خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

به دوستم میگم اینو بلد نیستم زود باش یادم بده سرش بایین بود میگه اره!!!!!!میگم چی اره بابا زود باش گفت:گفتم دیگه اره!!!!!!!!!!!بعد عین.......به صورتم نگا میکنه بعد فهمیدیم کلا اینجا نبوده خوبه چیز دیگه ای نبرسیدیم ازش وگرنه به عقلش شک میکردیم بع هممون اینجوری شدیم =)) =)) =)) :> :> اونم [-(!!!!!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

نقل از عزیزی: شب یلدا رفته بودم پای منبر و کلی حرف زدم
گفتن بیا فالم تو بگیر؛ اومده بود: واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند / چون به خلوت میروند خود کار دیگر میکنند!
آبرو نموند واسش!
 
پاسخ : سوتی‌ها

× مکالمه ای بین من و ~Dr.Shariati~ تو پ.خ:

من:
مگه قرار نبود این شب نشینی پاک شه؟
دُکی:
چرا ;;)
به زودی پاک میشه
چند دقیقه بعد, بعد از پاکسازی شب نشینی:
من:
هر هر هر پستا کشید پایین,
اما حضرت عباسی اصلا " یادم نبود لایکا نمیکشن پایین! =)) =)) =))
دُکی:
هر هر هر پستا کشید پایین,
اما حضرت عباسی اصلا " یادم نبود لایکا نمیکشن پایین! =)) =)) =))
:))
من:
لعنت بر ذهن منحرف :-L :-L :-L
اما خداییش =)) =)) =))
دُکی:
من:
حوصله داشتم میزارمش تو سوتی ها

تمام! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

لپ تاپ کلاسمون يهو وسط درس close program شد بعد معلم جغرافي گفت فعلا بيخيال .
بعد يهو برگشته رو تخته ميزنه ميگه:عه؟! اين هنوز داره دانلود ميکنه؟
بعد از کلي وقت فکر فهميديم ميخواسته بگه loading :))
(از جوون ترين معلمون ديگه انتظار نداشتيم :)) )
+
معلم زبان فارسي رو تخته مينوشت کتاب ميخوند لباس.
بعد يکيمون گفت خانوم چرا ميگيد لباس؟!
معلم زبان فارسي:من اشتباه ميگم ،شما ها ک شنواييد :|
(مشکل اينجاست ک شنواييم :)) )
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تو جمشيديه، رو نيمكت نشسته بوديم كه يه خانوم نسبتاً چاق از كنارمون رد شد
مامانم كه كنارم نشسته بود با آرنج زد به من
منم برگشتم گفتم: چيه؟ خانوم چاقه رو ميگي؟ ;D
بعد ديدم اون خانومه دوباره رد شد رفت! نگو همونجا بوده، حرف منم شنيده!
من X_X :-"
خانومه :|
مامانم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

توبانگ یکی ازبچه هانوشته بودسوسک هاهم براخودشون عالمی دارن

من خوندمش سکوت هم برای خودش عالمی داردبعدکامنت گذاشتم که:پشت هرسکوت یه بغض ناتمومه یایه حرف نگفته که نمی تونی بگیش

کامنت روفرستادم بعداومدم ازاول بانگ روخوندم دیدم نوشته سوسک این جوری شدم 8-| 8-| 8-|گفتم طرف چقده می خنده به من
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستان سر کلاس المپیاد : «پیر کن خاری با دَقلِ درشت!»
که منظورش «خارکن پیری با دلق درشت...» بود :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اقا اینجا مدرسه علامه حلی نمایشگاه داره
بعد ما رو دیروز صبح از طرف مدرسه بردن
عصرشم با دوستام دوباره رفتیم
بعد امروز اختتامیه بود دختر عمم گیر داد که بریم
منم قبول کردم...
رفتم تو یه غرفه ...یارو هم که منو میشناخت
خیلی قشنگ برگشت بهم گفت:
فردا دیگه نیای نمایشگاه نیست...‏! ;D
منم سریعا محل حادثه رو ترک کردم...
 
پاسخ : سوتی‌ها

کلاس پنجم بودم. یه بار سر کلاس چیزی رف تو چشمم معلم گفت برو آبخوری آب کن تو مشتت چشمک بزن
منم رفتم آبخوری آب ریختم مشتم هی چشمک زدم ولی چشمم هنوز میسوخت. با خودم میگفتم چقد خرافاتیه !
بعد مثل اینکه دیر کرده بودم معلمم اومد دنبالم ببینه مردم یا زنده!
بعد که منو دید: :o حمیده داری چکار میکنی؟
خانوم دارم چشمک مییزنم ;;)
معلم: :)) :)) =))
نگو منظورش این بوده که درحالی که چشمم تو مشتمه و آب میخوره بهش باید چشمک بزنم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز با مامانم رفتم آزمایش بدم! ;D
بعد نوبتم شد رفتم تو
اون آقایی که خون میگرفت در حالت :-? سرتا پامو برانداز کرد بعد گف بشینم!
تو دلم گفتم حتما طرف آدم ندیده که اینجوری نگاه میکنه! :-" ;D
تموم که شد اومدیم بیرون من داشتم همینجوری حرف میزدم یهو برگشتم دیدم مامانم داره برگه آزمایش رو نگاه میکنه :-\ شده!
من: چی شده؟ :-/
مامانم: فکر کنم آزمایش اشتباه گرفته! :-L
دوباره برگشتیم
منم بی خبر از همه جا! :-"
مامانم به خانومه: ببخشید خانم beta HCG تست بارداریه درسته؟! 8-|
خانومه: بله! :)
مامانم: شما از دختر من به جای CBC اینو گرفتین! ایشون هنوز ازدواج نکرده! 8-|
من: ;D ;D ;D ;D ;D ;D
خانومه: #-o میشه ببینم؟ #-o دست خط دکتر واضح نبوده همکارم اشتباه خونده! :-" بیا دخترم بشین دوباره ازت خون بگیرم! :-" ;D

اصن یه لحظه به خودم شک کردم! :-" :))

:))
دکترای مملکت مارو نگاه! beta HCG کجا و CBC کجا! :))
خوبه بخت باهام یار بود مامانم فهمید! :))
میومدیمو بازم یکی سوتی میداد نتیجه مثبت میشد! :))
من جواب یه خونواده رو چی میدادم؟ :))
از کجا واسش بابا پیدا میکردم؟! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

معاونمون:
-چرا 3روز تعطیل بودی فلان کارُ نکردی؟؟؟ ^-^
-اُه...اصن وخ نکردم
-آره جون من ینی تو این 3 روز اصلن پشتِ پای سیستم نشستی آره؟؟؟

داشتیم درمورد چن نفر که مرده بودن حرف میزدیم:
نسرین: عاغا من میترسم شب بیان تو روحمون!!!
:))
از بس فوش داده بچه!! :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم مسابقه میخواستیم بریم تو زمین داور گفت: اسم اعضای تیم رو بگید
اسمامونو گفتیم اسم یکی از بچه ها آوا غ. بود، اسم اونو آخر از همه گفتیم.
داور گفت:نفر آخر کو؟
آوا:منم
داور:نه!نفر آخری که اسمشو گفتید
آوا:خب منم دیگه
داور:شما که خانومید! منظورم آقای غ. هس. ایشون کجا هستن؟
آوا: آقا چیه؟! اسم من آوا ست! :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی تعریف میکرد تو مدرسشون(فرزانگان مشهد)
دوستش میاد لپ یکیرو بوس کنه بعد طرف میاد میچرخه به سمتش
دیگه بقیرو خودتون حدس بزنید که چه صحنه ای درست میشه ;D :-" :-&
ـــــــــــــــــــــ
به دوستم میگم
کاترتو ینی چاقوتو منظورم قیچیته ...! 8-|
همون اسمش چی بود؟
دوستم:منظورت خط کشِ :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

برنامه تلويزيون در مورد يه نمايشگاه نقاشي:
" اين نقاشي مال فلان نقاش هستش که در سال فلان يعني يک سال پس از مرگش کشيده شده... "
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس حسابان دوستم داشت با دقت به درس گوش میداد
پوتین پاش بود
منم خیلی جدی گفتم: شمیس بند کفشت بازه
اونم سریع نگاه کرد به کفش هاش که بند هم نداشت حالا جالبش اینه دست میکشید رو کفشش که بند کفش پیدا کنه
حال ما رو میگی: =)) =)) =)) =)) =))
دوستم خطاب به من: X-( X-( :-L :-w :-w
دبیرمون: :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

+منتظر غذابودم،اومدم شدت گرسنگيمو به اطلاع عموم برسونم داشتم فک ميکردم بگم مثل گاو گشنمه يا خر،بعد يهو مامانم اومد هل شدم،گفتم: مامان،مامان زود بيار که مثل گاو خرم ;D :-"

+داشتم با دفتردارمون بحث ميکردم،بعدکه اومدم سرکلاس دنبال عينکم ميگشتم که بذارمش رو چشام،هي اينور اونورو ميگشتمو از دوستام ميپرسيدم اين عينک من کو؟!!
بعد يه رب دوستم به اين حالت :O :فريده عينکت روچشمته...
بعد من :-" :عه خب چرا زودتر نميگي؟!!!!
تا آخرروز ملت منو ميديدن... :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داداشم اومده ميگه اون پسره كيه داري باش ميحرفي ميگم خره مگه كوري نوشته شميم 78 يعني دختره !
ميه اي دروغگو لاقل يه دروغ بگو باورم شه!
من: :-/ :-?
ميگه آخه فاميلي كدوم خري 78 ئه؟!
من: :)) :)) :)) =)) =)) =))
داداشه داريم ما!؟ 8-|
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوم راهنمایی که بودیم سر کلاس فیزیک بودیم این معلمه هم نمی دونم چرا اونقدر منو دوست داشت خلاصه یه بار بحث شد سر یه موضوعی یه سوال پرسید که توقع نداشت کسی بتونه جواب بده از قضا منم روز قبلش سر کلاس یکی دیگه اینو یاد گرفته بودم دستمو کردم بالا \:D/ معلمه هم با شوق صدام کرد که جواب بدم ^-^ بعد منم با اعتمادبه نفس کامل B-) شروع کردم به توضیح دادن که یهو دیدم کلاس از خنده منفجر شد =)) برگشتم از دوستم پرسیدم چی شده :o دوستم که نمی تونست از خنده حرف بزنه، به زور گفت به جای شهاب سنگ گفتی سهاب شنگ!!! X_X آب شدم نشستم سر جام تا آخر کلاسم دیگه صدام در نیومد!!!!!!!!!! :-?? :-"
 
Back
بالا