خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

خواهرم : چرا با خودت کنسرت نبردی؟ :-?
من : کنسرت؟ :o
خواهرم : آره. گشنت می‌شد می‌‌خوردی، معدت هم درد نمی‌گرفت B-)
من : =)) اون کنسروه مجید جان :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز اومدم اتدمو که 10 سانت مغزیش بیرون بود رو به سمت دبیر فیزیکمون پرت کنم(درحالی که پشتش به ما بود و داشت رو تخته چیز می نوشت)
بعد دیدم هی وایه من ... متصدی آزمایشگاه نشسته پشت میزو داره منو نگاه میکنه .... بعد ینی خواستم عادی جلوه بدم : گفتم اه گمشو اونور خانوم نمیتونم ببینم تخته رو ..........................
(در حالی که دستم تو هوا بود و آماده پرتاب بودم )

گند زدم رفت ......... X_X


چقدر من از این بدم میاد...چقدرررررررررررررر
 
پاسخ : سوتی‌ها

LG یه تلویزیونایی زده جدیدا OLED !!! تبلیغ ـم میکنه :- "

اینا اسمش اُ اِل ای دی ـه یارو تو پیام بازرگانی میگه اُ لِد :|

:|

:|

:|

:|

من دیگه حرفی ندارم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

با همین دوست بالایی توی حلی نت ، یه سوال رو حل کردیم و رانگ انسر خورد : | هی دنبال باگ گشتیم ، پیدا نشد . ینی خیلی مسخره بود که جواب درست میداد ولی رانگ انسر میخورد . بعدش دادیم یکی برامون چک کنه ، گفت دیکته ی خروجیتون غلطه : |
ینی ما واقعا دیگه حرفی نداشتیم : |
کلی فش به خودمون هم دادیم :-w
 
پاسخ : سوتی‌ها

اینجانب هم اکنون از امتحان تاریخ برمیگردم . با اعتماد به نفس و یک دور خوندن رفتم سر جلسه. حالا بماند که سوال تشریحی پیامد کودتا 28 مرداد رو با 17 شهریور و 15 خرداد کلا قاطی کردم :-" و در آخر به فضل الهی درست نوشتم. :-"


یک سوال بود : از مهم ترین دسیسه های امریکا در برابر جمهوری اسلامی .... (4 مورد)
یکی از موردام این بود : " سنگ اندازی در مسیر رسیدن جمهوری اسلامی ایران به سلاح صلح آمیز هسته ای" :-" :))
هیچی دیگه تا یک مدت تو پارادوکسی که خودم نطق فرموده بودم هنگ کردم :-"
ینی امتحان نهایی رُ هم اینجوری بنویسم دیگه چه شود :> :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم مترو میخواستم به سمت کلاهدوز برم ( خط 4 )
وارد محدوده ای که قطار میاد شدم تابلوی اون دست مترو رو نگاه کردم دیدم نوشته به سمت اکباتان ارم سبز !! گفتم ای بابا اشتباه اومدم که !!
رفتم اون دست جایگاه ولی این دفعه تابلوی همون طرف رو نگاه کردم !! بازم دیدم نوشته به سمت اکباتان !! گفتم خدایا گم شدم فک کنم ;D
داشتم میرفتم تاکسی بگیرم که فهمیدم چه سوتی یی دادم :))
یه ساعت داشتم به خودم میخندیدم فقط ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز رفتم سلموني نشستم تا نوبتم بشه يه دفعه آرايشگره گفت محمد حسين چه جوري منم گفتم خوبم مرسي بعد گفت خانواده چه جورن بعد گفتم هيچي سلام ميرسونن بعدش تا يه مدت سكوت كرد آخر گفت خونتو چي كردي اونجا بود كه فهميدم با اون بنده خدايي بوده كه داشته آرايشش ميكرده ،اسم اونم فهميدم كه محمد حسين بود ولي آرايشگره ديگه تا آخر محمد صداش كرد نمي دونم چرا؟ :-??
 
پاسخ : سوتی‌ها

اوایل سال معلم زیستمون گفت یونجه بخورین یونجه خیلی مفیده
یعنی بچه ها کاملا احساس خریت کردن
 
پاسخ : سوتی‌ها

من وقتی 4؛5 سالم بود میرفتم حرم ،قرآن میخوندم و جایزه میگرفتم....!
اون جایی که ما قرآن میخوندیم یه بلندگو داشت و صدامونو پخش میکرد؛وقتی که داشتم قرآن میخوندم ،یکی از آیه هارو جا انداختم ، یک آقایی هم اونجا بود که اشکالات مارو میگرفت(اگه داشتیم)،چند دفعه این آقا آیه قبلی رو تکرار کرد تا من آیه بعدیشو بگم ،منم دو آیه بعدش رو میخوندم....!آخر سر آقاعه فهمید که من نمیفهمم خودش یلند آیه رو خوند....!
خیلییییییییی افتضاااااااااااح بود.......!
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو کلاس زبان بودیم پسره یهو گفت May I go out?
معلم: U can't
بعد طرف بلند شد رفت X_X بعد اومد معلم بهش منفی داد و گفت مگه نگفتم نری :-w بعد طرف شنیده بود U can اون t آخرشو نشنیده بود :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا زنگ تفریح بود و ما هم سر زیست قاطی کرده بودیم با معلمه...
اومدیم با یکی از بچه ها پایین که اون شروع کرد که اینا اصن شعور ندارن و از این حرفا
ناظم عقده ای ما هم اومد پرید جلوش که کیا ؟ دوما یا سوما ؟ :|
منم با ریلکسی تمام همین طور که داشتم تو افق محو میشدم گفتم : کادر گرامی
;D ;;) ;D ;;)
و در افق کامل محو شدم...

+ بنده خدا هنگ مونده بود :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی سر نهایی دینی ( از یکی از بچه ها نام نمیبرم ) ، خانمه اومد گفت اینجا اقلیت ندارید؟!
یکی از بچه ها برگشت گفت ، نه خانم اینجا همه مون فرزانگانی ایم ...
خانمه یه لحظه هنگ موند :)) به رو خودش هم نیورد :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مثن فک کن دبیر دینیتون برگرده بگه عمر علیه السلام : )) بیچاره تا هفته ی بعد که اومد سر کلاس عذاب وجدان داشت. : ))
 
پاسخ : سوتی‌ها

روز پدر همه فامیل خونه ی بابا بزرگم اینا جمع بودن بعد ما نوه ها رفتیم به بابابزرگ مون عید رو تبریک بگیم. خلاصه خیلی شیک و مجلسی

همه تبریک گفتن موند دختر خاله ام .اونم اومد لفظ قلم حرف بزنه گفت پدر بزرگ "گ*و*ز*ت "مبارک.

پدربزرگم :o

من :-ss

همه ی فک و فامیل =))

دختر خاله ام :o :((

اللهی بمیرم براش هول شده بود!! :(
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز ،امتحان ، یکی از دوستان ، از اثرات خواندن دفاعی :-"

کمک های زنان در زمان جنگ های اسلام :

- رساندن آب و مواد غذایی و لباس و دارو و دیگر امکانات به شهدا

- بردن رزمندگان به پشت جبهه

:| :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مجری تلوزیون : خب، ما اینجا از همه جای ایران نماینده داریم ؛ بلوچستان، فارس، پیرهنت بهت میاد ... :| اِ چیزه، آخر پیامو خوندم، آره ^#^ اراک و ... :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم نمایشگاه با دوستان ، با یکی از بچه ها رفتیم یه غرفه ای رو ببینیم . (یکم طول کشید) منم میخواستم بهش بگم بسه دیگه بیا بریم یه جا دیگه زدم پس گردنش گفتم بیا بریم دیگه پلشت ;D بعد دیدم دوستم نبوده یه پسر 17 - 18 سالست ;D بنده خدا خیلی بد نگاه کرد :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از حمیـده :
مجری تلوزیون : خب، ما اینجا از همه جای ایران نماینده داریم ؛ بلوچستان، فارس، پیرهنت بهت میاد ... :| اِ چیزه، آخر پیامو خوندم، آره ^#^ اراک و ... :))
فک کنم برنامه 7 ترانه بوده !!!!! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

در حین تصحیح برگه های امتحان فیزیک سال پایینی ها به همچین چیزی برخوردم :
" تفاوت ظرفیت گرمایی فلزات به کار رفته در پروستات ، باعث خمیدگی آن میشود "
:|
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتيم ميرفتيم مهموني بعد كسيم يادش نبود گويا بنده رو.خبر كنه لحظه اخر مامانم اومده كه تو چرا اماده نيستي و اينا..
منم حل شدم بدو بدو كه حاضر ميشدم گفتم عينك منو كسي نديده بعد همه اعضاي خانواده ما و خالم اينا داشتن دنبال عينك ميگشن
هركيم بهم ميرسيد چندتاتيكه بارم ميكرد حواست كجاست..عينكم مگه گم ميشه...خ بي سليقه اي...
بعدكلي گشتن فهميدم عينكم از اولم رو صورتم بود از بس همه عجله داشتن كسي نگام نميكرد :P
من:پيداشد نگردين :-" :-"
اعضاي خانواده و فاميل ;D :-"
همه باهم =))
 
Back
بالا