meli_sampad
کاربر فوقحرفهای
  
			
			
				
				
	
		
			
		
		
	
			
		- ارسالها
 - 715
 
- امتیاز
 - 8,175
 
پاسخ : سوتیها
از مهدکودک همیشه میرفتم دانشگاهِ بابام بعد تو اتاقش بودم بابام رفت بیرون و بیاد بعد من میخواسم برم دسشویی
 بعد رفتم دسشوی مردونه 
 بعد وقتی میخواستم بیام بیرون هرکاری میکردم این درِ باز نمیشد  
 بعد منم شرو کردم هی در میزدم بعد این ریفیقای بابام بهم میگفتن کیه بعد من از خجالت جواب نمیدادم  
 و فقط در میزدم بعد هی میگفتن ملیکا تویی هی من از خجالت جواب نمیدادم بعد آخرش یکی از بالای درِ دسشویی پرید تو و درو باز کرد  #
 بعدم به حالت  :-[ و  
 سرمو انداختم پایین و صاف رفتم تو اتاق بابام   
شاید باورتون نشه ولی هنوز که هنوزه تو مدرسه ــم که میخوام برم دسشویی یه دوستامو با خودم میبرم
				
			از مهدکودک همیشه میرفتم دانشگاهِ بابام بعد تو اتاقش بودم بابام رفت بیرون و بیاد بعد من میخواسم برم دسشویی
 بعد رفتم دسشوی مردونه 
 بعد وقتی میخواستم بیام بیرون هرکاری میکردم این درِ باز نمیشد  
 بعد منم شرو کردم هی در میزدم بعد این ریفیقای بابام بهم میگفتن کیه بعد من از خجالت جواب نمیدادم  
 و فقط در میزدم بعد هی میگفتن ملیکا تویی هی من از خجالت جواب نمیدادم بعد آخرش یکی از بالای درِ دسشویی پرید تو و درو باز کرد  #
 بعدم به حالت  :-[ و  
 سرمو انداختم پایین و صاف رفتم تو اتاق بابام   
شاید باورتون نشه ولی هنوز که هنوزه تو مدرسه ــم که میخوام برم دسشویی یه دوستامو با خودم میبرم

	
    

	








"
 مواظب سرت باش... )) و تتتقققق سرم محکم خورد به یه جایی و واسه چند لحظه همه دنیا دور سرم چرخید فکر میکردم سرم شکسته. ورودی دخمه سنگی بود و خیلی کوتاه، وقتی رفتم بالا و خواستم وایسم سرم خورده بود به سنگها
 واسه همین دفعه ی بعد که زنگیدم بهش خواهرش برداشت منم فک کردم داره دوباره سر کارم میذاره این بدبخت هی میگفت من پریا نیسسسستم میگفتم برووو خودتو سر کار بذار من که میدونم پری هستی خلاصه کلی بش گیر دادم که تو پریایی آخرش عصبانی شد 
 گفت ببین من میگم پریا نیستم خوووووب؟ الانم کلاس
خلاصه اومدو نگاه کردو چند بار این سوال ماستو بررسی کردو در این حالت 
 بریم سر سوال بعد