خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یبار میخواستم از کلاس برم بیرون در کلاسو زدم و وقتی دیدم معلم داره بهم نگاه میکنه دوباره ناخوداگاه بازم در زدم و رفتم بیرون و تازه وقتی صدای خنده بچه ها رو شنیدم فهمیدم چیکار کردم
 
سر زنگ زیست
معلم در تلاش برای توضیح ازمایش:
+بچه ها هرکی داشت اینو میکرد حواسش باشه پرده پاره نشه:D
خیلی اروم و بادقت باید انجام باشه
-خانم خیلی سخته ها
+غیرممکن نیس ک باید دل بدید به کار اما برای بخش ب اگ پاره هم شد اشکال نداره اما حواستون باشه زیاد پاره نشه

و این کل کلاس بود ک ناگهان بهم نگاه میکردن و لبخند میزدن و بعد سرشونو میندازن پایین:))X_X
 
سر زنگ زیست
معلم در تلاش برای توضیح ازمایش:
+بچه ها هرکی داشت اینو میکرد حواسش باشه پرده پاره نشه:D
خیلی اروم و بادقت باید انجام باشه
-خانم خیلی سخته ها
+غیرممکن نیس ک باید دل بدید به کار اما برای بخش ب اگ پاره هم شد اشکال نداره اما حواستون باشه زیاد پاره نشه

و این کل کلاس بود ک ناگهان بهم نگاه میکردن و لبخند میزدن و بعد سرشونو میندازن پایین:))X_X
در همین راستا پارسال یکی از بچه ها یهو با جدیت گف خانوم اینو چحوری بکنم توش که پاره نشه؟
 
این ت و خ چرا واقعا تو کیبود زیر همن؟ :| خواستم بگم خنگ شدم گفتم تنگ شدم ://
 
عاقا من ۵ سال پیش سر ی قضیه ای دوستام بم گفتن سوتی دادی و هی می‌خندیدن ولی هنوز م هر چی فک میکنم نمیفهمم کجای حرفام سوتی بوده:-?
 
آخرین ویرایش:
رفته بودیم مسجد ختم همسایمون
بعد از نهار کمک کردم سفره رو جمع کنیم و ظرفارو ببریم
دختر مرحوم اومده میگه دستت درد نکنه عاطفه‌جان، زحمت کشیدی
میدونین من چی جوابشو دادم؟!
گفتم خواهش میکنم، ایشالا توو شادیامون جبران میکنید:|:|:|
ینی بعدش دلم میخواست زمین دهن باز کنه من محو شم از جلوش:|
ینی واقعاً خاااااک...
 
یه بار سوار سرویس شدیم که بریم خونه تو مینی بوس جا نبود بشینم رفتم دم در وایسادم تکیه دادم به در . همون موقع راننده اومد از بیرون در رو باز کرد و من ولو شدم...=))
خلاصه کل مسیر به افق خیره شده بودم

۰۰۰۰۰۰۰۰

یه بارم معلم ادبیات گفت هرکس از دوران جوانی امام خمینی چیزی میدونه بیاد بالا . من و دو سه نفر دیگه رفتیم
اونا گفتن مثلا چه سالی و کجا بدنیا اومده و شاگرد کی بوده و باباش چجوری کشته شده و ....
نوبت من که شد گفتم ایشون خیلی پسر خوبی بودن:T52:P
معلمه گفت تو اصن برو بشین نمیخواد توضیح بدی :-s#-)
 
رفته بودیم مسجد ختم همسایمون
بعد از نهار کمک کردم سفره رو جمع کنیم و ظرفارو ببریم
دختر مرحوم اومده میگه دستت درد نکنه عاطفه‌جان، زحمت کشیدی
میدونین من چی جوابشو دادم؟!
گفتم خواهش میکنم، ایشالا توو شادیامون جبران میکنید:|:|:|
ینی بعدش دلم میخواست زمین دهن باز کنه من محو شم از جلوش:|
ینی واقعاً خاااااک...

دقیقا همین اتفاق برای من ولی توی عروسی افتاد به اشتباه گفتم انشاالله توی غم هاتون شادی کنیم...:-":-":-":-":-":-"

طرف تا ده دقیقه هیمنطوری(:|:|:|) داشت نگاهم میکرد منم همینطور به اون نگاه میکردم آخرش گفتم نه منظورم... نذاشت حرفمو تموم کنم گفت کار خودتو کردی.منم دیگه از خجالت آب شدم:-":-":-"
 
سوتی فقط اینکه بعد از یه روز شلوغ رفتم کنارش نشستم که مثل بقیه پانتومیم بازی کنیم
یهو بهش گفتم شانس من خورشید قشنگ تو چشم منه
گفت بیا جامونو عوض کنیم
زل زدم به چشماش و گفتم لازم نیست میتونم جای دیگه ای رو نگاه کنم
دستم رو شد...
 
یکی دلایلی ک خط جدید نمیخرم اینه :))

تو حیاط بیمارستان کلی زنگش زدم ک بیاد دنبالم قرار بود بیاد دنبالم بریم بیرون . هر چی زنگ میزدم می گفت شماره مورد نظر در دسترس نمی باشد . اس ام اس میدادم دلیور نمیشد .
غرولند کنان هلک و هلک خودم پاشدم اومدم خونه .
بهش واتس پیام دادم کجا بودی کلی زنگت زدم .
بهم میگه ب چی من زنگ زدی من سه ساعت منتظرت واستادم .
رفتم لیست تماسهامو براش شات بگیرم میبینم ب خطیش اس دادم ک شماره واتس اپشه و ن ب خط جدیدش :)) :دی
 
من چون تعارفی نیستم اکثر سوتی هام سر تعارف کردنمه
مثلا وارد مغازه شدم مرده گفت خوش اومدین گفتم همچنین:D:))
 
سوتی خواهرم، همین امشب:

یابو مامانش ماده‌س باباش نره
قاطر مامانش نره باباش ماده
:)):)):)):)):)):)):)):)):))
 
دیروز دبیر علوم تجربی مون داشت ازم می پرسید بعد یهو همه زدن زیر خنده منم داشتم حرف می زدم داشتم فکر می کردم دارن به چی میخندن فهمیدم به من می خندن چون داشتم تند حرف می زدم حاصل حرف هام شده بود : بد هو منسذمندنلدنغدهذنصفدغه اوو و . ..:eek::eek:
بعد قبلش همه داشتن اینجوری نگام می کردن:rolleyes::rolleyes::rolleyes::rolleyes::rolleyes:
انگار همه داشتن می ترکیدن از خنده و منتظر بودن که یه موقعیت پیش بیاد بلند بخندن:-l
خلاصه داشتم چرت پرت می گفتم:D:D:D و بعد که فهمیدم خودمم زدم زیر خنده:P:P:P:P:P:)):)):)):)):)):)):)):)):)):)):)):D:D:D
 
تهران رفته بودم آرایشگاه،آرایشگره بهم گفت:
- عزیییزم چه قیافه شرقیِ نازی داری!
+نههه خانوم.من از اردبیلم.از شمال غرب:-"
 
به یک شخص محترم گفتم " عههه؟ شما که اونجا باشگاهتون رایگانه، چرا نمیرین باشگاه که از این آستین پفی‌ها بشین؟ " 8-^
منظورم این اورانگوتان‌های باشگاه رفته‌ بود که بازوهاشون گنده میشه :-" لفظ ِ بازو نمی‌دونم چرا یادم نیومد :)) پفی چرا آخه :))
 
Back
بالا