش توی سوپری ها پیدا میشد. از شانس من تیغ اش نمیبرید X-(
 
پاسخ : قتل

يه بارکوچيک بودم يه کرموتودستام له کردم!
تازه ازگوشت ميت هم تناول فرمودم :دي
بعدمرباميريختم ي گوشه مورچه جمع ميشد ميکشتمشون!
يه بارم مارمولک کشتم!
 
پاسخ : قتل

ما قتل عام بدون خونریزی میکردیم ، رد مورچه ها رو دنبال میکردم بعد درِ خونشون چسب مایع میزدم : دی
 
پاسخ : قتل

سوسك و مورچه رو كه به روش زجر كش زياد كشتم
ولي يادمه يه بار يه توپ فوتبال با كل عيديام گرفته بودم بعد لا مصب انقد باحال بود ك شبا هم ميشستمش باهاش ميخوابيدم بعد دوستم يه گربه كوچولو داشت گربش چنگ زد روتوپم توپم خط افتاد ;D بعد منم خون جلو چشامو گرفت ب دوستم گفتم عب نداره و اينا بيا بازي كنيم دوستمم دروازه بان بود منم اومدم شوت كنم تمام تمركزم رو جمع كردم وتوپ روبا نهايت قدرت زدم تو گربهش … خون و مغز ش و دل و رودهش همه جا پخش شد!! >) =)) =)) يه همچين آدم پرقدرتي هستم :-"
 
پاسخ : قتل

يه بار تو خيابون با ننه جانمان را ميرفتيم ;;)ديدم يه چيزي رو پامه بعد ديدم يه گربس :-& يه لحظه هنگ كردم بعدم شوتش كردم با سرعت خدا ك م در ساعت خورد به ويترين يكي از مغازه هاي باكلاس... ;D بعد هيچي ديه موندم بعد اون هوا صحنه ي اكشن بجيغم يا بگيرم بفرارم قبل اينك صاب مغازه خرمو بچسبه :-/ ;;) ;D
نتيجه ي اخلاقي :هميشه با پدرهاي گرام برين تو خيابون بقدمين :-" ;D
 
پاسخ : قتل

بچه كه بودم همش مورچه مي كشتم :>
وقتي دبستان مي رفتم ، فكر مي كردم ميرم جهنم :)) =))
 
پاسخ : قتل

منو داداشم در دوران طفولیت قتل های زیادی انجام دادیم 8-} ;D
یه بار یه مورچه کشتیم بعد رفتیم تو دیوار خاکش کردیم =((
تازه سر قبرش فاتحه هم خوندیم :))
البته داداشم و پسرخالم قتل های بسیار بزرگ تری انجام می دادند ولی من فقط در این حد 8-}
یه روزم به مرغمون تره دادیم تو گلوش گیر کرد دور حیاط می دوید ما هم دنبالش =))
آخرش خفه شد مرد =((
 
پاسخ : قتل

داداش عتیقم با گوش کوب چند بار متوالی تو سـر جوجه میکوبه...
بعد از دهنش موادی ماکارونی مانند در میاد ;;)
بعد با این شعار از اتاقش بیرون میاد : ماکارونیشو در آوردم ... ماکارونیشو درآوردم /m\

خودم :
اول دبستان بودم گویا ( :-? ) بعد کفشمو پام کردم هی احساس کردم یه چیزی پامو اذیت میکنه و اینا...
رفتم تو کلاس دستمو کردم تو کفشم از لنگ پای سوسک گرفتمش آوردم بالا ;;)
بعد کلی ترسیدم الکی به دوستم گفتم داشت میرفت تو کفش تو من گرفتم کشتمش ;;)
 
پاسخ : قتل

دخترخاله ی دوستم سینی گذاشته روی جوجه نشسته روش :-s :-s :-s :-s :( :( :(

مگس کش برقیومیذاشتم روی خرمگس همش بالاپایین میپریدجرقه میزدمگس کشوبرمیداشتم میومدفرارکنه دوباره میذاشتم روش تازجرکش بشه B-) B-) B-)
 
پاسخ : قتل

آره :-<
8 سالم بود.
جوجمو بردم حموم خوشگلش کنم.
بعد آوردمش توی حیات تا با سشوار خشکش کنم.ولی دیدم لرزید و جشماشو تنگ کرد.
توی حیاط ولش کردم.بعد از دو ساعت دیدم مرده.
ولی به خدا همین الآنم وقتی یادش میافتم یه بار غم بزرگی رو روی شونم حس می کنم. :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :((
 
پاسخ : قتل

کوچیک که بودم ( فک کنم دو - سه سالم بود ) داشتم با یه مورچه ور میرفتمو دست و پاشو میکندم !!! بعد مامانم بهم میگه آرامش داری چیکار میکنی ؟؟؟ منم در کمال خونسردی : دارم پدرشو در میارم !!! مامانم :| من >) روح مورچه هه :-L
 
پاسخ : قتل

میخوام اعتراف کنم :(
فک کنم دیه وقتش رسیده :(
باید بگم که...
کسی میدونه کلانتری از کدوم طرفه؟؟ :-s
من مورچه بالدار کشتم :((
 
پاسخ : قتل

من یه سری بچه بودم داشتم کارتون میدیدم (فوتبالیستا ) بعد عادت داشتم به یه نخ یا یه وسیله مثه کنترل تو دستم بازی کنم ! همینطور که داشتم کارتون میدیم نگا کردم دیدم مارمولکه تو دستم به جا نخ (البته بزرگ نبود خیلی ) پرتش کردم جیغ زدم . دو روز بهد مامانم داشت جارو میزد پیداش کرد از ترس سکته کرده بود خشک شده بود ;D
 
پاسخ : قتل

من بیشتر مورچه میکشم اونم از نوع له کردن با دمپایی ابری ...
اما 1بار 1 بچه گنجشک اوفتاده بود تو حیاطمون،ما هم برش داشتیم گذاشتیم زیر سبد(البته با همه ی مخلافات شامل غذا و اب).صب دیدیم مرده...
1 گنجیشکم با تفنگ بادی زدیم،نمرد اما کور شد.چند ساعت ازش پرستاری کردیم، اونم مرد [-o<
من خودمم به گردن 1 مورچه ی ریز نخ بستم تا با خودم ببرم پیاده روی،سرعتش خیلی کم بود پرتش کردم رفت...
امسال تابستونم،به پای ی زردالو-سرخ کن نخ بستم،بعد با سرعت هرچه بیشتر تو هوا چرخوندمش، یهو دیدم نیس... ;))
کلا یکی از فانتزیام اینه که حیوون خونگیم حشره باشه...

البته ناگفته نماند منو برادرم همیـــــــــشه واسه گربه ها معجون مرگ درست میکردیم(اگه بخاین فرمولشو بگم)
 
پاسخ : قتل

من مورچه بیاد جلوم زهر ترک میشم :-"
چه برسه به این که بکشمش :-ss
اما یه بار دستشویی بودم بعد یه سوسک جلوم ظاهر شد :-ssاولش دست و پامو گم کردم اما بعد به خودم دلداری دادم نه من دیگه بزرگ شدم و این حرفا شیر ابو باز کردم و با فشار...بی چاره غرق شد :((
بعدش ده بدو که رفتیم اما یه نیم ساعت داشتم گریه میکردم :))
 
پاسخ : قتل

بچه كه بودم سره ماهيايه اكواريومو ميكردم تو خاكه گلدون تا خفه شن ! ;D
يا گردنه جوجه هامو ميپيچوندم درجا ميمردن...! ;D
انواع و اقسام حشرات رو هم كه مطمئنا كشتم.
اما الان ديگه از اين كارا نميكنم :))
 
Back
بالا