مهتاب
کاربر حرفهای

- ارسالها
- 399
- امتیاز
- 390
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- دانشگاه
- BUMS
- رشته دانشگاه
- Med
پاسخ : بهترین خاطراتتون با پدرتون
من و بابام خیلی با هم صمیمیم .. البته شاید بعضی اوقات بابام از دستم عصبانی شه ( به خاطر بعضی مسائل ) ولی خب هر لحظه ای که بابامم برام یه خاطرست .. بابی من خیلی آدم پایه ای .. مسافرت ، بیرون ، کلا نسبت به سنش از لحاظ قیافه خیلی جوونتره ..
ولی خب یه باز یادم تو حیاط خونمون داشتیم با مامان و بابام هفت سنگ بازی میکدیم من همینطور که داشتم میدویدم بابام آمد توپ رو بهو بهم زد ماشالله اینقدر سفت بود که از هوش رفتم اما بعدش جیم شدم رفتیم بیرون دور زدیم ...
بابام وقتی بچه بودم همیشه میگفت مهتاب از افراد منه یعنی با همیشه باهمیم ..!! تو خونه به من میگه گوریو ( یه اسم ساختگیه ولی خب خیلی مسخرست امابامزه )یا خنگ خدا ( البته بعضی اوقات )
----------------------
معمولاشبا وقتی قرار یه شام ساده درست کنیم بابم میشه آشپز منم دستیار و بهم بعضی نکات رو میگه که البته خیلی مسخرست و من همش میخندم ..اونوقت شام مییشه شام مهتاب !!
من و بابام خیلی با هم صمیمیم .. البته شاید بعضی اوقات بابام از دستم عصبانی شه ( به خاطر بعضی مسائل ) ولی خب هر لحظه ای که بابامم برام یه خاطرست .. بابی من خیلی آدم پایه ای .. مسافرت ، بیرون ، کلا نسبت به سنش از لحاظ قیافه خیلی جوونتره ..
ولی خب یه باز یادم تو حیاط خونمون داشتیم با مامان و بابام هفت سنگ بازی میکدیم من همینطور که داشتم میدویدم بابام آمد توپ رو بهو بهم زد ماشالله اینقدر سفت بود که از هوش رفتم اما بعدش جیم شدم رفتیم بیرون دور زدیم ...
بابام وقتی بچه بودم همیشه میگفت مهتاب از افراد منه یعنی با همیشه باهمیم ..!! تو خونه به من میگه گوریو ( یه اسم ساختگیه ولی خب خیلی مسخرست امابامزه )یا خنگ خدا ( البته بعضی اوقات )
----------------------
معمولاشبا وقتی قرار یه شام ساده درست کنیم بابم میشه آشپز منم دستیار و بهم بعضی نکات رو میگه که البته خیلی مسخرست و من همش میخندم ..اونوقت شام مییشه شام مهتاب !!


) با من و داداشم وزنه می زد 
)


شبايي كه ميريم شهركرد شبا با اين كه زياد علاقهاي به نجوم و آسمون و اينا نداره تا 3 و 4 ميمونه تا من خسته ميشم ميگم بريم
2 تا فوش هم نثارم شد ..


بعد نصف شب بود همه خوابیدن به غیر از من و بابام بعد من دیدم دندونام داره بهم میخوره از سرما !! و از داخل قندیل بسته بودم!! کلا خیلی مورد جالبی بود!! بعد رفتم واسه کنجکاوی تب سنج گذاشتم دهنم اوردم بیرون به بابام دادم !
