- ارسالها
- 1,813
- امتیاز
- 41,054
- نام مرکز سمپاد
- FRZ
- شهر
- TBZ
- سال فارغ التحصیلی
- 94
پاسخ : سوتیها
ما یه بار داشتیم میرفتیم تبریز واسه یه همایشی
بعد ما 4 نفر که یه گروه بودیم ته نشسته بودیم و جلو تر هم دخترا و پرای بزرگتر از ما و مسئولا و اینا
بعد هانیه گفت بیا این هندیزفری رو بکن تو گوشت این آهنگ و گوش کن
ما کردیم تو گوشمون و یهو دیدیم احساس کر شدن دس داد بهمون
گفتیم : هانیه کمش کن
در این حین دیدیم مردم برگشتن نیگا می کنن عقب
پسرا این شکلی و دخترا
مسئولینم تو کار خودشونن
هانیه در کنار من
من : واسه چی می خندی؟ اینا چرا این جوری نگا می کنن؟
هانیه : بابا چرا داد می زنی ؟ آرومترم میگفتی میشنیدم خب!!
من: مگه داد زدم؟
(اصن تصورشم نمیکردم که که داد زده باشم!! )
ما یه بار داشتیم میرفتیم تبریز واسه یه همایشی
بعد ما 4 نفر که یه گروه بودیم ته نشسته بودیم و جلو تر هم دخترا و پرای بزرگتر از ما و مسئولا و اینا
بعد هانیه گفت بیا این هندیزفری رو بکن تو گوشت این آهنگ و گوش کن
ما کردیم تو گوشمون و یهو دیدیم احساس کر شدن دس داد بهمون
گفتیم : هانیه کمش کن
در این حین دیدیم مردم برگشتن نیگا می کنن عقب
پسرا این شکلی و دخترا
مسئولینم تو کار خودشونن
هانیه در کنار من
من : واسه چی می خندی؟ اینا چرا این جوری نگا می کنن؟
هانیه : بابا چرا داد می زنی ؟ آرومترم میگفتی میشنیدم خب!!
من: مگه داد زدم؟
(اصن تصورشم نمیکردم که که داد زده باشم!! )