خاطرات سوتی‌ها

پاسخ : سوتی‌ها

خواهرم اومده بگه من اصن گشنم نیست فقط تشنمه; گفت: من حتی ی قطره ام گشنم نیست...
دیگه من ترکیدم نتونست ادامه بده.
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز سر کلاس با دوستم داشتم آروم آروم حرف میزدم
بعد دوستم آروم اومد تو گوشم بهم گفت(خیلی آروم) : تو اینا رو میشناسی؟
من بهش گفتم : کیا رو؟
دیدم داره میخنده دلیل خندشو اولش نفهمیدم
2باره پرسید(خیلی آروم): بابا تو اینا رو میشناسی؟اینا رو؟
من: خب کیا رو؟؟
دیگه داشت واقعا از خنده میمرد.بعدش بلند داد زد بابا اینا(منظورش خواننده بوده-ایننا) :-"
منم تا فهمیدم به زور جلو خندمو گرفته بودم :D
حالا ما 2تا مرده بودیم از خنده وسط کلاس :)) =))
خب عین آدم که حرف نمیزد به زور صداشو میشنیدم
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر شام نشسته بودیم بعد بابام یهو گفت "خب دیگه پیاده شید"
نمیدونم منظورش چی بود هرچی بود ما پیاده شدیم بابام رفت خط بعدی :-" مسافر سوار کنه :D
+
یکی از دوستان اس داده بود ب این مضمون :-"

انجیل (همون انجیر :)) )های حیاط رو بچین. ... مخلستم (منظورش مخلص بود :D)
فک کنم باید میرفت سواد آموزی :| :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم فیزیکمون میخاس فیلم بزاره از آزمایش های مختلف..بعد میگه:

تو چیز اول گرماعه بعدش فشار..

×منظورش این بود تو ترتیب فیلمایی ک تو این فولدر هستن اول فیلم های گرما هست بعد بخش فشار :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه هفته من اينترنت نداشتم كل سايت عوض شده!! :-w
سوتيا چهارصد و خورده اي بود اخرين باري كه اومدم،اين دويست صفحه اضافه چيه؟!

ديشب رفته بوديم خونه عمه ام افطاري...
بعد كولرشون همون روز خراب شده بود :|
هوا هم گرممممم...
بعد من خواستم يه ليوان اب بخورم،پارچ رو برداشتم با ليوان(وايساده بودم)بعد نميدونم چي شد لبه ي پارچ
كلا دور موند از ليوان...
نصف پارچ اب يخ خالي شد روكمر عمه م :|
جالب اينجاس كهمن نميفهميدم اين اب الان تو ليوان نميريزه داره ميريزه پايين،
از صداي شوكه شدن عمه م فهميدم ابا داره ميريزه :|
كلا خيلي گند زدم اون شب :| #S-:
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دوستم داشتیم حرف می زدیم که
دوستم : طرف برگشته یه من اینا رو می گه ~X(
من : از کجا بر گشته ؟؟ :-? :-? =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سال اول دبیرستان یه بار تو آزمایشگاه فیزیک دیدیم که حوصلمون به شدت داره سر میره به بهانه ی این که نمی تونیم آزمایش رو خوب ببینیم رفتیم پشت معلم وایستادیم و براش شاخ گذاشتیم :)) :)) :))
ولی متاسفانه چون آزمایش مربوط به آینه ها بود ما رو از اینه دید که براش شاخ میذاریم
معلم :-w :-w
ما X_X X_X
رفقا =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چنوقت پیش داشتم روزنامه ای رو نگاه می کردم توش یه اخبار جالبی نوشته بود:

یه پسر و دختر با هم دوست میشن بعد خیلی به هم وابسته میشن طوری که دختره اسمه پسره رو,رو دستش با تیغ حک می کنه
حالا بعد از چنوقت می فهمن پسره دروغ گفته بود
کل بزرگای خاندانشون جم میشن با هم مشورت کنن که چجوری به دختره بگن اسمه پسره کیوان نبوده که رو دستش حک کرده .اسمه پسره جعفر بوده :D
ببینید چقدر مشارکت تو ایران زیاده . :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

پسر عموم زنگ زده عمه
پسرعمو: عمه جون حال خارشوهرت چطوره
عمه: خدارو شکر رفته تو کما
:)) :)) بیچاره حول شده بود خوب :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

پسر عموم ازم پرسید اصفهان خوش گذشت؟
منم شرو کردم به تعریف کردن جغدی که تو باغ پرندگان دیدیم
من:نمی دونی چقد وحشتناک و بزرگ بود تازه گوشت خوارم بود
پسر عموم:مگه جغد گیاه خوارم داریم؟

من: ‏‎ :-" :-"

پسر عموم: :D :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

داییم چندین ساعت تلاش میکرده که با تلفن معمولی یه فاکس برا بابام بفرسته!! :D :))



یه بار سر کلاس بغلیم برگشت گفت: حمیده وضو داری؟؟!!
منم گفتم : چطور؟
گفت: آخه دستتو گذاشتی رو کلمه ها
ایشون فک میکردن آدم وقتی دستشو میذاره رو کلمات عربی باید وضو داشته باشه!! :O {-8 :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تولد یکی ا بچه ـارو یه ما زودتر تبریک گفتم! :D :-" قشنگم دقیقا 00:00 پی ام ـو فرستادم ک ذوق کنه مثن! :)) قیافه ی من بعده دیدنه جوابه پی ام دیدنی بود واقعا! معنی واقعی افقـو فـمیدم! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داداشم امروز میخواست تاکسی تلفنی بگیره بعد ب مامانم میگه: مامان شماره تاکسی 133 چنده؟؟ :))
بعد جالبتر مامانم میگه: 133 :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا جاتون خالی ، همین 3-4 هفته پیش که واسه مسابقاتِ روبوکاپ رفته بودیم ، کلاً یه تفریحِ سالمی داشتیم ما ، هرچی خارجی میدیدیم ( البته ، ما اونجا خارجی محسوب می شدیم ! :D ) می گفتیم میشه از ما یه عکس بگیرید ؟ ;;)

بعد حالا مثلا تو یه پازیشن ، 15 تا عکس داشتیم. هی هر رهگذری رد می شد ... :-"
بعد جوونیه و خامی دیگه ، هی ما ذوق می کردیم ازینکه کسی زبونمون رو نمی فهمه ، فوش می دادیم به ملت! ( خدا از سره تقصیراتِ همه ـمون بگذره ینی ! :)) )

یه بار وایساده بودیم یه جا ، یه آقاهه داشت از دور میومد. بعد بهش گفتیم میشه عکس بگیرید از ما و اینا (انگلیسی ) ؟
بعد آقاهه اومد عکس بگیره ، لیدرمون گفت :این معتاد نیست ؟ :-?
یکی از بچه ها : به نظره من که اصن خماره! دستاش می لرزن ! :-?
یکی دیگه : بابا خانوم من از معتاد جماعت می ترسم. بگیرید از دستش اون دوربین رو !!!
- خانوم من اینو نگاه می کنم ، خنده ـم میگیره! چیه آخه؟ :))

یهو آقاهه یجوری که انگار گم شده ای رو پیدا کرده ، دوربین رو آورد پایین :
- وااااای! ینی شما ایرانی هستید ؟؟ 8-> 8-> ( فارسی )
ما : سلام آقایِ ایرانی ! :| :| میشه از ما یه عکس بگیرید ؟ :| :-s
حالا هی یکی یکی بچه ها می اومدن ، که این مرتیکه کیه و چرا فُلانه و.. ما هم هی باید توجیه ـشون می کردیم که هیس! ینی، خدایِ من !!
بعد حالا عکس رو گرفتن این آقا ،ما با کلی شرمندگی تشکر کردیم و اینا ، رفتن اونور ، معلّمِ روباتیکمون رو دیدن :
-بــــــــــــه! آقایِ دائمی! ازین ورا ؟؟؟ (;
ما و لیدرمون : :-< :|

تو خوده آمازون ـش هم ما آشنا و هم ولایتی پیدا می کنیم. بعله. این طور آدم هایی هستیم.:|:D
 
پاسخ : سوتی‌ها

توی کلاس بودیم هوا هم خیلی خیلی گرم بود دیگه غیرقابل تحمل شده بود
با اینکه 3تا پنکه آورده بودیم تو کلاسمون بازم هوا گرم بود
وسط درس معلممون وقت آزاد داد از اونجایی که هوا خیلی گرم بود
یکی از بچه ها بلند شد رفت جلو یکی از پنکه ها دکمه های مانتوشو باز کرد
شالش هم که تو هوا بود باد پنکه میزد بهش.خلاصه خیلی حال میکرد مثه اینکه... :D
یه دفعه یکی از دوستام بلند داد زد: آخه آدم عاقل با پنکه هم خلوت میکنه :D :-" :D
بچه ها و معلممون همه باهم: :)):)):))
 
پاسخ : سوتی‌ها

در این حد خدا منو از صفحه ی روزگار محو کنه ک اون دینیه ک گفتم زدم 40 درصد و اینا و داشتم ب جون ملت خرخون غر میزدم ، معلوم شد سوالای سال سوم رو با پاسخنامه ی سال چهارم چکیدم ! :-w X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

حکایت این که میگن جلو بچه چیزی نگین یاد میگیره، یه بار بچگیم با داییم و دختر داییم رفته بودیم بیرون، دختر داییم یه چیزی گفت دایی منم که اصا عالی :)) گفت گیر بدی صاف از این جا میریم سونوگرافی. مثل اینا که میگن میبریمت آمپول میزنیم اینا :-"
بعد شب نشسته بودیم پای شام حرف میزدیم و اینا، دختر داییم گیر داد به غذا منم برداشتم گفتم گیر بدی میریم سونو گرافی :/ یهو حس کردم جمع خفه شدن همه سرشونو انداختن پایین، من تازه فرداش فهمیدم سونوگرافی چیه :/
+
یه مدتیم همون بچگی تو فیلم کلمه guy رو دیده بودم، اینا مثلا برمیگشتن به هم میگفتن هی گای مثلا. تلفظشو نفهمیده بودم هی میگفتم هی گی هی گی :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

ی بنده خداییی از استانایِ اون ورِ کشور چن وخ مهمونمون بود بعد زبونشو خوب نمیفهمیدیم
ی دفه ی چیزی ورداش گف فقط از تویِ جملش این کلمه رو فهمیدیم: درود
بعد مامانم جواب داده : فدات بشم عزیزم،علیکِ درود تو هم خوبی؟ x:
بعد ها فهمیدیم ک میگه من اهلِ شهرِ دورودم!
=))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من یه بار داشتم تو نت واسه یه نفر توضیح میدادم بجنورد کجاست بعد می خواستم بگم بجنورد مرکزه خراسان شمالیه به جاش گفتم بجنورد پایتخت خراسان شمالیه... =)) حالا خوبه این تو نت بود... این سوتیو من یکی دو بار که ندادم فقط... یه چیزی حدود بیست باری دادم! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند وخ پیش مامانم داشت با تلفن حرف میزد .... حرف ک نه داشت با یکی دعوا میکرد بعد وسط صحبت تلفن قط شد ...
مامانم صب نکرد اون اقا ک داش باش دعوا میکرد دوباره زنگ بزنه .... سریع زنگ زد به مامان بزرگم ک جریان رو واسش تعریف کنه ....
بعد داش واسش میگفت بش گفتمـــــــ .... ک هیو تلفن قط شد دوباره :|
ولی دوباره زنگ خورد مامانم هم سریع برداشت گفت اره مامان بش گفتم اخه ادم ـه بـــــووووووووقـــــــ (اینجا سانسور داش) خجالت نمیکشی از این کارا میکنی؟ ... بعد مامانم به طرز وحشتناکی ساکت شد ...
تلفن همون اقاهه بود .....

بیچاره مامانم ... خیلی بد بود :D
 
Back
بالا