خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

شامپو زدم به سرم بعد یه حالتی داشت این شامپوـه.. بعد هی فک کردم خراب شده و اینا بعد که سرمو شستم نیگا کردم بعد به جا شامپو مو شامپو بدن زده بودم :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

آغا می خواستیم بریم مهمونی ، این داداشم کت شلواری که تازه خریده بود رو می خواست بپوشه ، خیلی هم عجله داشتیم که زود بریم ، شلوارش یکم براش بلند بود و دیگه وقت نبود که کوتاهش کنیم ، آغا من یهویی نطقم باز شد و شروع کردم به سخنرانی :
ای بابا حالا یه کم بلند باشه که اشکال نداره ، به داخل تا می دیم ، ممممممممممم ، نه این جوری که در میاد ، خب به بیرون تا می دیم ، ممممممممم ، نه این جوری که ضایعست ، آآآآآآههههههههاااااااااا ، فهمیدم ، پاچه هاتو بده تو جورابات......
یعنی خونه ترکید... =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یادم میادوقتی که بچه بودم رفتم به بچه ه گفتم دخترخانوم بامن دوست میشی ؟بعدبرگشت بهم گفت من شایانم (((پسربود)))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما در مشهد....
داداش جوک من:بابا ارامگاه سعدیم بریم؟
بابام:کجا؟؟؟؟؟؟ :o
داداشم:نه ببخشید اون تو یزده
من:امیر محمد خوبی؟
داداشم:نه ببخشید باباطاهر یزده.......نه ...........کاخ سعد اباد......ا اصلا به من چه چه میدونم
ما: =)) :)) =)) :))
داداشم: :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار به یکی گفتم خدا گفته بسیج لشگر مخلص امام است (به جای این که امام گفته بسیج لشگر مخلص خداست) :(
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند وقت پیش مطلع شدیم که اسمون ساعت 2 شب قراره شهاب بارون بشه...به همین مناسبت قرار شد 14-13 نفری بریم بیابونای اطراف قم...شهاب ببینیم >:D<
خلاصه تو راه یه جاده فرعی بود. :>..ما هم خوشحااال!!!گفتیم رسیدیم بیابون!!! ;D
همه ماشینا زدن کنار و فرش پهن کردیم همه,سرا رو به اسمون !!!شهاب می بینیم!!!
یهو دیدیم یه ماشین به قصد کشت داره میادسمت ما!!!
یعنی 2 قدمی ما ترمز کرد!!! #:-S
راننده:وسط جاده چرا خوابیدین!!! :o :o :o :o :o
ما:داریم شهاب میبینیم! :-" ;;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی ِ ورزشکار ِ طلا گرفته:

من این مدال طلا رو به همه ملت ایران تبریک عرض میکنم

;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز رو کلاس ادبیات فارسی معلم بهم گفت یه بیت در مورد کم حرف زدن بگو :-ss

خواستم اون شعر معروف*کم گوی گزیده گوی *رو بخونم
گفتم ;D: *کم گوز و گهیده گوی* X_X:))یهو کل کلاس رفت هوا
معلم نشنیده گرفت به کارش ادامه داد منم رفتم زیر میز تا تونستم به خودم خندیدم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دوستم رفته بودیم حرم،از خود محوطه ضریح خارج شده بودیم اذان گفتن میخواستیم نماز جماعت بخونیم
یهو عین خنگا:ببخشید خانم اینجا هم جز حرمه؟ینی ثواب حرم نماز خوندنو داره؟ :-? 8-|
خانومه: جووونم؟ :o :))
من: :-[ ^#^ X_X
دوستم: =))

پ.ن: تف تو ریا :-" ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

345689.jpg



خود ـَم گرفتم !
×محدثه:لینک عکس درس شد.
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم اخبار زنده ورزشى گوش ميكردم كه مرده گفت: اين ورزشكار ٢ ماهه كه وارد...نه ببخشيد ٣ ماهه كه....اين بازيكن ايتاليايى ...منظورم المانى....
با خودم ميگفتم: بابا شما كه نميتونى اخه چه اصراريه؟! :)) :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

اون روز دختر عموم داشت یه جریانی رو در مورد یکی از فامیلای دورشون تعریف میکرد گفت: ... طرف که اسمش محیطه فلان کارو کرد
منم برگشتم بلند گفتم چه اسم خنده داری داره لابد اسم داداششم مساحته ;D
اونم اینطوری شد :-w و گفت اتفاقا اسم داداشش مساحته
من هم اینطوری شده بودم ;)) هم اینطوری :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دبیرای مرد سر کلاس داشت راجع به مریضی خانومش حرف میزد!

معلم: .....بله! و دکتر برای همسر من دارو تزویج (همون تجویز خودمون!) کردن!!!

بچه ها شیرجه زیر نیمکت برا خندیدن!!! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم شیمی میخوندم ;D برای خودم بلند بلند میخوندم ;D اومدم بگم الکترون گفتم:اُلُکتُرُن!! =)) =)) (بخونین:oloktoron! 8-^)
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم مراسم ختمه یکی از فامیلامون یکی از معلم هامونم اون جابود
من داشتم کمک میدادم
بعد من فامیلامونو نصفشونو درست نمیشناسم ;D ^#^
این طرف پسرعمو مامانمه بعد برادر شوهره خالمم هست بعد خالم خیلی به خانوادشون نزدیکه برا همین مراسم اونجا بود
معلمم:شما کجا این جا کجا؟
حالا من : با اعتماد به نفس اینجا خونه خالمه خالمم که شوهرشون داداشه اقای..(متوفی) ان بعد تا سه ساعت تحلیل کردن ببینن من کیم ;D
به مامانم گفتم گفت چقدر تو باهوشی =D> این اقا پسر عموی منه!!!! X_X =D
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم جموم يه ٢ ساعتى اون تو فقط زير آب نشته بودم بد مامانم ميگه اون تو چى كار مى كنى بيا بيرون ديگه، منم به زور اومدم بيرون بد مى خواستم لباس بپوشم يادم اومده كلاًخودمو نشستم فقط زير آب نشستم :-[ :-[ :-" #-o
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس فیزیک بودیم، دوستام میز عقب داشتن در مورد بازیای کامپیوتری جدید حرف میزدن. یهو یکیشون گفت : Battlefield 3 8-^ منم کلی ذوق زده شدم برگشتم یکم بلند گفتم: من دارم!
بعد معلمه منو یه نیگا کرد گفت: منم دارم، پس مواظب خودت باش! B-)
من :|
کل کلاس =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

نحوه ی جدید تاریخ تولد گفتن که خودم دیروز سر کلاس زبان با صدای بلند اختراش کردم
خانم من تاریخ تولدم ده ِ دهِ دیِ
بچه ها :))
من :مگه چی گفتم :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه روز رفتم تو كلاس
هيچ جارم نگاه نكردم مستقيم رو كردم به بچه ها كه نشسته بودن گفتم:
خب بچه ها اين زنگ با آقاي ... داريم
آماده اين حالشو بگيريم
همه ساكت موندن
فقط يه نفر بلند گفت ب......له
اونم كسي نبود جز همون دبير كه پشت سرم بود و من متوجه حضورش نبودم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ینی این پوریا ی چی انداخته تو کله ما اصن بیرون نمیره!! :))
چند روز پیش زنگ زدم مدرسه مشاورمون برداشت
حرف زدیم
بعد آخرش پرسید محمدرضا روباتاتون واسه نادکاپ کامله!!؟
گفتم : کامله پسر کامله(تکست سروش هیچکس!!)!!!!! =)) =))(با یه سرعت شدید که مشاوره نفهمید چی گفتم!!)
گفت : چی؟
گفتم :هیچی... کامله آقا!!!! :))
 
Back
بالا