نه پس لابد معنويه............به نقل از KLar :
خب دیگه مسئله همین جاست تکه های خدا نیازی ندارن بهش برگردن چون برگشته هستن......نمیدونم چطوری بگم....امیدوارم متوجه منظورم بشینبه نقل از namak :
منظورت چيه؟به نقل از شماره يك :
من قبلا همينو گفتمبه نقل از merinaz :
به نقل از KLar :
خدا که وسعت ندارهبه نقل از شماره يك :
از كجا معلوم؟به نقل از merinaz :
هه !!به نقل از merinaz :
خب اونجوری که من خدارو باور کردم خدا یه مفهومه...و وابسته به چیزایی نیست که موجودات فانی بهش وابستنبه نقل از namak :
تو خدا رو نميشناسي پس درباره ي بزرگ ترين بودنش چيزي نگوبه نقل از شماره يك :
ببخشيدبه نقل از merinaz :
به نقل از namak :
چي گفتين؟به نقل از KLar :
(برای خدای من)من خدامو لمس نکردم چون نمیتونم لمسش کنم.....چون خدای من وابسته نیستبه نقل از namak :
اتفاقا خوب ميشناسمش اگه تو نميشناسيش حق نداري ديگرانم به ناداني محكوم كنيبه نقل از KLar :
پس لمسش كردي خودت خبر نداري.به نقل از merinaz :
منم گفتم خدا در وسعت بي نهايته كه دوستمون فرمود خداش اصلا وسعت نداره :)به نقل از شماره دو :
من كسيو محكوم نميكنم!به نقل از شماره يك :
منظورم لمس کردن با دستم....یا یه همچین چیزی بود..به نقل از KLar :
