




) بعد یه نیم نگاه کردم دیدم لون معاون کنار دستم وایساده 










) )


ما رو برده بودن سد کرج ، گفته بودن ازتون گزارش کار میخوایم !!!!
)
) ! اونم هی میزد رو شونه م ! آخر همون جور که داشتم دستشو از شونه م برمیداشتم ، گفته : چته کَنه ؟ گرخید مسئوله 














واسه منم افتادبه نقل از پــــــگـــــــــاه :یه بار یکی خونمون زنگ زد :
-سلام
من×سلام
-خوبی؟!چه خبرا؟!
من×ممنون . شما خوب هستین ؟! خبری نیست ...
- ممنون خوبم...شناختی منو دیگه؟!
من× خانم ِ ...؟!
-نه ...
من×خانم ِ ...؟!
-نه!!!من ... (فامیلش!) هستم!!!شناختی؟!
من×نه!!!
-منزل آقای...؟!
من×نخیر اشتباه گرفتین!!!!
( نتیجه اخلاقی : از اون به بعد هر موقع کسی خونمون زنگ می زنه اگه نشناسم یا شک داشته باشم حتما میپرسم کیه تا این قد به مغزم فشار نیاد و همم این که طرف ضایع نشه (خداییش خیلی ذوق میکرد وقتی حرف میزدم !!!) )
×سوتی من نبود...
سوتی همون خانومه ای بود که خونمون زنگ زد!!!![]()

) گفتم بله؟ گفت اوا خواب بودی عزیزم؟
(یه خانومی بود ) گفتم بفرمایین
گفتم امرتون رو بفرمایین


بعد شروع کرد احوالپرسی, منم گفتم سلام زن عمو, خوبین؟ لیلا جون خوبن؟ عمو چه طورن؟ اون هی میگفت منو شناختی؟ هی من میگفتم بله بله!!
بعد یهو گفت من عروسِ خاله یِ مامانتم! من بازم گفتم بله بله!
وااای 