• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

ارسال‌ها
3,304
امتیاز
12,635
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
علوم اجتماعی (انسان‌شناسی)
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

زیاده ، ولی انقد فوق العادس که نتونستم کوتاهش کنم !
عشق روی پیاده رو / مصطفی مستور
هل مِن مَحیص ؟ آیا گریزی هست ؟
- زندگی سختی داشتی ؟
- زندگی ؟ من زندگی نمی کردم . من فقط زنده بودم دائم دیالیز می شدم . علم پزشکی برای نجات من هیچ غلطی نتوانست بکند . من آن جا روزی هزار بار می مُردم و نمی مُردم . به این می گویند زندگی ؟ لعنت به این زندگی !
- پس بدبخت بودی ؟
- نه ، من بدبخت نبودم چون بدتر از من هم بود .
- خوشبخت بودی ؟
- خوشبختی چیست ؟
- نمی دانم . شاید دو تا کلیه ی سالم .
- ببریدش . بگذارید بخوابد . خوب بخوابد ...
- پایین چه طور بود ؟
- سخت بود آقا . خیلی سخت بود .
- تو چه کار می کردی ؟
- من منتظر بودم آقا .
- منتظر چی ؟
- منتظر کسی که می گفتند یک روز بهشت را با خودش خواهد آورد . آن پایین همه مایوس شده بودند، اما من منتظر بودم. آن قدر انتظار کشیدم و نگاه کردم که چشم هام بی سو شد، اما کسی نیامد. ما داشتیم از فرط انتظار ذوب می شدیم.
- هیچ کاری از دست تو ساخته نبود؟
- از دست هیچ کس کاری ساخته نبود. وضع بدتر از آن بود که کسی بتواند آن را کنترل کند. شاید کسی می توانست کلیات را درست کند، اما سامان دادن به جزئیات از عهده ی هیچ کس برنمی آمد. همه چیز به وضوح از دست رفته بود. هیچ کس نمی دانست چه باید بکند. آن جا مثل جهنم غیرقابل تحمل بود. بهترین کاری که از دست ما ساخته بود، این بود که منتظر بمانیم و خوب باشیم.
- خوب ؟
- بله. تنها کاری که می توانستیم بکنیم این بود که خوب باشیم. اگر همه خوب می شدند آن وقت کسی که همه انتظارش را می کشیدند می آمد و جزئیات را اصلاح می کرد. جزئیات به شکل تاسف آوری تباه شده بود. آدم ها همه در جزئیات تباه می شدند اماکسی به جزئیات اهمیت نمی داد. همه در فکر کلیات بودند. در کلیات انسانی وجود نداشت. من از وضعیت به وجود آمده گریه ام گرفته بود. آن پایین دلم را به هم می زد. من سعی کردم خوب باشم و همچنان منتظر بمانم. خوب بودن دشوار بود، اما به نظر می رسید که تنها راه نجات است.
- ببریدش توی باغ.
 
آخرین ویرایش:

moda.d

کاربر فعال
ارسال‌ها
34
امتیاز
350
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تهران
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

وقتی انسان اشک می ریزد نمی تواند حضور هیچ کسی را در نزدیکی خود تحمل کند.

انسان نه قادر به تکرار لحظات است نه قادر به بیان آنهاست.

عقایدیک دلقک/هاینریش بل
 

smartgirl

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
480
امتیاز
1,113
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ری
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
مدال المپیاد
کامپیوتر (البته ب جایی نرسیدم متاسفانه ... )
دانشگاه
خوارزمی، امیرکبیر
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

- ... مشروب خوردم. باز هم ميخورم تا وقتي ک برم جهنم. اربابم ميگويد من حتما ب جهنم ميرم. منم ميگم الآن هم تو جهنمم.

- بيچاره! هیچکی ب تو نگفته مسيح تو رو دوس دارد و ب خاطر تو مرده؟ نگفته ان ک بهت کمک ميکنه و ميتوني بري بهشت و آرامش پيدا کني؟

- اما وقتي سفيدها ميرن اونجا مرا هم ميگذارند بروم؟ فکر نميکني آنجا هم برده شان بشوم؟ بهتر است برم جهنم و از دست اربابم و خانمم راحت شوم.

کلبه عمو تام
 

moda.d

کاربر فعال
ارسال‌ها
34
امتیاز
350
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تهران
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

از درد های کوچک است که آدم می نالد وقتی ضربه سهم گین باشد لال می شود.
چاه بابل/رضاقاسمی
 

سحرجون

کاربر فعال
ارسال‌ها
30
امتیاز
70
نام مرکز سمپاد
فرزانگان شیـــــــــــــــش
شهر
طهـــــــــــرانـــ
مدال المپیاد
در طفولیت یکم کار می کردم
دانشگاه
زرشک
رشته دانشگاه
کمپ.ت سازی
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

سرگردان بودن در شهر مردگان آدم را به خود می آورد و حقیقت مطلق چون وحی بر او نازل می شود.مرگ"آن پایان بزرگی که میگویند نیست.
زیرا حتی در مرگ نیز ساختار اجتماعی همچنان حفظ میشود.
ثروتمندان حتی پس از مرگ نیز در گورستان مقبره های بزگ دارند.
صفحه ی 851
....................................................................................
ناگهان متوجه شد که تا بحال این اتاق را ندیده.مطمعن بود که نمیتواند اتاق یک بیمارستان باشد.بیش از حد مدرن و تجملی بود.دیوار ها به رنگ آبی نقره فام و سقفش از چرم سفید بود.
مرد رویش را برگرداند و به او گفت شانس آوردی
ص 388
............
کتاب برای همیشه/جودیت گولد/استل فقیه:ترجمه
 
  • لایک
امتیازات: مت

سحرجون

کاربر فعال
ارسال‌ها
30
امتیاز
70
نام مرکز سمپاد
فرزانگان شیـــــــــــــــش
شهر
طهـــــــــــرانـــ
مدال المپیاد
در طفولیت یکم کار می کردم
دانشگاه
زرشک
رشته دانشگاه
کمپ.ت سازی
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

عشق:
زمانی مفهوم دارد که همزمان با او تنفر نیز وجود داشته باشد.
اگر:
جلوی تنفر کسی را به زور بگیرید جلوی عشق را نیز گرفته اید.
احساس تنفر:
احساسی خودجوش و طبیعی است و با اصرار شما برای برطرف شدنش به احساسی ارادی و غیرطبیعی بدل میشود.
باید روز و شب را با هم پذیرفت.
..............................
ازدواج نکرده ایم که یکدیگر را تغیری دهیم بلکه با تغییر نکرده ی یکدیگر ازدواج کرده ایم.
........................
کتاب کوچک زندگی/دکتر شاهرخ شاه پرویزی[/b
 
  • لایک
امتیازات: مت

moda.d

کاربر فعال
ارسال‌ها
34
امتیاز
350
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تهران
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

شاید بعضی ها در زندگی روزمره شان آدم های پستی باشند،اما در وضعیت بحرانی همه می توانند به قدیس تبدیل شوند./زمان لرزه/ونه گات
 

nbalinparast

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
885
امتیاز
2,105
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

چه دیوار های سُستی میسازیم،سنگی تنها در وسط جاده،بی هیچ امیدی،به غیر از این که میبینیم پای دشمن به آن گیر میکند،دشمن؟،کدام دشمن؟،هیچکس اینجا به ما حمله نمیکند،حتی اگر بیرون از اینجا دزدی کرده باشیم یا قتل کرده باشیم باز هم کسی برای دستگیریمان نمی آید.
کوری/خوزه (ژوزه) ساراماگو
 

astrogirl

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
9
امتیاز
14
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3
شهر
مشهد
مدال المپیاد
المپیاد پایا و ریاضی ...( ناحیه و استان)
دانشگاه
هاروارد
رشته دانشگاه
کیهان شناسی
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

روح از هر چه ساخته شده باشد، جنس روح او و من از یك جنس است
بلندی های بادگیر
امیلی برونته
 

moda.d

کاربر فعال
ارسال‌ها
34
امتیاز
350
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تهران
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

دنیای بی عدالتی است؛اگر قبولش کنی شریک جرم می شوی و اگر بخواهی عوضش کنی جلادمی شوی.
شیطان و خدا/ژان پل سارتر
 

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,610
امتیاز
22,227
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

پدر را دیدم...
-چرا دیر آمدی مهتاجان؟...
تصادف کردیم...برای مادر توضیح دادم...
--------------
در حقیقت حمید در این دوسال هیچگاه به مهتا ابراز علاقه نکرده بود.حتی چشمانش همیشه از نگریستن به او میگریخت و هرگز با آن حرارتی که خوب در عاشقان خودش میشناخت ندرخشید.ولی میدانست حمیده به او علاقه دارد.میدانست که اشتباه نمیکند.غریزه قویتر از منطق استو آگاهی به دست آورده از تجربه به او میگفت که حمید عاشقش است.گاهی پیش میامد که او را در حال نگاه کردن به خود غافلگیر مینمود.نگاهی که حسرت و اندوه در آن موج میزد و تا میفهمید که مهتا متوجه شده نگاهش را از او میدزدید...
---------------
-ولی آیا اطلاع دارید که پسرعموی من مجرد است؟...
--------------
-ولی من جور دیگری شنیده ام...
-شنیده های شما برای من مهم نیست.آنچه که من میدانم مهمه.

زنجیر عشق...مریم جعفری
 

مهسافت

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
491
امتیاز
4,511
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
صنایع غذایی
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

"- اصلا شاید خدا همینه که تو میگی...شاید"

x: :)
 

nbalinparast

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
885
امتیاز
2,105
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

اگر نمیتوانیم درست مثل یک آدم زندگی کنیم حداقل باید تمام نیرویمان را به کار بگیریم تا مثل یک حیوان زندگی نکنیم.
 

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,610
امتیاز
22,227
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

به نقل از یه کاسه شیر :
اگر نمیتوانیم درست مثل یک آدم زندگی کنیم حداقل باید تمام نیرویمان را به کار بگیریم تا مثل یک حیوان زندگی نکنیم.
بچه ها لطفا منبع رو هم بزنید...البته این یکی که چون خیلی شاخ بود یادم مونده از کوری هست :-"

هایدگر:اما بدین شیوه دور نیست که با ریسمان این عناوین و اسما در چاه"نارسیدن"فرو رویم.
تومیو تسوکا:و البته آن وقتی میتوانیم از"نارسیدن"بگوییم که پیش از آن به نحوی از انحا سرمنزل مقصود را دیده باشیم که گفت ما به سوی آن روان است.
------------
هایدگر:بر خلاف ما آن"نزدیک"همواره میخواهد ره بازگشت را از برای ما هموار کند.همان که ما با شتاب بیرون از اندازه به سوی آن میرویم.
تومیو تسوکا:بازگشت به کجا؟
هایدگر:بازگشت به آن که آغاز میکند.

زبان خانه ی وجود...گفت و گوی هایدگر و یک ژاپنی(نشر هرمس)
 

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,610
امتیاز
22,227
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

اشکال نداره دوتا پشت سر هم بپستم؟...آخه اینا الان واقعا ربطی به قبلیه نداره و نباید تو یه پست بنویسمشون...بازم ببخشین:(

کتاب زیاد فایده ای ندارد.زندگی به من یاد داده که باید بیماری هایی را درمان کرد که سایر پزشکان با تجویز داروهای بیهوده خود ایجاد کرده اند.
--------------
هیچ دارویی نمیتواند آنچه را درمان کند که خوشبختی نتوانست بکند!
------------
اگر کسی اذعان داشته باشد جنون دارد دیگر دیوانه نیست.
----------------
در یکی از روزها سی یروا ماریا از پدرش پرسید:
-این که در ترانه ها سروده اند عشق بر همه چیز غلبه میکند درست است؟
پدر گفت:
-درست است ولی برای اینکه نگران نشوی بهتر است باور نکنی.
----------------
افکار مردم از یک ذهن تراوش نمیکند...مثل پرواز فرشتگان به هم پیوسته اند.

عشق و سایر اهریمنان...گابریل گارسیا مارکز
 

rainman

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
351
امتیاز
1,378
نام مرکز سمپاد
شهيد بهشتي
شهر
نيشابور
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

اختیار بدون مسئولیت بی معناست...

"معمای هویدا" اثر دکتر عباس میلانی
 

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,610
امتیاز
22,227
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

-زیرا تصور نمیکردم بتوانم با قدرت الهی مخالفت کنم.
-خب احساس نمیکنید اگر این کار را میکردید ممکن بود روزی خداوند از شما سپاسگزاری کند؟
----------------
باید مراقب باشیم آنچه ما میبینیم و درک نمیکنیم را به شیطان نسبت ندهیم.شاید کار خدا باشد و ما آن را درک نمیکنیم...
-------------
به این موضوع فکر میکنم که مردم همه ی گرفتاری های خود را مربوط به گرفتگی خورشید میدانند.
--------------------
باید توجه کنی که دشمن از هوش ما بیشتر از اشتباهات ما استفاده میکند.
---------------
گالیله بیشتر از ایمان نیاز به جرئت داشت.
-----------
میخواهم گوشزد کنم تعداد نیروهایی که به شیطان نسبت داده میشود به اندازه ای زیاد است که انسان گاه نگران میشود که مبادا خود در زمره ی شیطان پرستان باشد...
-----------
حالش خوب است اما میخواهم کمک کنم حالش بهتر شود...
--------------
چشمبند او را از چشمش گشود و به سطل انداخت و خطاب به او گفت:
-تنها عیب چشم اینست که آنچه را نباید ببیند میبینید...
-------------
نیازی به سپاسگزاری نیست.من تنها بهترین داروی درمان کوری ناشی از خورشید گرفتگی را به شما دادم که همان قطرات باران است و نه بیشتر.
--------------
بر او عشقش را ابراز کرد.

دخترک گفت:خب؟...
کایه تانو:Dگر هیچ.همین که بدانی برای من کافی است
-------------
دیگر گریه نکن...
همان اشک هایی که ریخته شده کافیست :|
--------------
همواره معتقد بودم برای خدا عشق بسیار بیش از ایمان ارزش دارد...
--------------
شما به دین مرگ اعتقاد دارید.به همین دلیل هم سرشار از احساس شعف و شجاعت با آن مواجه میشوید.در حالی که من این گونه نیستم و تنها باور دارم که زنده ماندن اهمیت زیادی دارد...


عشق و سایر اهریمنان...گابریل گارسیا مارکز
 

happymoon

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
378
امتیاز
2,775
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سنندج
دانشگاه
هنر اسلامی تبریز
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

"دلیجان کمر راه اصفهان را میشکند...اسم قشنگی هم دارد. جسم ش راه را از کمر دونیم میکند، اسم ش قلب آدم عاشق را..." :-<
قیدار،ص 18
 

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,610
امتیاز
22,227
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون

عشق هیچ نمی دهد.جز خویش را.و هیچ نمیستاند جز از خویشتن.
عشق نه تصرف میکند و نه به تصرف در میاید.
زیرا"عشق برای عشق کافیست..."
------------
و مپندارید که میتوانید عشق را رهبری کنید.چرا که عشق اگر شما را شایسته بیابد راهبرتان میشود.
عشق خواسته ی دیگری ندارد.مگر کامیابی خویش...

پیامبر...جبران خلیل جبران
 
بالا