وسط جمع بودیم دختر عمم (ماشاالله بزرگه ازدواجم کرده) اومد از من بپرسه موزیلا داری تو سیستمت گفت راستی شما گوزیلا دارید
من:
اون که متوجه نشده بود چه اشتباهی کرده:
بقیه:
برقا رفته بود بعد مهمونم داشتیم همه داشتن دنبال چراغ قوه میگشتن یهو من ب حالت گفتم وایسید وایسید فهمیدم
بعد پریدم رفتم در یخچالو باز کردم نور بیاد
همه:
بعدم ک تو راهرو جفتک مینداختم دست تکون میدادم حرکات موزون کردم حتی م این چشمیه ببیینم ک لامپای راهرو روشن شه بعد چند دقیقه(زیاد بود خداییش )یهو ب خودم اومدم و تنها شانسی ک آوردم این بود کسی منو در اون حالت ندید
فقط وقتی برگشتم همه هی گفتن ی ربعه کجایی تو؟
گفتگوی من با یکی از فامیلامون :
من : خب حالا اینیستالُ بزن(داشت برای اولین بار ویندوز 7 میریخت )
-خب؟
-حالا فرمت دیسکُ بزن!
-لود درایورُ؟
-فرمت دیسکُ!
(پوینتر موسش همچنان به طرف لود درایور میرفت )
-فرمت دیسک!
-ها؟آها...
-
رفته بودیم ارم،سوار رنجر شدم به زور!!!
رنجر وقتی بر میگشت،من رو هوا معلق بود!!! :)
خلاصه در یک حرکت پام تو هوا چرخید،خورد پشت سر پسره جلوییه!!!
یهو طرف گفت آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ!!!!چی بود!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوست کناریش:توهم میزنی بچه!؟آخه تو رنجر چی هست که بخوره پس سرت!؟
آقا تا آخر همه داشتن جیغ و داد میکردن...
اینا داشتن با هم بحث میکردن که توهم زده یا واقعا یه چی خورده پس سرش!!!
آخرش طرف قانع شد که توهمی بیش نبوده!!!
تو زمین تنیس بودم دو نفر داشتن تو زمین کناری بازی میکردن توپشون اومد تو زمین ما
طرف برگشت گفت خانم ببخشید میشه توپ ما رو بدین؟
-(با اعتماد به نفس کامل)بله،حتما!
اومدم خیلی شیک توپو شوت کنم تو زمینشون پام از رو توپ رد شد و ظاهرا مثکه هوا رو شوت کردم
در حالیکه دلم میخواست درون زمین قورت داده بشم! رفتم تو زمین و هیچی به روی خودم نیووردم!
طرفم اومد تو زمین توپو برداشت گفت مرسی!
منم که در حد المپیک ضایع شده بودم برگشتم گفتم خواهش میکنم!
یکی از بچه ها با ذوق: وای عادل حاملســـــــ.... \/ \/ \/
من:عادلـــــه منظورته؟!
اون یکی دوستم: خاک تو سرت ادِل
همون یکی از بچه ها: :-[ :-[ :-[
من:اها اون فک کردم یه خواننده عربی جدیده
از گاج زنگ زدن :-&
طرف کلی تعریفو تمجیدو اینا
بعدش پرسید شما کجا درس میخونین؟؟؟
منم گفتم حتما میخواد مشاوره بگیره
با کمال اعتماد به نفس: اتاقم...کتابخونه...بستگی به شرایط داره
یارو منفجر شد میگه اسم مدرست؟؟؟
من:
هفته ی پیش توی یک روز 6 تا بانک رفتم
توی بانک آخر نوبت گرفتم و رفتم نشستم
بعد 5 دقه دیدم هنوز خیلی مونده رفته آب بخورم
دیدی یه چیزی توی دستم اضافی می کنه مچالش کردم انداختم توی آشغالی
دیدم شماره ی منو میخونه هرچی گشتم دیدم کاغذ نوبتم نیست یادم آمد همونو انداختم توی آشغالی با سر رفتم توی آشغالی ولی پیدا نشد
مجبور شدم 45 دقه دیگه توی بانک واستم
نميدونم بهش چي ميگن ولي ينوع سوتيه ديگه
رودر مسجد نوشته بودن اگر از گناه خسته شدي وارد شو طرف اومد زيرش نوشت اگرهم خسته نشدي با اين شماره تماس بگير 0935 زيرشم فلش زده بود عسل ناناز
یادمه چن وق پیش مننظر اتوبوس بودم
بد از بیس دقیقه دیدم از دور یکی داره میاد
انقد ذوق زده شدم که رفتم تقریبن دویدم به طرفش
بد دیدم من تنها دختری ام گه رفتم نزدیکش
اتوبوس مخصوصه پسرا بود X-(
بسی ضایع شدم رف
X-(
آخه آقا کاشون هیچ وق اتوبوس جدا نداش
از شانس من نمیدونم از کجا اومد اتوبوسه