سر امتحان یکی از بچه ها میخواست به یکی دیگه برگه بده،بهش گفت «بگو چک نویس میخوام تا بهت بدم».دوستمون گفت «بچه ها کسی چک نویس داره؟».من اصلا حواسم نبود گفتم «چک نویس میخوای؟بیا. »
سر همون امتحان،بچه ها برگه هاشونو میذاشتن لای ماشین حساب یکی از بچه ها به هم دیگه میدادن.یکی گفت بچه ها ماشین حساب...(منظورش همون ماشین حسابه بود).یه آدم خیر خواه بهش ماشین حساب داد .
مدیرمون سر جلسه امتحان داشت در مورد اعتکاف دانش آموزی توضیح میداد:
گفت برای هر نفر باید 5 هزار تومن به مسئولش بدید و...
بعد یکی از بچه ها گفت : آقا ناهار و شام هم با خودشونه
تو اعتکاف باید روزه بگیری
یه روز یکی از بچه ها پای پنجره واستاده بود
که بارون شروع به باریدن کرد که یه قطره رو صورتش افتاد
باعصبانیت برگشت و به یکی از بچه ها گفت تو بودی تف کردی؟
پارسال یکی از بچه ها اومد تو کلاسمون گفت بچه ها کی کمان اره داره؟؟
من گفتم دارم!!
هرچی دوستم میگفت نداری گفتم چرا دارم!
داشتم تو جامدادیم دنبال کمان اره میگشتم!!!!!!!
بعد یک پرگار از تو جامدادیم در اوردم
بعد متوجه شدم که..........
کلاس داشت منفجر میشد!
یه بار داشتیم امتحان میدادیم...مراقب به ناظم گفت 2 نفر پشتی تقلب میکنن...منم شنیدم خندیدم ناظم دید.. !!فکر کرد منم!!!!!!! اومد گفت یه بار دیگه نگاه کنی ورقه ات رو میگرم 0 میذارم!!!!!!!!!(کجا ناظم 0 میده؟؟؟!!!))بعد مراقب اومد گفت این نبو د که آخه!!!!!
قیافه ی ناظم واقعن دیدنی بوددددددددددددد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! عذر خواهی هم نکردااااااااااا!!!!!!!! [-(
امروز صبح حواسم نبود که تعطیل رسمیه.چندبار به مدرسه زنگ زدم کسی جواب نداد با خودم گفتم حتما کارنامه ها رو دادن و سرشون شلوغه.واسه همین به موبایل مدیرمون زنگ زدم.بیچاره رو از خواب بیدار کردم.تو دلم گفتم عجب آدم بی مسئولیتی!بهش گفتم ببخشید چرا هر چقدر به مدرسه زنگ می زنم کسی جواب نمی ده؟؟.مدیرمون گفت امروز تعطیل رسمیه انتظار نداری که مدرسه باز باشه!خیلی بد شد. :-[
روز مادر بود منم بدجوری داشتم درس می خوندم رفته بودم تو بهر کتاب یکی از شاگردای پسر مامانم زنگ زد بهم گفت خانم روزتون مبارک منم گفتم هم چنین بعدا فهمیدم چی گفتم مردم از خجالت