- ارسالها
- 220
- امتیاز
- 3,555
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- شهرکرد
- سال فارغ التحصیلی
- 1398
- مدال المپیاد
- برای دوستای المپیادیم دعا میکردم D:
یه بار سوار سرویس شدیم که بریم خونه تو مینی بوس جا نبود بشینم رفتم دم در وایسادم تکیه دادم به در . همون موقع راننده اومد از بیرون در رو باز کرد و من ولو شدم...
خلاصه کل مسیر به افق خیره شده بودم
۰۰۰۰۰۰۰۰
یه بارم معلم ادبیات گفت هرکس از دوران جوانی امام خمینی چیزی میدونه بیاد بالا . من و دو سه نفر دیگه رفتیم
اونا گفتن مثلا چه سالی و کجا بدنیا اومده و شاگرد کی بوده و باباش چجوری کشته شده و ....
نوبت من که شد گفتم ایشون خیلی پسر خوبی بودن:T52:P
معلمه گفت تو اصن برو بشین نمیخواد توضیح بدی :-s
خلاصه کل مسیر به افق خیره شده بودم
۰۰۰۰۰۰۰۰
یه بارم معلم ادبیات گفت هرکس از دوران جوانی امام خمینی چیزی میدونه بیاد بالا . من و دو سه نفر دیگه رفتیم
اونا گفتن مثلا چه سالی و کجا بدنیا اومده و شاگرد کی بوده و باباش چجوری کشته شده و ....
نوبت من که شد گفتم ایشون خیلی پسر خوبی بودن:T52:P
معلمه گفت تو اصن برو بشین نمیخواد توضیح بدی :-s