• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

ديالوگ‌های ماندگار

SHAMIM.J

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
924
امتیاز
10,005
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
ع پ گلستان
رشته دانشگاه
نرسینگ
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

ترانه علیدوستی(در نقش شهرزاد) : میون این همه نشونه های خوب من کجا وایسادم؟

مصطفی زمانی (در نقش فرهاد) : راستشو بگم؟...تو بهترین نشونه ی این روزای منی...یک دست جام باده و یک دست زلف یار/ رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست

سریال شهرزاد​
 

Minority

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
224
امتیاز
1,581
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
گلُزوادر
پاسخ : ديالوگ های ماندگار


Whiplash_2014_BluRay_1080p_Ganool_02_15_28_.JPG


."There are no two words in the English language more harmful than "good job
[Whiplash-2014]​
 

Minority

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
224
امتیاز
1,581
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
گلُزوادر
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

The_Imitation_Game_2014_DVDScr_Ganool_04_05_08_.JPG

.Sometimes it is the people who no one imagines anything of who do the things no one can imagine
[The imitation game - 2014]​
 

مت

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
147
امتیاز
3,640
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

آذر (خزر معصومی): زنا زود پیر می‌شن، می‌دونی چرا؟ چون عروسک بازی شونم جدیه، رو عمرشون حساب می‌شه.
از دو سالگی مادرن. بعد مادر برادرشون میشن. بعد مادر شوهرشون میشن. باباشون که پا به سن می‌ذاره ازشون
پرستاری یه مادرو می‌خواد. گاهی وقتا حتی مادر مادرشونم میشن. من شوهر نکردم. ولی مادر مادرم بودم، مادر
پدرم بودم، مادر برادرم بودم، تازه به همه اینا بچه‌های به دنیا نیاورده رو هم اضافه کن، مادر اونا هم بودم.

باغ‌های کندلوس – ایرج کریمی
 

Quf

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
960
امتیاز
4,226
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
تهران
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

Some Advice About Keeping Secrets: It's a Lot Easier IF You Don't
.Know Them IN The First Place

------------------
The Imitation Game- 2014​


یک نصیحت درمورد رازداری: خیلی راحتتره اگه اون رازو از اول ندونید
(ترجمه ی همینطوری)​

--------------------
بازی تقلید- 2014



×مرسی از دوستی که معرفیش کرد؛ و مستند بودن خوابای سریالیمو ثابت کرد :-"
 

سارگل

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
144
امتیاز
839
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2قم
شهر
قم
دانشگاه
دانشگاه کاشان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

تواین دنیا ازیک نفر که معذرت میخوای بقیه وایمیسن توصف
سگ کشی
 

Rezvan.gh

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
84
امتیاز
238
نام مرکز سمپاد
فرزانگان خرم آباد
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
دوبار مرحله اول شیمی و زیست..یک بار ادبی:دی
دانشگاه
علوم پزشکی شیراز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

هاشم:همیشه یه چیزی از وجود معشوق تو قلب عاشق ته نشین میشه...برای همیشه حتی اگه همدیگرو ترک کنن...اما..این فقط ی طرف سکه است پسرم!

فرهاد:و اون طرف سکه؟!؟

هاشم:اینکه اگه دنیات اندازه ی نفر واست کوچیک بشه یا اون یه نفر اندازه خدا واست بزرگ بشه..اگه ی روزی ترکت کنه وبره ..اونوقت..دین و دنیات باهم میبازی!

سریال شهرزاد
 

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,146
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

سارا: ببخشیدا، ماشین‌تون رو هم خونی کردیم، دودی کردیم...
حامد: شما دودی کن؛ خونی کن؛ نزن ما رو.
سارا: [مکث] چرا یه کاری تو رشته‌ی خودت نمی‌کنی؟ تاکسی آخه؟...
حامد: خیـلی پیشنهاد خوبی بودا! من تعجب می‌کنم چرا یه همچین چیزی به فکر خودم نرسیده هیچ‌وقت! [مکث] قشنگ یه جوری حرف می‌زنین انگار تو این مملکت زندگی نمی‌کنینا! خانوم کو کار؟!
سارا: نه می‌گم ینی سه سال درس خوندی، خب یه کاری با اون سه سال بکن...
حامد: [وسط حرف سارا می‌پرد] نه خب؛ چرا فکر می‌کنین که مثن من با خودم یه قراری گذاشتم، درس و دانشگاه و همه‌چی رو ول کنم، بلند شم برم رو تاکسیِ مردم کار کنم، مثن برم به بچه‌های مردم درس بدم و سرویسِ بچه‌ها شم، بیام تاکسیِ گاهی‌دراختیارِ شما و موسسه بشم، که خرجِ خونواده‌م رو بدم؟!
سارا: نه، ولی از این تریپِ مسافرکش تحصیل‌کرده‌ی اخراجی بدتم نمی‌یاد.

[ قصه‌ها؛ رخشان بنی‌اعتماد؛ 1387 ]
 

doctor428

کاربر فعال
ارسال‌ها
56
امتیاز
328
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
قصـــــــــــد طلای زیست!!!
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

آخه بنده ی خدا....تو که واسه مردم زندگی نمیکنی!
فقط واسه خودت....بذار بقیه هرچی میخوان بگن،بگن
چون تنها کسی که قاضی ما میشه خداست...همینو بس :)


محسن تنابنده_شاهگوش
 

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,146
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

[من دوتا بذارم توی این صفحه لطفاً "-: حیف می‌شه نذارم این یکی رو. "-: ]

حامد: ... مگه می‌شه آدم انقد غافل بشه از خودش --
سارا: [وسط حرف حامد می‌پرد] حرف‌ت رو بزن آقا حامد.
حامد: [مکث] حرف‌م رو دارم می‌زنم؛ دارم می‌گم --
سارا: [وسط حرف حامد می‌پرد] داریم می‌رسیم، حرفِ اصلی‌ت رو بزن.
حامد: حرفِ اصلی‌م رو دازم می‌زنم؛ دارم می‌گم --
سارا: خوش‌ت می‌یاد از من؟
حامد: [خودش را به آن راه می‌زند] من عذر می‌خوام متوجه نشدم؛ چی فرمودین؟...
سارا: خوش‌ت می‌یاد از من؟
حامد: چه سوالی ه خانوم..
سارا: سوال عجیبی نیس، یا آره س یا نه. خوش‌ت می‌یاد از من؟ [حامد از آینه‌ی جلو به سمیرا نگاه می‌کند انگار چیزی نشده] نترس، جواب بده.
حامد: نه، از چی بترسم؟!
سارا: نمی‌دونم، از این که به یه کسی تو شرایط سارا می‌شه اصن همچین چیزی رو گفت یا نه.
حامد: خانوم شما خودتون سوال می‌کنین خودتون هم که جواب می‌دین.
سارا: راس می‌گی. بگو. بگو!
حامد: خب می‌گم، یه دقه صبر کنین شما. بازجویی که نمی‌کنین که. ... اِم، ببینید، نمی‌دونم، شاید - داشتم فکر می‌کردم --
سارا: دوست‌داشتنی که فکر بخواد! تکلیف‌ش روشن ه دیگه.
حامد: من به شما گفتم من شما رو - ؟ [به سمیرا] ببخشید خانوم شما شنیدین من به این خانوم بگم من دوس‌ت دارم؟
سارا: نگفتی هم نداری.
حامد: نه اصن من حرف نزدم -
سارا: حرف که آره، حرف نمی‌زنی، مگه حرف می‌زنی تو؟ تا این‌جا هم که من بحث رو کشوندم گفتی!
حامد: ببینید یه وقتایی می‌شه که آدم تو زندگی‌ش پیش می‌یاد که یه جوابایی احتیاج داره که تکلیف‌ش با خودش یه خورده روشن - نمی‌دونم، شما تا حال‍ا شدین یه همچین چیزی که می‌گم؟
سارا: من تکلیف‌م با خودم روشن شده.
حامد: خب حال‍ا شما فکر کنین که من احتیاج به یه جوابایی دارم که تکلیف‌م با خودم روشن بشه.
سارا: جواب می‌خوای باید سوال بپرسی.
حامد: می‌پرسم.
سارا: بپرس.
حامد: خُب، شما چی؟
سارا: من چی؟
حامد: خب سوال؛ شما می‌گی سوال بکن -
سارا: سوال - «شما چی» که سوال نیست.
حامد: خب دارم می‌پرسم دیگه، می‌گم دیگه، شما چی؟ شما تا حال‍ا شده که - به من فکر کنین؟
سارا: [مکث] نه.
حامد: «نه» ینی تا حال‍ا پیش نیومده به من فکر کنین؟
سارا: نه.
حامد: [مکث] ینی از من خوش‌تون نمی‌یاد شما.
سارا: نه. تموم ه؟
حامد: نمی‌دونم. تموم ه؟
سارا: تموم ه.
حامد: [مکث طول‍انی] خانوم آخه ببین این‌جوری نمی‌شه که --
سارا: نه، آقا حامد، ببین، من بحثو رسوندم به این‌جا که شما جواب بدین؛ من این رو بگم؛ تکلیف‌تون با خودتون و زندگی‌تون روشن بشه.
حامد: خب اون که دست شما درد نکنه. خیلی ممنون که تکلیف من و زندگی‌م و همه‌چی رو با همدیگه یه جا روشن کردین؛ خیلی هم ممنون. مرسی. ولی من بال‍اخره یه سوال‍ایی دارم --
سارا: [وسط حرف حامد می‌پرد] نه من نمی‌خوام دیگه حرف بزنم.
حامد: نه خانوم، نمی‌شه --
سارا: من نمی‌خوام حرف بزنم.
حامد: خب لطف کنین بخواین! برای این که من ال‍ان یه سوالی برام پیش اومده. من ال‍ان سوال‌م این ه، می‌گم شما به من گفتین نه؛ این نه، مشکل من م، یا مشکل خودتون یین؟
سارا: چه فرقی می‌کنه؟
حامد: فرق می‌کنه خانوم.
سارا: نه، چه فرقی می‌کنه؟!
حامد: خانوم لطف کنین سوالِ من رو جواب بدین! اگه مشکل من م، که اون‌وقت دیگه اصن «من» دیگه حرفی ندارم، تموم.
سارا: [مکث] فکر کن مشکل من م.
حامد: اگه مشکل شما یین که... حل ه.
سارا: چی حل ه؟
حامد: حل ه دیگه.
سارا: «چی» حل ه؟!
حامد: خانوم شما فکر می‌کنین من تو این مدت کم با خودم فکر کرده‌م؟ کم با خودم کلنجار رفته‌م؟ که اصن ببینم اصن شدنی هست؟ «من» می‌تونم؟! اصن بینِ من و شما، «می‌شه» ؟! خب بال‍اخره من می‌دونم..
سارا: [مکث] چی رو می‌دونی؟
حامد: [مکث] سارا خانوم، من بیشتر از این باید چیزی بدونم که شما می‌تونین زخم‌های سمیرای اچ‌آی‌وی مثبت رو بدون دست‌کش پانسمان کنین؟... [مکث طول‍انی] سارا خانوم... حل ه؟

[ قصه‌ها؛ رخشان بنی‌اعتماد؛ 1387 ]
 

ranjame

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
205
امتیاز
793
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
طهران
دانشگاه
صنعتی آریامهر
رشته دانشگاه
م.شیمی
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

رضا مارمولک:
خدا که فقط خدای آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم های خلافکار هم هست و فقط خود خداست که بین بندگانش فرق نمی گذاره. در واقع خدا end رفاقت، اند لطاقت، اند بخشش و اند بیخیال شدن است. رفیق خوب و بامرام همه چیزش را پای رفاقت می دهد اما متاسفانه بعضا آدم ها تک خوری می کنند و این بد روزگار است
 

nilofar banihashem

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,011
امتیاز
11,418
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان/فرهنگ
شهر
بجنورد
رشته دانشگاه
روان شناسی
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

داشتم به صدات گوش مي دادم ،حواسم به حرفات نبود.

شهاب حسيني (پرسه درمه)
 

Dr.Dream

N.larosa
ارسال‌ها
49
امتیاز
265
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

Jodai%20e%20Nader%20az%20Simin%20-%20Weblog.jpg


سیمین: پدرت اصلا میفهمه که تو پسرشی؟

نادر: اون نمیدونه که من پسرشم اما من که میدونم اون پدرمه ...

«جدایی نادر از سیمین»
 

سیزیف

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
757
امتیاز
1,740
نام مرکز سمپاد
فـرزانگان
شهر
مشهد
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

Lester Burnham: [narrating] Both my wife and daughter think I'm this gigantic loser and they're right, I have lost something. I'm not exactly sure what it is but I know I didn't always feel this... sedated. But you know what? It's never too late to get it back.

American Beauty
 

khashayarfn

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
565
امتیاز
2,076
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب 1
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر - علوم تصمیم و دانش
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

-Prison was hell for you marv, it's gonna be life this time


+hah, hell is waking up every god damn day not even knowing why you're here


sincity
 

anneshirly_ba

boshra
ارسال‌ها
364
امتیاز
1,575
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
برازجان-گناوه
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

مهران مدیری(مسعود شصت چی)
مرد هزار چهره


.«چه دفاعی از خودم بکنم جناب قاضی من بی دفاعم...
من شریف تربیت شدم من شریف بزرگ شدم...
نه کسی منو می شناخت... نه کسی بنده رو می دید... نه ثروتمند بودم و نه هیچ چیز دیگر...
همهٔ سهم بنده از زندگی کار کردن در زیر زمین ادارهٔ بایگانی بود لای پرونده ها... من ساده بودم من همه چیز رو باور می کردم، من با هیچ کس مخالفت نمی کردم... سرم به کار خودم بود و شریف بودم...
من نمی خواستم به بانک برم، من نمی تونستم طبابت کنم، من نمی تونستم سرهنگ باشم، من نمی خواستم شعر بگم، من مقاومت کردم تا حد توانم... اما من توانم کم بود...
بنده ضعیف بودم، برای خودم ضعیف بودم و برای دیگران... و من به همه احترام می گذاشتم... من به همه احترام می گذاشتم، و من شروع کردم به بازی کردن...
و من شروع کردم به سرگرم شدن... و بعضی وقت ها یادم رفت که کجام... و همهٔ این هایی که می گند مال من نیست، حق من نیست... و من اشتباهی ام... من از اولش هم اشتباهی بودم...
بله من یادم رفت که این ها مال من نیست و من اشتباهی ام، تقصیر من بود... تقصیر دیگران هم بود... اما خدایا تو شاهدی که من هیچ چیزی رو برای خودم برنداشتم....
من هیچ چیز رو توی جیبم نذاشتم... من از سهم کسی نزدم... من فقط اشتباهی بودم... خدایا تو شاهدی که من چیزی رو خراب نکردم... خدایا تو شاهدی که من کسی رو اذیت نکردم... من فقط اشتباهی بودم...
چه دفاعی از خودم بکنم؟... من بی دفاعم... حالا من مانده ام و تقاص این همه اشتباه دیگران و بازیگوشی خودم... جناب قاضی من از هیچ کس توقعی ندارم... خدایا تو منو ببخش...من اشتباهی بودم!!!...»

خیلی قشنگ بود :)
 

doctor428

کاربر فعال
ارسال‌ها
56
امتیاز
328
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
قصـــــــــــد طلای زیست!!!
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

خدایا...گفتی نماز بخون،خوندم
گفتی روزه بگیر،گرفتم
گفتی راست برو،رفتم
گفتی کج نرو،نرفتم
یه بار شد ازم بپرسی تو چه دردته؟پول داری برا خودت و زن و بچه هات چیزی بخری؟غذا داری؟قربون اون رحمان و رحیمت،پس کو اون کرم و کریمت؟ :(
(صدای زنگ در خونه میاد)
-یا ابلفضلللل باز چه نقشه ای یرام چیدی :| :D


فتح الله جعفری جوزانی-سینمایی "ایران برگر" :)
 
بالا