خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

خالم چندبار زنگ زده با مامانم کار داشت
خالم:نیومد مامانت
من:نه
خالم:فردا بابات یه زن بابا میاره خونتون
من:زن بابا؟ :o =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) :))
خالم:آره دیگه :-"
من: =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
خالم نخند زهر مار
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم: اینه کروی که تصویر در ان مستقیمه؟
من:اینه تـــــــــــــــــخت
معلم:اینه کروی...؟ :o :o :o
من: :-[اها اها اینه کروی .........!
:)) :)) :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مهمون اومده بود خونمون حوصله نداشتم تو اطاق قایم شده بودم
بابام از اون سر خونه:دخترررر نمکدونا کجان؟
اه بابا...! آبروم جلو فامیل رفت!مگه من خونه ام؟ #-o
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی میخواست بگه ما دوتا مثه کارد. پنیریم ...گفت : مثه کاردو چنگالیم... =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چنان سوتي دادم تو مدرسه يه بار كه الان واقعا كسي ببينه از مدرسمون سوتيمو بدبخت شدم ;D
دوستان از مدرسه ما و از دوستان اگه دارين ميبينين نديد بگيرين، از عمد نبود به خدا :-"
قضيه از اوجا شروع شد كه يه روز نيومده معلم زبان...
بچه هام نشسته بودن داشتن taken2 ميديدن...
بعد من نميرم سركلاسا...(المپياد)بعد حوصلم سر رفته بود تو حيات بودم يوهو ديدم ا..بچه ها دارن فيلم ميبينن!! ;D
(ساختموني كه ما توش هستيم طبقه ي به حساب هم كفش پله ميخوره ميره پايين..درنتيجه پنجره هاي كلاسا هم سطح حياط ميشن.)
بعد منم دوييدم برم بپيوندم بهشون...رسيدم سر پله ها بيام پايين ديدم مدير گرام از كتابخونه اومدن بيرون :|[nb]لازم به ذكره كه كتابخونه يه جورايي نقطه اتصال اين ساختمون با اون ساختمونه، و اينكه اخيرا اگه توي كلاسي معلم نيومده بود،مدير ميرفت سرشون براشون حرف ميزد(نهايت ضدحالي :|)اون موقع هم خيلي نگذشته بود از زنگ..[/nb]
گفتم خدايا الان ميرن سركلاس ما :| بدبخت ميكنن همه رو! هيچي ديگه، گفتم من كه بالاي پله هام دارم ميدوئم،اونا تازه در كتابخونن..من قبل اونا به در ورودي ميرسم!!
(كه يه جورايي نميدونم چرا، اما حس ميكردم بايد قبل اونا برم تو وگرنه دير ميشه ديگه...)
نتيجه:من كه خودم نفهميدم واقعا اين اتفاق افتاده، ولي گويا با هم رسيديم دم در، اونا زودتر حتي!!و من دركمال خونسردي در رو باز كردم،اونام به اميد اينكه الان من مثلا براشون
در باز كردم كه برن تو(زهي خيال باطل ;D :-")اومدن بيان تو،من از وسطشون(مدير مدرسه و معاون پيشا)خيلي شيك دوييدم رفتم تو ;D :-" :-"
الان اصلا فكر نكنيد از اين ناراحتم ها..نه..
از اينكه وقتي فهميدم چي شده و كلي عذرخواهي كردم ازشون، دبير شيمي مياد سر كلاس ميگه يكي از سوما اين كار رو كرده :| X-(
اين هم به جهنم!!خو مدير سر يه قضيه اي اومد سركلاس،فحش رو عملا كشيد به تربيت خونواده ي من و اينكه خونوادشون اين طورن حتما X-(
جالب اينجاس كه من هميشه هركس ميخواد رد شه در رو براش باز نگه ميدارم...
 
پاسخ : سوتی‌ها

بابا رفته کیسه فیریزر بگیره کیسه زباله خریده!!! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

قلعه ماهی! (به جای قلیه ماهی!)
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز زنگ آخر ادبیات داشتیم،بعد این بغلی ما(یاسی)هم تو چرت ظهرگاهی بود.
معلممون داش راج ب یه نویسنده خارجی حرف میزد که وصیت کرده بود مسجد جامع اصفهان خاکش کنن
بعد یهو یاسی میگه:
-خانوم حالا کردنش؟
کلاسمون ترکیدا... ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه سوتیه جدیده جدیدالبته ازدوستم.
جمعه توکاشان سومین دوره مسابقات خانه فیزیک بودماام رفته بودیم من بیرون سالن داشتم وسیلمونودرست میکردم ک اومدنوبادوستم مصاحبه کرده بودن دوسته منم ک کلاجوگیر... :-"
خبرنگاره ازش پرسیده بودچندمین دوره اس شرکت میکنی؟دوست منم مثلامیخواسه ^-^بیادگفته چهارمین دوره اس شرکت میکنیم!!!
بعدازش پرسیده چی آمده کردین اونم حواسش نبوده اشاره میکنه ب پوسته پفکایی ک انداخته بودیم درحالیکه وسیله هادسته من بوده!!
کلاضایع بازی درآورده بوددرحدبندسلیگاتازه امشبم تواخبارنشونش دادن امانیدونم چرافقط معرفی استانشوگذاشتن ;D
آبرومونوبرد
 
پاسخ : سوتی‌ها

یادم میاد یکی دو سال قبل اومدم مدرسه بعد دیدم کیفم رو با خودم نیاوردم یعنی اون موقع چهرم دیدنی بود :-" :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز داشتم دستمو میخاروندم ، بعد به دوستم خیلی با ناراحتی میگم :
آخ پام میخاره !!! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه چند روز قبل زن عموم اومده بود خونه مون بعد می خواست تعارف کنه ، گفت : ببخشید که مزاحم شدم ! منم که تو حال و هواش نبودم با حالتی جدی برگشتم بهش گفتم : اشکال نداره ;;) :))
بعد که گفتم تازه دو زاریم افتاد :-" :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم برای دوستم توضیح میدادم یه جریانی از کلاس زیست رو
میگفتم: آره مثلا تو فیل قلب بزرگه ولی رگم بزرگه، تو موش که قلب کوچیکه رگم کوچیکه، بعد فشار خون برابره چون نسبت نیروی ماهیچه قلب به سطح مق.عد ورودی سرخرگ برابره!
بعد همونجا یکم فکر کردم، گفتم اشتباه گفتم نه؟ :-"
اون: سطح مقطع :-"
من: هان... طبیعیش کن :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

اقا يه سايتي هس...
بعد اين ترول هاي ايراني ميذارن توش..[nb]http://trollirani.u4.org/[/nb]
اين به سايت كصافط!( :-")معروفه...
بعد يكي از دوستان يه بار ميگف
يه با من تو اين سايته بودم،بابام اومد پرسيد تو چه سايتي هستي؟
من گفتم كثافت!!!
بابا: :| :| :-w
فرزند: :)
فرزند بعد از فهميدن حرفش ;D :-" :-[

امروز تو كتابخونه بودم، بعد يه پيشا حوصلش سر رفت، از دوستش گوشيشو با هدفونش گرفت اهنگ گوش كنه...
بعد گويا خيلي اهنگه هم باحال بود هم بلند،
بچه يوهو جو گير شد وسط كتابخونه به اون ساكتي شروع كرد خوندن با صداي بلند :))
دوستاش تركيدن! =))
بعد جالب اينجاس كه ادامه داد به گوش كردنش،دوباره هم جو گرفتش!! :))
هيچي ديگه،بچه منصرف شد از اهنگ گوش كردن..
 
پاسخ : سوتی‌ها

فک کن تو پیاده رو جلوی کارگرایِ یه ساختمون نیمه کاره...
با کلی اِهِنُ و تُلُپ گوپس بخوری زمین رو گِلو تیرآهنو میلگردو...!
آخه پیاده رو چه جای ایناس؟!
اونم ساعت 6:30 صبح!
بعدم خیلی شیک بلند شدم رفتم مدرسمون!
شلوار خاکی,دستای گِلی,ساق پاهای پوس پوس شده و خونی...تا ساعت 13:30 مدرسه!

+با هممون دستای دردناک بری تمرین!
;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز مراسم تقدیرو تشکرو اینا داشتیم اخرای برنامه از ناظممون که واسمون خیلی زحمت کشیده بود تقدیریدن بعد ما دوما. گوله ای یه سمت سن نشسته بودیم پی لوده گریو ایی حرفابعد یهو ایشون که اومد شروع کرذیم به شعار دادنو اینا یکی از شعارا ایول ایوله و اینا بود بعد من یهو به شوخی با ریتم داد زدم"بچه اش پسره ایول"اق کل جمعیت همن موقع ساکتیدن بعد دسته جمعی ترکیدیم اونم شنید X_X :))
همیشه از پسرش تعریف میکنه اخه
 
پاسخ : سوتی‌ها

من و دوستم در كتابخونه! ;D
من يه كتاب زيست برداشتم بخونم كه روش نوشته بود "نگين احمد نيا"!
و كلي هم تو كتاب مطلبو نكته و اينا نوشته بود!
دوستم: واي چه قد خطش داغونه!
من: حالا هرچي كه هس الان نشسته سر كلاس پزشكي!
دوستم: جدا؟!
من: آره باو! ميشناسمش! دوست بابامه!
دوستم: :-\
من: چته؟!
دوستم: نگين دوست باباته؟! :o
من: ااااا...! ;D چيز... ااا... ميدوني، منظورم اينه كه دختر دوست بابامه! :-" ;D
دوستم: =)) =))
بابام در اون لحظه در صورت حضور: :|

=)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من امروز سوتی دادم که حتی روم نمیشه این جا بگمش X_X
سر صبحونه بود گلوگز به مغزم نرسیده بود هنوز ;D بحث سر این بود که چه کسایی تو کربلان 8-^
خواهرم: به جز امام علی کی هست؟ B-)
من: امام حسین به این مهمی رو نمی گی؟! ;;)
خواهرم: خوب به جز اون منظورمه؟ ;D کی بود که قم بود؟ حضزت زینب کجا بود؟
من: حضرت معصومه قم بود ضایع! حضرت زینب اگه سوریه نباشه کربلاست!
خواهرم: خوب دیگه کی؟ :-?
من: سامرا اطراف کربلاست؟ :-"
خواهرم: آره!
من: آهااااا! پس امام رضا اینام اونجان ;;)
خواهرم: =)) :)) امام رضا که مشهده تو که از من ضایع تری :))
خودم یک ثانیه بعد از آنالیز حرفم: X_X :)) :-[ X_X
واقعا شرمنده ام! :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

سال پیش رفته بودیم مسابقه هنوز دومین بازی مون شروع نشده بود اولی رو باخته بودیم خودشم با بچه های تیم رفتبم دیوونه بازی دربیاریم جلوی اینه تو دستشویی یکی جارورو گرفته دستش یکی داره ارگ اینا میزنه هممونم یه تیپ خفن زدیم منم درنقش خواننده!!!!!یکی از بچه هاهم فیلم برمیداشت بعد نگا کنیم بخندیم!!!!!!یهو دیدیم مربی داره نگا میکنه!!! :-s!!!!!ما:خانوم.....................!! :| :| :| :| :| :| :| :|!!!خانوم:خاک توسرتون مثلا الان ناراحتین؟؟؟؟؟ عوض گریه کردنتونه هان؟؟؟؟؟؟ X-(!!!اب شدیم رفتیم ته زمین!!!! :-??
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز دوستم گفت دارم می رم فلان مدرسه هما رو می بینم!
منم ذوق مرگ شدم خواستم بگم هما رو دیدی از طرف من ماچش کن
گفتم هما رو دیدی منو ماچ کن! =))
 
Back
بالا