- ارسالها
- 385
- امتیاز
- 2,187
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان 1
- شهر
- تبریز
- سال فارغ التحصیلی
- 95
- دانشگاه
- علوم پزشکی تبریز
- رشته دانشگاه
- Anesthesia
پاسخ : سوتیها
.
.












)
زنگ زدم به دوستمو صحنه رو براش توصیف میکردمو از اینا که یه سنگ بزرگ برداشتم پرت کردم تو آب یهو یه قورباغه با این ابعاد (متوجه اید که؟
) یه وق گفتُ پرید تو صورتم!فقط ری اکشن منو تو اون لحظه تصور کنید! 
نسوزونید دل دوستتون رو
آهش میگیره دامنتون رو 








بهمون کرد و رفت اونطرف
بعد توپ بردیم تا با هم بازی کنیم ولی توپش زیادی باد داشت دستمون درد میگرفت .خلاصه اون طرف پارک دیدم دوستان دیگر میرند توپاشونو میدند براشون بادکنه منم به دوستم گفتم:

آخه کتفام خیلی درد میکنه میخوام حال بیان!! 















) 
















انقدر خندیدم که نگو 
=> دوست من برو یه عینک مطمئن بخر خب! اصن همش میوفته عینکش!!!
کاشف به عمل اومد که بیچاره داشته کل 3 تا برگه رو میگشته دنبال اون عددِ عزیز 
کی؟ ما؟ نهههه) بازی میکردیم ... بماند کلی خندیدیم و مجروح و .... بعد فاطمه هِی شاه و با سرباز قاطی میکرد! 
ایشاال... غزل میاد بقیَش رو میگه 






