خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

وسط جمع بودیم دختر عمم (ماشاالله بزرگه ازدواجم کرده) اومد از من بپرسه موزیلا داری تو سیستمت گفت راستی شما گوزیلا دارید ;D
من: ;D
اون که متوجه نشده بود چه اشتباهی کرده: :-/
بقیه: :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

خواهرم زنگ زد دوستش من جاش صحبت كردم
بعد نشسته بود كنارم ميگف چي بگم به دوستش
دوستش:جون من بيا شهريور بريم
من: نه ميگه شهريور سرم شلوغه!!! :o

پ.ن:مامان بابامم صداي مارو از هم تشخيص نميدن!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

اها..!

پيارسال رفته بودم مانتو مدرسه امو بگيرم،بعد يكى پوشيدم،خوب بودش...

بعد معاونه اومده ميگه:زهرا جون دوسايز بزرگتر بردار،زمستون ميخواى زيرشكاپشن بپوشى..!!!!!

من:..... :-\

مامانم:.... =)) =)) =)) =)) =))











يكى ديگه:

زنگ زدم به اين موئسسه ى هنر هشتم،ميخواستم ببينم يه سى دى كه ميخواستم كى مياد تو بازار.

بعد آقاهه گفت :از كجا تماس ميگيريد؟(ميخواست ببينه سى ديه چقدر طول ميكشه برسه به اون شَهره)

بعد من بازم يه ذره فكر كردم، گفتم :از خونَمون!!!!!

يعنى طرف پشت تلفن منفجر شد از خنده!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

به مسوول بوفه گفتم خانم یه ایستک استوایی بد یه بستنی مگنوم (همشُ واسه خودم نمیخواستما! :)))
گفت بله بله یه بستنی استوایی...... =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

برقا رفته بود بعد مهمونم داشتیم همه داشتن دنبال چراغ قوه میگشتن یهو من ب حالت :> گفتم وایسید وایسید فهمیدم
بعد پریدم رفتم در یخچالو باز کردم نور بیاد :-" :-" :-" :-"
همه: =))
بعدم ک تو راهرو جفتک مینداختم دست تکون میدادم حرکات موزون کردم حتی م این چشمیه ببیینم ک لامپای راهرو روشن شه :-"بعد چند دقیقه(زیاد بود خداییش X_X)یهو ب خودم اومدم و :-" تنها شانسی ک آوردم این بود کسی منو در اون حالت ندید :-"
فقط وقتی برگشتم همه هی گفتن ی ربعه کجایی تو؟ :-" :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

گفتگوی من با یکی از فامیلامون ;D :
من : خب حالا اینیستالُ بزن(داشت برای اولین بار ویندوز 7 میریخت :o :)))
-خب؟
-حالا فرمت دیسکُ بزن! ;;)
-لود درایورُ؟ :-/
-فرمت دیسکُ! :-L
(پوینتر موسش همچنان به طرف لود درایور میرفت ;)) ~X()
-فرمت دیسک!
-ها؟آها...
- :-L
 
پاسخ : سوتی‌ها

سرِ کلاسِ حسابان حواسم نبود بعد معلممونم مَرده.. بعد یهو برگشت منو صدا زد...
- جانم ؟! :-هُل شدن
نَه نَه ببخشید بله.. :-بیشتر هُل شدن
-معلمِ گرام: ^-^
من: ^#^
رُفقا: :)) =))
:-??
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم ارم،سوار رنجر شدم به زور!!! ;D
رنجر وقتی بر میگشت،من رو هوا معلق بود!!! :)
خلاصه در یک حرکت پام تو هوا چرخید،خورد پشت سر پسره جلوییه!!! :-" :>
یهو طرف گفت آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ!!!!چی بود!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :o
دوست کناریش:توهم میزنی بچه!؟آخه تو رنجر چی هست که بخوره پس سرت!؟ :))
آقا تا آخر همه داشتن جیغ و داد میکردن...
اینا داشتن با هم بحث میکردن که توهم زده یا واقعا یه چی خورده پس سرش!!! ;D
آخرش طرف قانع شد که توهمی بیش نبوده!!! =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من : بابا ساعت چند تموم میشه کارت ؟
بابا : ساعت 9 شب
من : همون موقع بیا دنبالم دیگه
بابا : من حوصله ندارم تو اون آفتاب سوزان بیام دنبالت

:-<
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو زمین تنیس بودم دو نفر داشتن تو زمین کناری بازی میکردن توپشون اومد تو زمین ما
طرف برگشت گفت خانم ببخشید میشه توپ ما رو بدین؟
-(با اعتماد به نفس کامل)بله،حتما! ;;)
اومدم خیلی شیک توپو شوت کنم تو زمینشون پام از رو توپ رد شد و ظاهرا مثکه هوا رو شوت کردم
در حالیکه دلم میخواست درون زمین قورت داده بشم! رفتم تو زمین و هیچی به روی خودم نیووردم!
طرفم اومد تو زمین توپو برداشت گفت مرسی!
منم که در حد المپیک ضایع شده بودم برگشتم گفتم خواهش میکنم! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم با یاشار (داداشم) دعوا میکردیم ، بابامم جلوم نشسته بود
بم گفت آشغاله کثافت منم خیلی شیک گفتم :
آشغاله کثافت باباته ! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از بچه ها با ذوق: وای عادل حاملســـــــ.... \:D/ \:D/ \:D/
من:عادلـــــه منظورته؟! :-?
اون یکی دوستم: خاک تو سرت ادِل :)) =))
همون یکی از بچه ها: :-[ :-[ :-[
من:اها اون :)) فک کردم یه خواننده عربی جدیده =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

از گاج زنگ زدن :-&
طرف کلی تعریفو تمجیدو اینا
بعدش پرسید شما کجا درس میخونین؟؟؟ :-/
منم گفتم حتما میخواد مشاوره بگیره :>
با کمال اعتماد به نفس: اتاقم...کتابخونه...بستگی به شرایط داره
یارو منفجر شد میگه اسم مدرست؟؟؟ =))
من: X_X :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو اتوبوس بودم رو شیشه جلوش نوشته بود: full abshen otomatik ;D
یکی نیست بگه اخه یارو تو که بلد نیستی چرا مینویسی!
 
پاسخ : سوتی‌ها

سلام!‏
باز اومدیم سوتی بگیم ملت شاد شن ;D X_X
رفته بودم چسب پروفیل بگیرم برگشتم گفتم :
آقا CHOSB دارین؟؟
بعد چند مین دوهزاریم افتاد چه سوتی دادم
اونم گفت نه CHOSB نداریم خانوم ;D
ماهم سرمونو انداختیم اومدیم بیرون X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

هفته ی پیش توی یک روز 6 تا بانک رفتم
توی بانک آخر نوبت گرفتم و رفتم نشستم
بعد 5 دقه دیدم هنوز خیلی مونده رفته آب بخورم
دیدی یه چیزی توی دستم اضافی می کنه مچالش کردم انداختم توی آشغالی
دیدم شماره ی منو میخونه هرچی گشتم دیدم کاغذ نوبتم نیست یادم آمد همونو انداختم توی آشغالی با سر رفتم توی آشغالی ولی پیدا نشد
مجبور شدم 45 دقه دیگه توی بانک واستم
 
پاسخ : سوتی‌ها

نميدونم بهش چي ميگن ولي ينوع سوتيه ديگه ;)
رودر مسجد نوشته بودن اگر از گناه خسته شدي وارد شو طرف اومد زيرش نوشت اگرهم خسته نشدي با اين شماره تماس بگير 0935 زيرشم فلش زده بود عسل ناناز :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم با داداشم جلو بابامینا دعوا میکردم برگشت گفت گوساله گفتم باباته...
بنده خدا بابام قرمز شده بود :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یادمه چن وق پیش مننظر اتوبوس بودم :-w
بد از بیس دقیقه دیدم از دور یکی داره میاد =D>
انقد ذوق زده شدم که رفتم تقریبن دویدم به طرفش :-"
بد دیدم من تنها دختری ام گه رفتم نزدیکش :-"
اتوبوس مخصوصه پسرا بود :-" X-(
:-"
بسی ضایع شدم رف :-"

X-(
آخه آقا کاشون هیچ وق اتوبوس جدا نداش
از شانس من نمیدونم از کجا اومد اتوبوسه :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم داشت از پشت تلفن بهم دستور غذا می داد
بعدش گفت اون پلاستیک سبزیا رو بردار نصفش کن
- خب؟
- حالا اون تیکه شو که بزگتره بنداز تو قابلمه!!!!
 
Back
بالا