اصلاح پذیر دیروز کلی دعوامون کرد که چرا امتحانتونو بد دادین و اینا...
بعد با حالت خیلی جدی و عصبانی شروع کرد درس دادن...
یکی از بچه ها یه سوالی پرسید، برگشت گفت: اینجا اگر بخوایم خودمونو گول بکنیم، جواب فلان میشه
به روی خودشم نمیاره
امروز سر ِ یه قضیه ای داشتیم با مدیرمون حرف میزدیم، تو حرفاش گفت:
مثلا یه قضیه سیاسی که تو کشور اتفاق میفته، شما میرید زیر ِ یه پرچمی، بعد دوباره یکی دیگه میاد، شما میرید زیر ِ اون
منظورش یه پرچم ِ دیگه بود البته
با مدرسه رفته بودیم مشهد از 10 وعده ی غذایی ای که اونجا بودیم 8بار مرغ خوردیم!روز آخر دوستم جوش آورد برگشت گفت نمیکنن یه گوسفند بکشن بهمون جوجه بدن!
گوسفند
جوجه
ما
دربچگی(تا 7 سالگی) فک میکردم اسم گوگوش ؛« دو گوش »ه!
تااینکه یه روز به دخترخالم گفتم من از « دو گوش » بدم میاد. دخترخالمم رف همه ی فامیلو خبردار کرد بعد اومد گف عزیزم گوگوشه نه دوگوش!
وتازگی ها فک میکردم اسم حسین مخته« حسین نقطه » س!ولی خوشبختانه به مرحله ی سوتی نرسید!
کلا در تلفظ اسم خوانندگان ایرانی همیشه مشکل دارم.
چن شب پیش یکی ازین اس های لاو و دوستی و اینا زد منم واسش زدم چیز نگو حالا کی هستی بعد زد محمد حسین جان جای شما بودم با احتیاط بیشتری جواب میدادم ***** ام دادا
****** یکی از مشاورای قدیممون بود خیلی هم دوسش داشتم
یکی از فامیلمون تعریف میکرد رفتن روضه تو تکیه ابولفضلی.مداحه داشته مداحی میکرده،گفته ای اونایی که سیدین...دستاتونو بلند کنین و....
یه دفه این بچه ی فامیلمون دستشو بلند کرده گفته:آقا ما سیدیم... ما سیدیم... !
بنده خدا فکر کرده میخوان بهش چیزی بدن!
این زلزله که مشهد و نیشابور اومده بود،
بچه داداشم وقتی زلزله اومده و فرار کردن به مامانش گفت مامان این زلزله رو بکش که دیگه نیاد سراغمون!!!!!!!!!!
مامانش گفته خو من که نمیشه زلزله روبکشم باید فرار کنیم دیگه،
اونم برداشته گفته: نه زلزله با ماشین سریعتر میاد ولی خو ما باید بکشیمش!!!!!!!!
ـــــــــــــــــــــــــ
بابام می خواست بگه چرا پاهاش بی کفشه گفت چرا پاهاش پاره است..
امروز موقع زلزله من خونه ی خاله ام بودم ... خونه که شروع کرد به لرزیدن ما دویدیم سمت راه پله، بعد خا له ام میگه بچه ها بدویین بریم طبقه ی بالا
میگم : خاله جان، حالا درسته استرس داری ولی اینو هر کسی می دونه که بالا خطرناک تره!
میگه : نه، بریم بالا
- :
بالاخره به زور بردیمش پایین #
امروز تو ماشین بودیم یه دفعه داد زدم:مامان ماه رو نگاه کن!...ببین چقدر نزدیکمونه!!...
نگو یه چراغ بوده!
----------------
پدر:پوریا این فیلمه که توش اسب داشت اسمش چی بود؟..."من اسب خوبیم"
پوریا:اسب حیوان نجیبی است رو میگی!!؟؟
------------------
پوریا:پدر از غذای من میخوری؟...
پدر:مرسی...سیرم
پوریا:م3 گاو بخور وگرنه من میخورما!! :-[ :-[(مقصود این بود که بخور وگرنه من م3 گاو میخورما!!)
خونه ی دایی پیش دختر دایی هام تینا و هیوا
یکی دیگه از دایی هام(بابای هیوا) زنگ می زنه من تلفن رو بر می دارم
من: الو
دایی: الو سلام هیوا
من: من هیوا نیستم تینا هستم
حالا جالب این جاست من نه تینا هستم نه هیوا زهرا هستم بعد همین که اینو گفتم تینا چشماش 4 تا شد. بعد خودم که متوجه سوتی ضایعم شدم از خنده افتادم زمین نتونستم جواب داییم رو بدم
به قول تینا هویت خودم رو از دست دادم
اوایل سال معاون وا۳ حور غیاب یه لیست از اسامی به یه بچه ها داده بود که هر زنگ بده معلم حضور و غیاب کنه و وارد کنه یه معلم داشتیم این سر کلاس پرسش کلاسیم میکرد تو اون برگه وارد میکرد نمره رو کلا ۳ هفته این اتفاق افتاد هفته اول کلی خندیدیم که این برگه نابود میشه و... بعد هفته دوم باز دید برگه اولی نیستا اما بازم تو اون نمره گذاشت زنگ تفریح تو راه پله داشتم با یه بچه ها حرف میزدم گفتم: دیدی باز فلانی(دبیر مذکور) نمره هاشو تو اون برگه گذاشت خره باو...
همین که از راه پله پیچیدم تو راه رو و کلمه خر رو تلفظ کردم ناگهانی مجبور شدم با آقای فلانی(دبیر مذکور) سلام کنم ناگهان سرمو گرفتم در رفتم فقط.
رفته بودیم این دهکده آبی پارس بعدش اونجا مثلا خیلی پیشرفته و اینا بود جای کلید واسه کمدای رختکن ازاین مچ بندا میدادن میگرفتیم جلو در باز میشد و اینا
بعدش برگشتنه اول اینو تحویل میدادیم بهمون رسید میدادن بعدش با رسید کفشامونو میگرفتیم
من یادم رفت اول این مچبنده رو بدم رفتم بیرون گفت برگرد اینو تحویل بده و اینا
منم رفتم گفتم درش وا نمیشه گفت مچبندتو از همونجا نشون بده
من فک کردم خب تکنولوزی بالاست دیگه باید مچبندو به دره نشون بدیم واشه هی از زوایای مختلف مچ بنده رو میگرفتم به سمت در میدیدم وا نمیشه هی تقلا میکردیم بعدش رفتم به خانومه گفتم انگار سنسور های درتون خرابه
خانومه بعد یه ربع اومد دقیقا به حالت نگام کرد گفت منظورم اینه از پشت در مچ بندو به مسووله نشون بدی!انگار زیادی تو آب بودی دیگه!
ما هم :-[
خب منظورو درست بگه!
یکی از بچه ها یه کاری کرده بود معلم پرورشیمون و مدیرمون اومدن تو کلاس ما
بعد این چشاش پر اشک بود
به مدیرمون گفت خانوم... نمیدونید من وختی این خبرو شنیدم قلبم درد گرفت(دستش زیر کلیه راستش بود )