خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

داداشم سر کلاس میاد با جدیت تمام به شاگرداش بگه بچه ها ساکت یه دفه با عصبانیت میگه بچه ها ثابــــت! :)) =)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من کلا خیلی سوتی نمیدم.اونم جلوی دبیرا.به نظر خودم وجهه خوبی تو ذهن دبیرا دارم 8-}.
یه بار فیزیک داشتیم،من هم طبق معمول حوصله فیزیک نداشتم .دیدم دوستم هم استثنائا حوصله فیزیک نداره.رفتم کنارش(میز آخر) نشستم که با هم حرف بزنیم.
دبیرمون هم دبیری بود که کلا با درس دادنش مشکل داشتیم.اصلا هم اهل تمرین حل کردن نبود.همیشه هم وقتی وقت اضافه می آوردیم،یه بحث علمی میکرد،نمیذاشت بیکار بمونیم(این ویژگیش خوب بود).
اون روز هم وقت اضافه آورده بودیم،من و دوستم هم از اول زنگ داشتیم با هم حرف میزدیم،دبیر اومد مکانیسم یه دستگاهیو که شکلش تو کتاب بود توضیح داد(ما که گوش نمیدادیم).یهو گفت :«حالا سوال ما اینه که چیکار کنیم که دقتمون بره بالا؟»من هم گفتم ایول از اون بحثایی که من خیلی دست دارم :x.نه گذاشتم نه برداشتم گفتم تمرین حل کنیم :-".دبیر کاملا اینجوری :-\ شده بود.بنده خدا شک کرده بود درست شنیده یا نه؟گفت:«چی؟ :o؟»من پیش خودم گفتم«یعنی سوتی دادم :-?؟نکنه داشتن درباره ی این دستگاهه حرف میزدن :-/؟نه بابا اگه سوتی داده بودم که بچه ها تا حالا خندیده بودن.(بچه ها هم شک کرده بودن درست شنیدن یانه ؟ ;D»دوباره با اعتماد به نفس گفتم:«تمرین زیاد حل کنیم»دبیر همچنان اینجوری بود :o :-\ گفت:«ما میگیم چیکار کنیم دقت دستگاه بره بالا؟»بچه ها تازه فهمیده بودن قضیه چیه زدن زیر خنده.تا آخر کلاس همه اینجوری =)) بودن.
من هم کلا انگار نه انگار اتفاقی افتاده صحبتم رو با دوستم ادامه دادم :-".آخرش هم کلی بچه ها رو دعوا کردم که چرا آدم سوتی میده نمیخندین :-w؟
ولی سوتی بدی بود.آبروم جلوی دبیر رفت.کاملا مشخص بود که درسو گوش نمیدادم ;D.
 
پاسخ : سوتی‌ها

روز آخر ایران اپن بود و من خیلی خوشحال داشتم راه میرفتم (البته خوشحال نه سرخوش) . بکس حلی 1 و 3 هم با هم نشسته بودن اونطرف سالون ناهار میخوردن.
من نمیدونم چی شد یهو سرعتم زیاد بود با سرعت رفتم تو پارتیشن محل مسابقات همش (یه چیزی حدود ده-پونزده متر طولش بود)کاملا برگشت.
داشت میفتاد زمین که رو هوا گرفتمش برگردوندم سر جاش. دیدم صدای دست زدن میاد برگشتم دیدم دوستان حلی ناهارو ول کردن دارن واسه من دست میزنن. =D> =D> =D>
منم با پر رویی تمام برگشتم سمتشون و واسه خودم دست زدم
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار معاون پایمون تو راهرو داش جیغ جیغ می کرد...ماام نشسه بودیم تو راهرو داشتیم یه کار مهم می کردیم بعد من اصن صدای اینو تشخیص ندادم یهو عصبانی شدم

برگشتم گفتم:می شه خفه شی؟

وااای خیلی بد بود....ینی اینطوری بودم: :-[ :-[ :-[

یه ساعتم توجیه که آقا من نفمیدم شمااید و اینا....!واااای!
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا بابامون تعریف میکنه بچه بوده

بعد یکی از فامیلاشون میان خونشون

اینا 9 نفر بودن

موقع رفتن بچه کوچیکشون که تو خواب بیداری بوده رو جا میزارن

دختره هم همونجا جلو در میخوابه

نصف شب بوده صدای گریش بلند میشه

خلاصه اینور نیگا میکنن اونور نیگا میکنن میبینن بعله!

دختره دم در جا مونده!

نصف شب زنگ میزنن به ننه بابایه دختره

میگن مطمئنین بچه هاتون همه خونن؟!

یارو شاکی میشه پـــــــَ نه پـــــــَ تعداد اندکی از آن ها به علت خرج بالای زندگی در کوچه و خیابان رها شدند (اون موقع پــــــَ نه پــــــــَ اختراع نشده بوده البته ;D)

خب معلومه اینوقت شب زنگ زدی آمار بگیری؟!

میگن خب حالا یه شمارش بکن!

یارو میشمره میگه: اِ زهرا کو؟!!!!!!!!!

خانوم پاشو زهرا گم شده! خاک به سرمون شد!

خلاصه خبر میدن که اون جاست و دم در جا گذاشتینش و باقی قضایا

بابامون نصف شبی اینو با دوچرخه میبرش در خونشون تحویل میده
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامی و ابجی کوچیکه تو خونه می موندن و من و بابام می رفتیم بیرون به مامانم گفتم نمی خوای بیای؟؟
مامانم گفت نه من و ستایش می خوایم این فیلم مهیج رو ببینیم :-/ تلفظ مامانم=(mahich)
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم (امسال کنکور داشته) امروز اس داد میگفت حالش خوب نیست و اینا (به دلیل رتبه و اینا) بعد میگم خوب همون بیولوژی که گفتی میتونی بری خوبه ها
اونم گفت منطورت رادیولوژیه ؟ :))
بــله دیگه برگشتم به رادیولوژی گفتم بیولوژی
 
پاسخ : سوتی‌ها

دبیر شیمی خواهرم (سال 4ام الان) سر کلاس با کلی ناراحتی داشته از شیمی و ظلمی که در حقش شده سخن می گفته که:ای هوار(اغراق)من هر روز می فهمم که به شیمی ظلم می شه همین دیشبم لمسش کردم
خواهرم و دیگر فرزانگانی های حاضر به سختی جلو خندشون رو میگیرن ولی در اخر یکی =))بقیه =))استاد شیمی :>
البته ادم خوبیه ها ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ی بار تو راهنمایی مدیر میخواس با گوشیش واسمون توسل بذاره
یهو دختر بندری گذاشت
(با گوشیش بود آخه)
تو کلاسا پخش شد
بعد کلاس رف رو فازه دنس
خیلی خدا بود
بعد دیگه سری جمش کرد


یه بار دیگه هم ی آهنگ شاد گذاشت بعد زنگ تفریح بود
قبلأ تعریف کردم؟
بعدش من اومدم تو کلاس با هیجان گفتم بچه بدوئین دبیری نژاد(مدیر)داره میرقصه تو دفتر
همه بچه ها بدو رفتن دمه دفتر
هی هول دادن رفتن تو
مدیر دعواشون کرد
منم تنهایی نشستم تو کلاس هر هر بشون خندیدم
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار داشتم شیمی آلی میخوندم بعد راجع به گرافیت بود

بعد من با این حالت :-\ به خودم میگم چرا من نمی دونم عدد اتمی گرافیت چنده :))

گروه و تناوبشم که یادم نمیاد :-w ;D

برداشتم سه سا@ تو جدول دنبال گرافیت می گردم :))

یهو یادم افتاد... کلی به خودم خندیدم

خوب شد پیش کشی این سوتی رو ندادم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم مشهد بعدش خونه عمه ام تو نیشابور من داشتم تعریف می کردم که رفتیم دارالشفا امام رضا(ع)تو خیابون طبرسی تلفظ من=tabaresi تلفظ درست=tabarsi
بعد کلی منو مسخره کردن :(
 
پاسخ : سوتی‌ها

با مدرسه رفته بودیم مشد، توی حیات امام رضا بودیم، یکی از بچه ها دستشویی داشت. با هم رفتم که این بره دستشویی، رسیدیم جلوی دستشویی ( یعنی دم درش )، بعد اون از یکی از خادما که جلوی دستشویی بود پرسید:" ببخشید، نزدیک ترین دستشویی همینه؟"
خادمه گفت:" پ ن پ ... " 8-}
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار یکی از بچه هامون میخواست پز بده که فرانسوی بلده
قهوه تلخ اون قسمت که به برزو فرانسوی یاد میدن اومد یه جاش رو ترجمه کرد "آیا بنده وکیلم؟"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه مهمونی رفتیم همه داداشمو دوستاشم دعوت بودن...

فک کنین 20 تا پسر همه دور هم نشستن دارن شام میخورن همشونم آستین کوتاه پوشیدن...

مامان یکی از دوستای داداشم به مامان من میگه: آقا پسر شما کدومه؟

مامان من: همون پسر آستین کوتاهه!

(حالا همه پسرا آستین کوتاه پوشیدن :)) =)) :)))

قسمت جالب ترش:

خانومه جواب میده: عه؟ اون پسرتونه؟ ماشالله چقدرم برازندس :)) =)) :))

اصن من موندم خانومه چطوری داداشم منو شناخته...! :)) =)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر كلاس تابستونه بوديم معلم ميگفت بودجه كشور. و اينا صرف چيا ميشه؟ اين پولا. كجا ميره؟

گفتم : آره خانم ، لولو رو ، ممه برد !
 
پاسخ : سوتی‌ها

.
 
  • لایک
امتیازات: sk1v
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم پروما بعد من عقب موندم از خانواده

دیدم اِ خواهرم جلومه!

رفتم جلو گفتم: هه! چطوری تو؟!

یکی محکم کوبیدم تو دلش!

یارو برگشت گفت بعله؟!

دیدم مَ!!!!! این که خواهرم نیست!!!

گفتم: ببخشید ببخشید اشتباه گرفتم!

بعد با سرعت تمام در رفتم پشت سرمم نیگا نکردم!


پ.ن: لعنت به مانتو سفید با کمربند سیاه ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا من یه بار داشتم با یکی حرف میزدم بعد طرف ازوناست که فقط منتظره سوتیه ;)) بعد میخواستم بگم دستغیب/بهشتی/هاشمی نژاد چندی؟؟ گفتم فرزنگانِ چندی؟؟؟ =))
اون: :o ;))
من: :-" :))
 
Back
بالا