خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

بابام اومده صب از خواب بیدارم کنه:
من:الان مشکل شما چیه؟با آرامش توضیح بدین تا سر فرصت بهشون رسیدگی کنم! :-??
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز رفته بودیم اردو ی جایی . که کوه داشت .
بعدشم رفتیم کوهنوردی .
یه جایی بود مث آبشار بود ولی آب خیلی نمی داد .
ما رفیتم پایین اونجایی که آب جمع می شد .
یکی از بچه ها محو تماشای آب شده بود .
بعدش از بالا سنگی اومد ار ارتفاع بالا توی آب و آب پخش شد .
بعدش اونی که محو آب شده بود گفت :کدوم سگی سنگ انداخت ؟ :-/ ~X( X-( X-( X-(
بعدش بالای آبشار رو نگاه کرد دید مدیر مدرسه بود که داشت بشش می خندید :) :) :) (لبخند زده بود ) :-[ :-[ :-[

بخونش باحاله
 
پاسخ : سوتی‌ها

خانوم شيميمون اومده سركلاس داره حضور غياب ميكنه ميخواد بگه سيده آرزو مصدقي ميگه:خب، سپيده آرزو مصدقي...
بعد ميخواد بگه مباركه نور محمد پور ميگه مباركه نور محمد پوش! ما مونده بوديم يعني اين اينقد چشاش چپل چلاق ميبينن؟!؟
بعد داره راجب ذرات زير اتمي ميگه بعد ميگه خب،اين ذرات ريز اتمي بعد ما ميگيم ريز اتمي؟ميگه:نه!زير اتمي! بعد ادامه ميده و ميرسه به يجايي دوباره ميگه الكترون بعنوان يك ذره ريز اتمي ،ما ميگيم:ريز اتمي؟ميگه نه!زير اتمي!ادامه ميده ميره ميگه كه اين ذرات زير اتمي،بعد يكي از بچه ها ميگه خانوم ايندفعه زير اتميه ديگه؟بعد اون ميگه:نه!ريز اتمي!
ما ميخواستيم بريم تو افق محو شيم از دست اين...
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم شیمی:
".........،عنصر اسکاندیم،عنصر ژرمانیم،اُسکل گالیم،...."
 
پاسخ : سوتی‌ها

گند زدم ... X_X
کامپیوترو که باز میکنی هر دفعه یه جمله میاره
مامانم کامپیوترو روشن کرده
این جمله اومده که مامانم با صدای بلند برای من میخونه
" وقتی به مهمانی گرگ میروید ، سگ خود را همراه خود ببرید!" :)
مامانم : اگه گفتی منظورش چیه تبسم ؟
من : مثلا داری میری خونه -------- مامانتم با خودت ببر ! :>
مامانم : ;;)
من (پس از افتادن دوزاری) : جیغ کوتاه (البته وای باصدای بلند) : مامان به خدا منظوری نداشتم ^#^ ^#^
مامانم و بابام: ;;) ;;)
من : :-" :-"
البته بعدش بابام : منظورش اینه که همیشه جانب احتیاطو رعایت کنین ! :-w
 
پاسخ : سوتی‌ها

خب شاید سوتی نباشه اما امروز ما مرده بودیم ازخنده :D

الان همگی ورزش دارز ونشست رو بخاطر بیارید حالا بجایی اینکه بدن رو جلو بیارید تا چونتون به زانوتون بخوره پاره ها رو بیاری بالا تا جایی که میتونی

خب ما یه نماینده داریم که بسیار پای هست داشتیم در مورد رقص ترکی حرف میزدیم که میتونه مایه لاغری بشه بعد یکی از بچه ها (همون نماینده) دارز کشید روی سکو کلاس و اون عمل بالا رو که گفتم رو داشت انجام میداد و میگفت اینجوری ادم لاغر میشه حالا چون کلاسی اصولا با هم حرف میزنیم هر کی از بچه ها داشت یه چیزی میگفت البته نه درمورد لاغری در مورد کاری که دوستمون داشت انجام میداد :-" ناگهان معلم دیفرانسیل که آقایی بسیار چاقی هستن وارد کلاس شدن همزمان دوست من پاها رو برده بالا وپاهاش به سمت در X_X X_X :-"
بنده خدا معلمه که :-[ :-"
دوستم ^#^ :-[ :-[ :-ss

بچه ها =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب ساعت 1 مامانم اومده چراغ اتاقمو روشن کرده.
من: چرا اینقد آفتابیه؟ :-/
مامانم: آفتاب؟ :-??
 
پاسخ : سوتی‌ها

حسابان داشتیم من شب قبلش سوالای بسط دوجمله ای رو حل کرده بودم....
ضب ک بابام اومد بیدارم کنه میخواستم بهش بگم: ضب کن دارم ضریبشو حساب میکنم........
 
پاسخ : سوتی‌ها

در کلاس شیمی:
پلیمر ... معادل فارسیش میشه بسپارش..ینی بسی پااااره ! ;D :))
مونومرم با توجه به معادل فارسیش توضیح داد تازه ! :-"
بماند... ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

اونروزی سر سفره نشسته بودم ، بشقاب افتاد رو پام گفتم : آخ زوقکم :-" :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی ازفامیلامون اومده بود خونمون، این بنده خداهم خیلی اروم صحبت میکنه،تی وی هم همون موقع برنامه داشت،منم مدام عادت دارم کنترل توی دستم باشه.. نمیدونم یهو چی شد که میخواستم صدای تی وی روزیاد کنم گرفتم سمت این بنده خداهه صدااینوزیادکنم!!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

"از شدت اشک دارم گریه می کنم." اصن انقد اشک اومد، گریه ی منم دراومد. :-" (خیر سرم خواستم بگم از شدت خنده)

بعد اصن شما میدونید المپیاد جهانی ریاضی سه روزش روزِ اوله سه روزش روزِ دوم؟ شیش روزُ فشرده کردن. :د (شیش تا سوال در واقع. :-")
 
پاسخ : سوتی‌ها

آجیم تعریف میکرد...

تو دانشگاه استادشون داشته ی مسئله پای تخته حل میکرده ...بعد هی میگفته حالا اینوبااون جمع میکنیم...حالااینوازاون کم میکنیم...حالااینجوری میشه...حالا....چهارمی یادش نمیاد خودش میگ حالا حالا حالاحالا همه دستاب بالا...بچه هام پایه....ب این عروسودوماد...بگین هزارماشالله...باکف و سوت...!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

دبیر ادبیات:بچه ها فارسی رو پاس بداریم و اینا...

دوسمم جوگیر روی کتاب فارسی به جای فارسی نوش پارسی..

پس از چن دقه ..

دبیر ادبیات:اوکی بچه ها بریم سر درس..

من:فارسی را پاس بداریم دیگ نه؟ :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اول صبح که رفتیم دنبال مامان بابام ، بعد بابام قشنگ سه چهار بار زل زد تو صورتم نشناختم تا 5 دقیقه داشتم توجیحش میکردم که این منم :))

مامانم که تازه بعدشم باور نمیکرد ، میگف من از پشت شیشه و میله ها دیدمت تو دل گفتم مرتیکه افغانی :)) ، اصَن له لهَم

...

رفیق بابام اومده بیچاره دو تا گوسپند کشته ، آخرش برگشتم میگم خب دیگه کم کم رفع زحمت کنین ;D

...

طرف از این خشکه مذهبا اومده دیدن مامان بابام ، با خودش دست دادم ، زنش کنارش بود با اونم دست دادم ، یهو یادم اومده نباید دست میدادم ، دستمو کشیدم ، یک ساعت ملت میخندیدن بم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

اینم دیگه آخرین پستا تو ایران
داشتیم ساعت سه شب با قطار میرفتیم راهیان نور بعد مشاورمون شمارشو داده بود به مادر پدر بچه ها که ز بزنن حاله بچه هاشونو بپرسن..
خلاصه ما زنگ زدیم با گوشی ناشناس و گفتیم سلام من پدر فلانی ام. **خواب بد دیدم** میخوام با پسرم حرف بزنم ببینم سالمه یا نه
مشاوره هم کلی اسکل شد و داد گوشیو به اون ما هم گفتیم سلام ای پسرم خوبی...اونم گفت آره و...
حالا مشاوره فکر کرده من پدره اونم و هی برام اس میده که کارشو راه بندازم..
اصن یه وضی!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم ِ زبان بیاد به جای ِ Expect بنویسه Sexpect :-" :)) . #سکوت :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار یکی بیرون بهم گف مداد نوکی ~X(


اومدم خونه سر دختر داییم داد زدم کجای من نوک مدادیه آخه :|
 
Back
بالا