خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

موقه
پیاده شدن از تاکسی اومده به راننده تاکسی گفتم:

ما اینجا پیاده میشن :o

چی با خودم فکر می کردن اون لحظه؟
حالا خوبه یارو حواسش نبود :-w
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم هنگام توضیح دادن ریاضی:بعد ما این نقطه رو به دنیا میاریم!!!!!!
(منظورش این بود که نقطه رو اینجا میزاریم!!!!)
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز عصر کلاس زیست داشتم بعد دبیرمون هم مرد جوونی هست که ما باهاشون رفت و آمد داریم :))

بعد داشت ژنتیک جمعیت رو میگفت :))

دبیر : منظور از آمیزش تصادفی چیه ؟

من : مث قورباغه ؟؟ :))

دبیر: نه منظورت لقاح گامت هاست؟؟ :))

دوستم : آره همونو میگه :|

من " آره دیگه قورباغه اسپرمشو تو آب رها میکنه =)) =)) =)) =)) آخه حرف بود زدم =))

دبیر: نه لقاح گامت ها تو من انسان هم تصادفیه =)) =)) =)) =))

یعنی تو روی دبیر داشتم می خندیدم =))

بسی الان خجالت میکشم ازش =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

طرف اینجا تو ح.ب پست میذاره، ملّت میان لایک می‌کنن، بعد از یکی دو ساعت میاد پستشو نقطه می‌کنه، بعد من میرم نیم ساعت بعد میام می‌بینم هنوز پستش هست منتها 2 تا لایک بهش اضافه شده :)) به نقطه‌هه لایک دادن ملّت :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم با موبایلم صحبت میکردم؛ بچه های داییم خونمون بودن؛میخواستن تلفن بزنن گفتم دارم با تلفن خونه صحبت میکنم و
گوشی تلفن رو هم گذاشتم روی گوشم
موبایل رو هم فرستادم زیر روسری م
و ادامه دادم....
درعرض چند ثانیه بعد تلفن تو گوشم زنگ خورد :)) :))
:-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

من شبا میرم تو اتاق مامان و بابام میخوابم و هنسفری هم میبرم با خودم تا نصفه شب آهنگ میگوشم و اینا...
بعد چندشب پیش،هنسفریو گذاشتم تو گوشم و آهنگو پلی کردم و خب سوکتشو به گوشی نزده بودم:و یکی دو ساعتی آهنگ از گوشی پخش میشد و من فک میکردم از تو گوشم صدا داره میاد. #-o
صدای بابامم هی میومد: لاااااااااااااااااااااااله الللله....
من فک میکردم داره خواب میبینه مثلا

"از سری داستان های من و هنسفری" :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم از سوپرمارکت بر میگشتم خونه، بین خونه و سوپرمارکت بنگاه املاک هست، بعد نور هم شدید بود، عکس آدم قشنگ تو شیشه ی مغازه میفتاد. هیچی دیگه،‌ منم حواسم به توی مغازه نبود، فک کردم تعطیله. قشنگ واستادم جلوش موهامو مرتب کردم ... بعد دیدم درست روبروی آقا بنگاهیه قرار دارم ، اونم داره از توی مغازه چپ چپ نگام میکنه :| دیگه خودمو نشکستم، تا آخر مرتب کردم موهامو بعد رفتم ولی خیلی awkward بود :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر بحث ریاضی با دبیر ...
دبیر :خوب جواب این سوال چی میشه؟
من: 2پی(همون پی تو مثلثات)
دبیر :چی؟
من:اها پی پی پی پی (خو میخواستم تاکید کنم چمدونستم اینطوری از اب درمیاد :-?? )
...دبیر: :-? :))
من: :-" :-"
پی: :-w
 
پاسخ : سوتی‌ها

من وقتی میخوام بپرم تو حرف بقیه رسما گند میزنم!!!!!به طور مثال:

چه قدر دلم هوس سبزی پلو با عیده ماهی کرده!!!!!!!!!!

یا مثلا: این آهنگ مطابق سیل منه.....نه قیل منه!!!!!!!!!!(خیر سرم میخواستم بگم سلیقه!!!!!!!!) :D :D :D :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم با بغل دستیش وقتی معلم داره درس میده ؛
- : آیسان ، میگم چه کاریه دستامونو میشوریم آدم وقتی دستاشو بهم فشار میده میکروبا می میرن دیگه.
- : بعله؟؟؟!!! :-\

اینم از دوست ما ... =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اینو شاید بچه های کرمون یادشون باشه... :-" :-"
داشتم به عنوان مسئول یه برنامه علمی توی اختتامیه حرف میزدم جلو دویست تا ادم و مدیر و رییس اموزش پرورش و معاون فرماندار اینا خلاصه جمع حسابی جمع و گرم بود منم داشتم تشکر میکردم از همه که کمک کردن ما همایش برگزار کنیم و نا گاه گفتم:
خلاصه اگه اسم کسی "از قلم در رفته " :-" ... از قلم افتاده....هر چی :| ...ما آدمای قدر نشناسی نیستیم و تشکر میکنیم :D
و این سالن دویست نفری بود که گرده هاشون کنده شده بود... =P~
از قلم افتاده یا از دست در رفته یه همچین چیزی میخاستم بگم که قاطی شد خلاصه :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز امتحان ادبیات داشتیم ما ته کلاس نشسته بودیم یه سری از سوالا رو روی یه برگه نوشتن دادن به یکی بعد سوالا درهم برهم بود . اونم رفته بود از بالا تا پایین سوالا رو نوشته بود :| هیچی دیگه نام دیگر منطق الطیر شده بود حسان عجم ( لقب خاقانی ) (:|

خسته ایم اقا خسته میفهمیییییین؟؟؟؟
 
پاسخ : سوتی‌ها

استاد اومده کلاس میپرسه اقا شما اهل کجایین میگه لاهیجان.
استاد: لاهیجان شمال دیگه
پسره: نه استاد لاهیجان چک اسلواکی
استاده خیلی ناراحت شد .
واسه نیفتادنش بزن کف قشنگرو =D> =D> =D> :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

وقتی که من تو برگه ی امتحان ترم ادبیاتم معنی عفریتو مینویسم اکنون و معلممون نمره میده :-?? :D

حالا رفتم بهش گفتم میگه سوپر من بازی در نیار برو بشین :)) :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

موقعی که کلاس المپیاد میرفتم یه دبیر بیوشیمی جوون داشتیم. خیلی آدم باحال و پایه ای بود. بعد خیلی هم کله ش بو قرمه سبزی میداد! یه بار یه سیب تو جامیز بود دو هفته بود اونجا بود برداشت خوردش :)) یه بار یه خاطره تعریف کرد از خودشو دوستاش. گفت:

یه بار با دوستامون رفته بودیم حرم، (گویا یکی از دوستاشون پاشو عمل کرده بوده و عصا داشته) بعد پیش خودشون گفتن چیکار کنیم چیکار نکنیم، یه ویلچر گرفتن. دوستشونو بردن پشت پنجره فولاد. بعد اون دوست خلشون هم یهو پاشده دستشو گرفته به اون قسمت میله های پنجره فولاد. بعد یه بنده خدایی از پشت داد زده شفا گرفت! شفا گرفت!

دبیرمون میگفت وقتی از زیر دست و پا دوستشو درآوردن، کفشاش و یکی از جوراباش و عینکش دیگه نبوده :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس شیمی :
دوستم : خانم مارو نگاه نکنین بی عرضه ایم فقط درس میخونیم ، رفته بودیم یزد دختره همسن ما بود شوهرشم کرده بود ... ( منظورش این بوده که شوهر کرده بود.)
معلم شیمی : عجب :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دبیر دینی ما وقتی میخواست توضیح بده که چرا توقران اومده به پدر ومادرتون اوووف نگین:
یعنی اینکه به پدر ومادرتون محترمانه بی ادبی کنین!!!!!!!

:| :| :| :| :|
:D :D :D :D
 
Back
بالا